نبرد خدایان کوه المپ و تایتان ها
مطلب گذشته سایت در مورد خدایان یونان را به یاد دارید:
امروز نیز با ما باشید تا به مرور چگونگی شکل گیری جنگ بین خدایان کوه المپ و تایتان ها بپردازیم.
تایتانها که بودند؟
تیتان یا تایتانها فرزندان اورانوس و گایا بودند. در این میان ۱۲ تایتان اصلی و بعضی فرزندان آنها تایتان نامیده میشوند.
۱۲ تایتان اصلی: کرونوس، رئا، اکئانوس، تتیس، هیپریون، منهموسین، تمیس، یاپتوس، کئوس، کریوس، فوبه، تئا (در بعضی منابع از دیونه به عنوان تایتان ۱۳ ام نیز نام برده شده است).
ماجرای پدرکشی کرونوس
کرونوس (فرزند اورانوس) که خدای زمان و بسیار نیز قدرتمند بود تصمیم بر کشتن پدرش میگیرد تا بعد از او به عنوان فرمانروای تایتان ها شناخته شود.کرنوس پدرش اورانوس را با داس خود به بدترین شکل ممکن سلاخی میکند و میکشد و خودش جایش را میگیرد.اما این پایان کار برای کرنوس بزرگ نبود.او از ترس اینکه ممکن است این اتفاق برای او نیز بیافتد (همچنین پیشگویی پیشگوی بزرگ) تمام فرزندانش یکی پس از دیگری میبلعید و همسر او یعنی رئا نیز با دیدن این صحنه های غم انگیز زجر میکشید(البته در اینجا منظور از بلعیدن زندانی کردن ان ها در شکمش است).فرزندان او یکی پس از دیگری بلعیده میشدند تا به زئوس کوچکترین فرزند کرونوس می رسد…
- زئوس
شکل گیری خدایان و آغاز جنگ با تایتان ها
خواندیم که کرونوس فرزندان خود را یکی پس از دیگری در شکمش اسیر میکرد تا نوبت به کوچکترین فرزندش زئوس رسید. اما مادر زئوس دیگر تحمل اسیر شدن فرزندانش را توسط کرونوس نداشت. بنابراین زئوس را به عقابی می سپرد و او را میفرستد و بجای زئوس سنگی در لباسش میگذارد و به کرنوس میدهد.ان عقاب زئوس را کنار مادر بزرگش میبرد.گایا ، زئوس را بر روی پشت خود بزرگ میکند تا به دوران جوانی برسد. زئوس به گایا و دیگر تایتان ها قول داد که فقط کرونوس را می کشد و خواهران و برادرانش را ازاد میکند. زئوس موفق میشود که خواهران و برادرانش را ازاد کند ولی کرونوس را نمی کشد.طمع زئوس را فرا میگیرد و او قصد فرمانروایی بر کل دنیا را میگیرد که خلاف قولی بود که به گایا داده.و در اینجا بود جنگ بزرگ بین خدایان و تایتان ها شروع میشود.جنگی که سال ها طول میکشد.
پایان کار تایتان ها
در مورد جزئیات پایان کار تایتانها و نبرد تایانها با خدایان، داستان پردازی های مختلف صورت گرفته است و اینکه کدامیک داستان اصلی است بر ما پوشیده. لذا به ذکر کلیات آنچه در این نبرد رخ داد و مورد توافق در همه داستانهاست بسنده می کنیم.
وقتی زئوس به بزرگسالی رسید با کشتن کمپ، اژدهای نگهبان زندان هکاتونکیرس و سایکلوپس، آنها را آزاد کرد. سایکلوپس به پاس قدردانی از زئوس، نیروی استفاده از تندر (رعد) را به او بخشید. در نبرد بزرگ تایتان ها ، زئوس، هکاتونکیرس، سایکلوپس برادران و خواهران بزرگتر زئوس که با دریده شدن شکم کرونوس نجات پیدا کرده بودند، کرونوس و دیگر تایتان ها را شکست دادند. زئوس تایتان ها را در تارتاروس زندانی کرد و اطلس، یکی از تایتان هایی که در برابر زئوس جنگید را محکوم کرد تا آسمان ها را روی شانه اش نگه دارد. و اینچنین جنگ با تایتانها پایان می پذیرد و المپیوس بوجود می آید.
پس از شکست دادن تایتان ها، زئوس دنیا را با برادرانش هادس و پوزیدون تقسیم کرد؛ دریاها از آن پوزیدون شد، دنیای زیرزمین از آن هادس و آسمان ها قلمروی زئوس.
آقا خداوکیلی این چرندیات دونستنش چی دردی رو از مملکت الان رفع میکنه
عرض ادب. آقا غلام اطلاعات عمومی بود. هرچیزی هم که نباید دردی از مملکت دوا کنه. اینکه من علاقه ای به یک موضوع نداشته باشم، دلیل بر بی اهمیت بودن اون نیست.
ممنون از دیدگاهتون
دمت گرم حاجی.
مطالب جالبیه.
بالاخره اطلاعات هم باید یه جایی بدرد بخوره دیگه مثلا وقتی حرفی برای گفتن نداریم این از این اطلاعات عمومی استفاده می کنیم وخیلی هم سودمنده……!!!!!
آخه چرا؟ (:
خدایی اطلاع از اساطیر کشورهای دیگه اینقدر بی اهمیته؟ یا فقط داستانهای اساطیری ما فقط ارزشمند هستند؟
خیلی خوب توضیح دادی دمت گرم
دمت گرم خوب بود ولی چه درد ما می خوره تخه من که قسمت اخر خدای جنگو دیدم با این حال ممنون بعد اقا عرفان کجای این داستان سودمنه هیچ درد ما نخرد
اقای محترم شما باید بدونید که این داستانها افسانه و اسطوره است و چیزی که برای انسان امروز اهمییت داره فهمیدن سمبلها ودرس گرفتن از رویداد هاست
سلام من۱۲سالمه واقا جالب بود ولی خدای جنگ کریتوس بود البته بعد از اریس.
خب اریس پسر زئوس بوده و بعد از این ریداد به دنیا امده
من خیلى این داستانه کورنوس و زئوس و بقیه رو دنبال کردم.ولى جون مادرتون یکى بمن بگه این داستانا واقعیه ؟؟؟
اگه واقعى نیست پس چرا انقد قابله باوره
خسته نباشید!داستانش رو کامل و شامل میگفتین تموم میشد دیگه!!؟؟ 😀 اما به درد میخوره یانه؟؟چرا که نه هم واسه مملکت خوبه هم خود افراد!بستگی به دیدتون داره!همونطور که داستان اسب تروا عبرت انگیزه!یا شمشیر داموکلس! 🙂 ضمنا کریتوس با اون یال و کپال تخیل ذهن دیوید جفه!(کریتوس کجا آرس کجا) :)) هر چند اینا کلا وهمن!المپ کجا بود! 😐
چقدر زیبا بود!