همان طور که میدانید انسان دارای حواس پنج گانه ی شنوایی، لامسه ، بویایی، چشایی و بینایی است. و همان طور که نمیدانید متاسفانه  چهار حس اول ما در حالت نیمه خودآگاه یا ناخودآگاه قرار دارند. با وجود آنکه انسان در ابتدا جهان را با لامسه و چشایی چشید و برایش ملموس شد اما پس از مدت کمی که پلکهایش گشوده شد و عمل دیدن به صورت اتوماتیک آغاز شد دانست که می تواند از طریق این حس در کثری از ثانیه اطلاعات بیشماری را از محیط اطراف دریافت کند که حجم آن با هیچ یک از چهار حس دیگر حتی قابل مقایسه نیست.



از این رو بود که انسان تعریف زندگی خود از جهان را عموما بر اساس بینایی قرار داد. به عنوان مثال کدام یک از ما حاضریم تماشای بازی ایران و آرژانتین در وزشگاه را با گزارش کتبی آن عوض کند (هرچند زیبا و روان نگارش شده باشد).

در طول نسلها انسان به تدریج پای حواس دیگر را از زندگیش کوتاه کرد تا آنکه کارایی آنها را به کمترین میزانش رسانده است. برای اینکه به عمق این فاجعه پی ببرید یک روز وسط پیاده رو چشمان خود را ببندید و سعی کنید از قسمت های شیاردار پیاده رو که مخصوص افراد نابینا است طردد کنید و به مسیر هر روزتان بروید… به شما قول میدهم حتی پنج دقیقه هم نتوانید تحمل کنید و چشمانتان را باز کنید…

دلایل زیادی را می تواد برای بروز این اتفاق در نظر گرفت، به عنوان مثال:

۱-شبکه های اجتماعیی که سهم عمده ای از دنیای واقعی ما را اشغال کرده اند اما به دلیل مجازی بودنشان در بروز احساسات لامسه و بویایی و چشایی ضعف دارند یا بهتر است بگوییم نمیتوانند آنها را درگیر کند. هیچ کدام از ما نمی توانیم کتمان کنیم که به درجات مختلف درگیر دنیای مجازی هستیم.

۲-بیلبوردهای تبلیغاتی که با بیرون گذاشتن پایتان از منزل روی مغز شما رژه میروند و از نظر تصویر سازی و رنگ آمیزی توسط طراحان ساعت ها روی آن کار شده است.

۳-محاصره ی زندگی انسان امروزی توسط صداها و بوهای صنعتی دست ساخته ی خودش، که ذهن تمایلی به دریاف آنها ندارد. به عنوان مثال کدام یک از ما به شنیدن صدای ماشین ها  یا مته دریل یا بوی دود شهر علاقمند است.

 

واقعیت آن است که طراحان دیگر ترجیح میدهند بجای درگیر کردن حواس چهارگانه ی نیمه خود آگاه یا ناخودآگاه انسان، از طریق مجرای چشم و به وسیله ی رنگها و تاثیر عمیقشان بر احساسات و عواطف و رفتار شما، مستقیا سیستم عصبی مرکزی شما را نشانه بگیرند و تاثیر مورد نظرشنان را در شما ایجاد کنند. یعنی با شاه کلید روانشناسی رنگ و با در نظر گرفتن عمل بدیهی ذهن که با باز شدن پلک دیدن برای چشم و پردازش برای ذهن آغاز میشود، بدون آنکه شما بدانید یا بخواهید به تاریکخانه ی ذهن شما وارد میشوند و به وسیله ی نور و رنگ احساسات مورد نظرش را در شما به وجود می آورند.

با بررسی طراحی های طراحان بزرگ از رنگهای بر باد رفته ی تخت جمشید گرفته تا شیشه کاری ها و کاشی کاری های اسلیمی بر جای مانده ی خودمان تا طرح های طراحان پست مدرنست امروزی غربی استفاده ی کاملا روانشناسانه ی رنگ ها کاملا گویا و عیان است.

مثلا معمار مسجد نصیرالملک شیراز را به رنگ صورتی در آورده زیرا صورتی احساس ملایمی از هیجان و دوست داشتن را در انسان ایجاد می کند. این حس به دلیل ترشح مقدار کمی اندورفین در مغز اتفاق می افتد و موجب سرخوشی ناگهانی میشود (تمامی اعضای خانواده ی رنگ قرمز ترشح درجات مختلی از اندورفین در بدن را شامل میشود.

یا مثلا شرکت اتومبیل سازی رولز رویس برای القاء حس اشرافیت و سلطنتی بودن در بدنه ی خودروهایش از رنگ نقره ای استفاده میکند زیرا این رنگ با براقیت و پاکی احساس وفور نعمت را در انسان بر می انگیزد.

یا اتاق های شرطبندی ها را به رنگ قرمز پررنگ در می آوردند و چین و شکنجهای شکسته ی کوچکی را در گلها و لوازم روی میز یا در نقاشیهای شلوغ و تو در توی روی صندلیها و یا دیوارها ایجاد میکنند . زیرا در دایره ی رنگ ها قرمز تند ترین و گرم ترین رنگ است که مغز با دیدن آن بیشترین مقدار ترشح اندورفین ممکن را آغاز می کند که باعث بروز تصمیمات ناگهای هیجانی می شود و شرطبندان عمدتا تصمیمات شجاعانه و بلند پروازانه تری می گیرند.

متاسفانه در ایران استفاده ی منطقی و اصولی از رنگ ها در دکوراسیون های داخلی چندان جا افتاده نیست، زیرا اکثر افراد نه آگاهیی از تاثیرات عمیق مختلف رنگها دارند و نه اعتماد به نفس آنکه رنگ های مورد علاقه ی خودشان را بزنند و معمولا به همان سفید خالص رضایت میدهند.

دلیل دیگر آن کارفرماهای بیسواد بساز بفروشی (سواد معماری منظور است) هستند که طراح را در مزیقه قرار میدهند که طرحهای کم خرج بزند… هرچند افتضاح)
و در آخر از حق نگذریم… طراحان دلال محترمی که فقط میخواهند طراح مورد نظرشان را به مشتری بیندازند و بچاپند.