هرکسی مشکلات و نگرانی های خودش رو داره
وقتی از آپارتمان خونمون پریدم پایین
زوج خوشبخت طبقه ۱۰ رو دیدم که باهم زد و خورد می کردن

“پیتر” محکم و قوی رو توی طبقه ۹ دیدم که داره گریه می کنه

طبقه ۸، “آمی” نامزدش رو می دید که با بهترین دوستشه

طبقه ۷، “دن” قرصای روزانه ضدافسردگیش رو می خوره

طبقه ۶، “هنگ” بیکار هنوز هفت تا روزنامه در روز می خره تا یه کار پیدا کنه

آقای خیلی محترم “وانگ” در طبقه ۵ سعی میکنه لباسای خانومش رو بپوشه

طبقه ۴ “رز” دوباره داره با دوست پسرش دعوا میکنه

طبقه ۲، “لیلی” هنوز به عکس شوهرش که از شش ماه پیش گم شده خیره میشه

قبل از اینکه از ساختمون بپرم فکر می کردم بدشانس ترین آدمم

الآن فهمیدم هرکسی مشکلات و نگرانی های خودش رو داره

آدمایی که دیدم الآن دارن به من نگاه می کنن

فکر کنم الآن که من رو می بینن، احساس می کنن وضعشون اونقدرا هم بد نیست.