در باب صفات اخلاقی نادر این نکته جای تردید نیست که وی از شجاعت، رشادت و پایداری بهره کافی داشته و هوش سرشار او در امور جنگی و نظامی و تعبیه سپاه و لشکرداری مافوق مردم هم عصرش بوده و در ادوار گذشته وجودی نظیر او در فنون جنگ بوجود بی نظیر بوده است. نقشه های جنگی نادر و طرز نبرد او بی سابقه بوده و چه بسیار بعد از وی مورد استفاده دیگران قرار گرفته است.

نادر شاه افشار

نادرشاه را اغلب مورخین پادشاهی سخی، کریم و بخشنده خوانده اند، خدمات نادر برای ایران زمینی به حدی بود که می توان وی را سومین پادشاه کبیر ایران نامید (داریوش کبیر و شاه عباس کبیر). چرا که این مرز و بوم، مدیون و وامدار رشادت های او در طول تاریخ است. اما چه شد که این پادشاه عادل در اوخر عمر مسیر دیگری را برگزید، صفات اخلاقی وی دگرگون شد و گام در مسیری گذاشت که داریوش نیز به نوعی در آن وادی گام نهاده بود؟! براستی دلیل تغییر مسیر اخلاقی اکثر پادشاهان در اواخر حکومتشان چه بوده است؟

سوء قصد پسر به جان پدر، یک واقعیت یا یک تحریک

پیش زمینه مختصر اینکه نادر در لشکرکشی خود به هندوستان، خبر کشته شدن برادرش بدست اهالی داغستان را شنید، اما فرصت بازگشت و تنبیه طوایف لزگی ساکن داغستان میسر نبود، لذا مدتها بعد از جنگ و فتح هند، نادر به این قصد از مازندران به جانب داغستان در حرکت بود که…

در نزدیکی قلعه اولاد که یک طرف آن متکی به جنگل بود تفنگی به طرف وی خالی شد! که تیر آن پهلوی او را خراشید و شست چپ وی را قطع کرد و به اسب او خورد. نادر فورا خود را به زمین انداخت و رضاقلی میرزا (فرزند نادر) برای دستگیری ضارب به جنگل تاخت ولی به واسطه انبوه درختان از یافتن او عاجز شد. نادر از این سوء قصد نسبت به فرزند خود رضاقلی میرزا بدبین شد ولی درصد اقدامی برنیامد و وی را به حکومت ری گماشت و راه آذربایجان در پیش گرفت.

در اردویی که نادر در حوالی گنجه زده بود، سران سپاه نادر شخصی بنام نیکقدم که متهم به سوء قصد مازندران بود به حضور وی بردند. نارد او را استنطاق کرد. نیکقدم با گرفتن امان از نادر، رضاقلی میرزا را مجرک این سوء قصد معرفی نمود. نادر چون او را به جان امان داده بود حکم کرد چشم های او را کندند! سپس به احظار فرزند خود فرمان داد. و عاقبت رضاقلی میرزا را نیز از هر دو چشم کور کرد.

تغییر اخلاق سردار عادل و تبدیل به پادشاهی جابر

نادرقلی میرزا مرد رشیدی بود، بسیاری بدبینی نادر به فرزند دلیر و بالیاقتش را بدگویی و اغوای بداندیشان دانسته اند و حال و اضطراب و تشویش نادر در اثر این تصمیم خود گواه بر پشیمانی و عدم پذیرش سرکش شدن فرزندی که چندین سال خادمانه یار و یاور او بود، دارد. یاس از غلبه بر رعایای سرکش و خبر شورش ها و طغیان های پی در پی و داغ از بین بردن فرزند بدست خود، برای این جهانگشای افشار به کلی سخت و غیرمنتظره بود و طوفان عظیمی در روح او ایجاد کرد. اگر ضعف مزاج و ابتلای وی به مرض استسقا در سفر داغستان که قطعا در تغییرات روحی وی بی تاثیر نبوده است با حوادث یاد شده توام کنیم دلیل تغییر ناگهانی اخلاق نادر برای ما روشن می شود.

شعله خشمی که اول دامنگیر بستگان و نزدیکانش شد و کم کم بر اثر بروز حوداث ناگوار شدت بیشتر گرفت.