تقدیم به خواهرم و شما خواننده های هنر دوست و هنر شناس مجله ی WeAre

شهرزاد کلمه و آخرین سطرها…

shahrzad

زمین راه می رود و شکل های تازه ای هم دور آن چرخ می خورند، شکلهایی آنقدر نزدیک که زمان لمس حس را در ما از اتفاق پر می کند و گاه آنقدر دور، که خواب یا ناشناخته ها، بیداری ما را تا کشف و تعبیر نشانه های لال می کشاند. روی این دایره دریا تا نبض ادامه های دور پیداست. همیشه دریا حرف های بسیاری با جغرافیای خاک می زند. روی تن این جغرافیای چرخان، درخت متن سبزی ست شبیه سوال های عریان. عشق آنقدر پیداست که زیبایی چشم در چشم او پیراهن نیلوفری اش را پوشیده است تا هر روز نسیم از تن آب گذر کند. تا آدمی چهره اش را در چشمه حیات جستجو کند.

شهرزاد کلمه ها

جهان قاب بی حصاری است با شکل روشن زمان، با صدای رشد، با پلک زدن فکر در مسیر تکامل آدمی. جهان با فکر راه که می رود همه سمت ها پر می شود از حرف، حرف هایی که باید نوشت تا زمان وقت های ماضی شده را برای روزهای در راه قرائت کند، تا ماه به قاب فراموشی بتابد و شکل های در غبار یاد را خط نزنند. تا بدانیم مثل راز اشیا ما نیز در خواب حل می شویم و تها همین روایت و قرائت ها بجا می ماند. تا بدانیم وقت امانت آن راوی است که باید آن را در بارش غفلت غنیمت شمرد. تا بدانیم زندگی رو به باداباد در باد شناور است و همیشه دست فکر در جستجوی تازه است.

شهرزاد کلمه

سطرها و حرف های بالا  می تواند مقدمه ای کوتاه باشد، بر ادامه ی تشنه گی سطرهایی که دارند کم کم در همین متن از راه می رسند. باید پذیرفت، همیشه خاطره ها رویش باغی در تنهایی آدم هستند، مثلا کودکی شکل نامیرایی از خاطره های ماست، که جهان قصه هفت سالگی را روی تخته سیاه با نور نوشته است، تا هرکس شهرزاد هزار و یک شب خویش باشد. تا ما حکایت یکی بود یکی نبودی تازه، خیره به ثانیه ها باشیم. حقیقت آب تر از هر چیزیست، خاطره ها می مانند و ما می رویم. تنها نامی در قاب می ماند، نامی که می تواند چون حرفی سپید در بامداد تاریخ بدرخشد. و گاه می تواند زخمی تاریک باشد بر چهره ی تاریخ. باری باید با سطرها از خاطره ها دست در گردن کلمه ها عکس گرفت، عکسی برای قاب خاطره ای دیگر که این سطرها دارند با من به آن نزدیک می شوند…