سمفونی مردگان

سمفونی مردگان

در پشت جلد این کتاب اینگونه میخوانید که…  کتاب سمفونی مردگان شاهکار عباس معروفی، روایت تلخ زندگی مملو از سیاهی مرگ  و ناامیدی خانواده ای بنام “جابر اورخانی “است که دارای چهار فرزند به نامهای آیدین ، آیدا -“دوقلوی همزادند” یوسف و اورهان  می باشد.جابر که حجره تخمه و آجیل فروشی دربازار اردبیل دارد دوست دارد فرزندان دنبال کننده شغل و پیشه او باشند اما روزگار  بر وفق مراد او نمی چرخد و…
بگذریم…
این رمان از چهار فصل تشکیل  شده و هر فصل از زبان یکی از شخصیت های داستان روایت می شود و در عین حال که دارد کلیت یک ماجرا را تعریف میکند رمان دائما با سناریو های فوق العاده شما را شوکه می کند مثلا آنجاکه در فصل دوم رمان عاشقانه می شود (و چقدر خوب هم این اتفاق می افتد)و داستان روابط عاشقانه میان آیدین و سورمه را به شیوه ای لطیف تعریف می کند و وقتی که وارد فصل سوم میشویداستان دارد از زبان یک فرد دیگر تعریف می شود که کم کم میفهمید که مرده و بعد می فهمید که سورمه است. و با حالی بد ادامه ی داستان را می خوانید و بعد وارد فصل چهارم می شوید… یا سوالی که با وجود اینکه جلوی رویتان است و نویسنده دائما دارد آن را تعریف میکند هرگز شما آن سوال را نمی پرسید و در آخر داستان که آیدین آن سوال را می پرسد به خودتان میگویید که چرا این سوال به ذهن من نرسیده است  و …
معروفی از این قبیل سناریو ها را در همه جای این رمان قرار داده و این رمان یک شاهکار شده است.
در نهایت داستان با مرگ شخصیت ها به پایان می رسد . پدر می میرد . مادر هم می میرد . برادر کشی طعم تلخ پایان داستان میشود . تصویر های بریده بریده و پراکنده ی داستان به خواننده استرس و تشویش را انتقال می دهد و درحین خواندن یک قسمت و تصور آن، قسمت های دیگر همچنان در ذهن آدم پبخش می شود و حس های مختلف را درگیر میکند .

بی شک نمی توان یک رمان چند صد صفحه ای را در چند جمله توصیف کرد… فقط باید خواند تا فهمید…  .

 

این هم جملاتی از این رمان …

 

*به یاد داشته باش
که روزها و لحظه ها هیچگاه باز نمی گردند
به زمان بیندیش، و شبیخون ظالمانه زمان:
زمستانی طولانی و سخت در پیش خواهیم داشت
زمستانی که از یاد نخواهد رفت
دیگر چه میتوان گفت
جز این که لباس های زمستانی ات را فراموش نکن .

 

*من خوب میدانم که زندگی یکسره صحنه بازی است،

من خوب می دانم،

اما بدان که همه برای بازی های حقیر آفریده نشده اند.

 

* با دو دسته نمیشود بحث کرد: باسواد و بی سواد

 

*گاهی حضور کسی اهمیت ندارد اما غیبتش خیلی آزاردهنده خواهد بود .

 

*آدم ها هر کاری بخواهند می توانند بکنند . به شرطی که طبیعت سر جنگ نداشته باشد .

 

*آدمیزاد باید بگوید آب و بخورد ، بگوید نفس و بکشد وگرنه مرده است .

 

*گفتم : ممکن نیست ، مرگ همیشه یک جور نیست و هر دفعه شکل تازه ای دارد .

گفتم : حرفهای خوب بزن ، دنیا بی ارزش نیست. فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است !!!

*این شعر هم در جایی از رمان از زبان آیدین می شنویم

 

خون گدایی همچو من رسمی ز حلاج است و بس
زنجیر عشق سلسله ماند به پا تا پای دار

ای ابر عشق دردمند ای دختر قداره بند
من تار تو زخمی بزن امشب بیا بر من ببار

لب بسته ام از هجر تو مردی ز خیل مردگان
هم برزخ این روزگار هم ترس از پایان کار

دردا که دل در ماتم است کی می تواند از فراق
بگریزد از این آشیان تا کی بماند روزه دار

بلبل چه می داند که بر بام کدام آید فرود
آزاده و عاری ز شب پنداردت آزادگار

آیم چو چنگ اندر خروش چون زخم بر من می زنند
این مردمان رنگ رنگ این دشمنان نابکار

امشب نگار سرکشم دزدیده قلب آتشم
آتشفشان خامشم، تصویر سرد کوهسار

ای وای بر سوته دلان و عاشقانن بی نشان
متروکه های بین راه ویرانه های شادخوار

آتش زنید بر خانه ام این جسم را بی جان کنید
خاکسترم بر باده ها، تندیس من مردانه وار

پرچم نشان یادها، هم بر فراز بام ها
فرسوده در ایام ها، عشق نهان یادگار