سر زلف تو…!
باز هم برگی دیگر از دفتر رنگارنگ عاشقانه های مجله WeAre.ir، ما هستیم و شما مخاطبان همیشگی. امروز نیز با غزلی عاشقانه مهمان دل های لبریز از محبت شما هستیم. ابوالقاسم لاهوتی شاعر غزلی است که در ادامه مطلب تقدیم می شود. وی از فعالان سیاسی مشروطه و از اعضای حزب کمونیست بود. در زمان رضا شاه تحت پیگرد قرار گرفت و به شوروی گریخت و سال ها همان جا زندگی کرد و درگذشت. وی در شوروی به شخصیت برجسته ای تبدیل شد و وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان و همچنین نفر دوم کانون نویسندگان شوروی بود. در اینجا غزلی فوق العاده عاشقانه از ابواقاسم لاهوتی را با هم می خوانیم:
با دلم دوش سر زلف تو بازی می کرد……خواجه با بنده ی خود بنده نوازی می کرد
گاه زنجیر و گهی مار و گهی گل می شد….مختصر زلف کجت شعبده بازی می کرد
دل ز تاثیر نگاه تو به خالت می جست……مست را بین به کجا دست درازی می کرد
غصه را راه نبد در حرم ما، چون عشق………..شعله افروخته بیگانه گدازی می کرد
کاشکی دیشب ما صبح نمی شد هرگز………با دلم دوش سر زلف تو بازی می کرد
سلام شعر فوق العاده ایه. به حسن انتخابتون درود. تو بیت چهارم فک میکنم غصه درست باشه نه قصه.البته قبلا این شعر رو نخوندم ولی از مضمون اینطور بر میاد که اشتباها قصه تایپ شده.ممنون از شما
سلام
از لطفتون ممنونم. بله کاملا حق با شماست. از اینکه اطلاع دادید بی نهایت سپاس دارم. از شعراتون بازم بگذارین، حتی یکی دو بیت…مشتاقم بخونم ممنون
تصحیح شد
سلام با سپاس و درود
از اینکه میخواین نوشته های یه مبتدی رو بخونید بیینهایت ممنونم. اشتیاق من برای شنیدن نظر شما وصف نشدنیه.نقد شما هرچه که باشه منته برمن.
اگه جرات میکنم و این چند بیت رو میذارم باید بگم نه این سطرها رو شعر میدونم و نه خودم رو شاعر. این واژه ها فقط بهانه ی منه برای درس گرفتن از کلاس شما.
در ملک قلب خویش تورا شاه میکشم / خود در حرمسرای دلت آه میکشم
تنهای آسمان من امشب مبارکت / با دست خود ستاره بر ماه میکشم
گر میروی برو که خدایم پناه توست / بهر تو بر خرابه ی دل راه میکشم
چشمم برای بدرقه آماده است و آه / من کاسه ای پرآب به درگاه میکشم
در انتظار آمدنت روزهای هجر / روی دو چشم خویش قدمگاه میکشم
سلام و درود
سرکار خانم مهسا از لطفتون ممنونم. خواهش میکنم اینطور نفرمایین، این فرمایشات از فروتنی شماست. باید بگم یکی از مواردی که باعث پیشرفت شعرا میشه خواندن کار دیگران و همفکری و نقد شعر هستش. دو بیتی که نوشته بودین من رو مشتاق کرد تا باز هم از شما بخونم. چون شاعرانگی لطیفی داشتند. شما شاعر توانا و پر احساسی هستین. از اینکه افتخار دادین و شعرتون رو نوشتین و فرصت تبادل احساس و اندیشه رو فراهم کردین خوشحالم. اول باید بگم غزلتون فوق العاده پر احساس و لطیف هستش. ازین جهت به نظر من شما در احساس شعری و خیال انگیزی خیلی خوب هستین. این همون طبع شاعرانه ای هستش که عرض کردم. چند مورد هستش که اگر رفع بشه کارتون قوی تر میشه که من عرض میکنم. گاهی عیبی در شعر وجود داره که به اون ضعف تالیف میگن. یعنی اینکه که شاعر قصد داره مضمونی رو به کار ببره اما چون در حصار وزن و قافیه بوده این کار رو به نحو احسن انجام نداده. ممکنه ما متوجه منظور شاعر بشیم ولی گاهی هم منظور شاعر به درستی دریافت نمیشه. در غزل شما قافیه میکشم هستش، وقتی می فرمایین “آه میکشم” به خوبی فعل کشیدن به کار رفته ولی وقتی می فرمایین “تو را شاه می کشم” این ضعف تالیف داره. مثلا میشه گفت: بر بوم قلب خویش تو را شاه میکشم… اینجا کشیدن به معنی نقاشی کردن است. وقتی میگین “در ملک قلب خویش تو را شاه میکشم” معنی درستی از فعل کشیدن برداشت نمیشه. فرض بفرمایین بخواهیددر زبان محاوره بگویید :در فلان جا فلانی را شاه کشیدند… می بینید که معنی نمی دهد. اگر منظورتان نقاشی بوده هم باز هم ضعف تالیف دارد. این مورد در بعضی ابیات دیگر هم کمابیش هستش. مثلا می فرمایین: …امشب مبارکت… اما دلیلی برای این مبارکی به خوبی در مصراع بعد یا قبل و بعد این بیت نیست. مسئله ای که باید در شعر رعایت بشه ارتباط طولی و عرضی هستش. یعنی ابیاتتون با هم ارتباط معقولی داشته باشند و در هر بیت هم مصرع ها ارتباط خوبی داشته باشند. منظورم معنایی هست. یعنی معنی هم رو کامل کنند و پیوستگی داشته باشند. این ارتباط در سه بیت آخر به خوبی رعایت شده. آفرین بر شما. کلا بیت های بعد به نظرم قوی تر هستند. اون مصرع” خود در حرمسرای دلت آه میکشم” به تنهایی خیلی لطیفه. تبریک میگم. نکته ای که بد نیست رعایت بشه عدم کاربرد کلمات کهن و کم کاربرد هست. مثه هجر. یا مثلا کاربرد زیاد خویش. البته اگر شاعر به خوبی و در یک قالب جدید و امروزی این رو به کار ببره خیلی هم خوبه اما بهتره زیاد عادت نکنین ازین کلمات استفاده کنید مگر استفاده استادانه. در نهایت به دور از تعارف و تمجید عرضض میکنم که غزلتون دوستداشتنی و قوی هستش. شما شاعر فوق العاده ای خواهید بود. از خوندن این شعر زیبا بینهایت لذت بردم. سپاس
سلام دوباره
سپاس به خاطر نوشته هاتون.به خاطر هر آنچه از سر لطف گفتید و هر آنچه از سر نقد،که این هم جز لطف نبوده. ممنونم. کاستی های این ابیات رو ببخشید. از صمیم قلب میگم که متوقع نبودم که از اونا تعریف بشه، اگه تعریف شده به خاطر چشم محبت شما بوده به من. در مورد قافیه “میکشم” در مصرع اول،حتما سعی میکنم طوری تغییر بدم که بشه فهمید منظور نقاشی کردنه،فک میکنم باید یه بیت به اول شعر اضافه بشه که مشخص کنه در حال نقاشی کردن هستم.یا اینکه طبق فرمایش شما کلمه بوم رو بجای ملک بذارم که که البته در اینصورت کاربرد شاه کمرنگ میشه. در مورد بیت دوم و “امشب مبارکت” خواستم کشیدن ستاره رو در کنار ماه تنهای آسمانم به او(ماه) تبریک بگم، که البته همینکه باید منظورم رو در پاورقی بگذارم، نشون میده اصلا خوب بیان نشده،به دیده منت،تصحیح میکنم. در مورد کاربرد غیر استادانه کلمات کهن و تکرار زیاد،کاملا درست فرمودید هر جا که طول مصرع و قافیه تنگ اومده استفاده کردم،از ناتوانیم در یافتن کلمه بهتر بوده،عذر تقصیر.در آخر میخوام بدونید که این ابیات،نوشته های ناشیانه ی من تو دفترمه که جز خودم هیچ کس نخونده و هیچ کس نه نظری داده و نه نقدی کرده. شما اولین کسی هستین که اونها رو خوندین و اینکه با دقت خوندین و نظر دادین بیش از هر تعریفی منو خوشحال کرد. از پیام سراسر لطفتون سپاس.
درود بر شما
خواهش میکنم غزل شما شایسته تعریف بود. گاهی شاعر برای دل خودش شعر میگه و اونو جایی نمی خونه و قصد نداره بخونه. در این حالت نیاز نیست از قاعده خاصی پیروی کنه. اما اگر قرار باشه شعرش رو کسی بخونه باید جوری شعر بگه که مخاطب عام درک کنه و به شور در بیاد. اگر نقد می شه به خاطر پیشرفت و تکامل شعره. در واقع نقد بهترین ابزاریه که می تونه به شعرا کمک کنه. البته به شرطی که منصفانه باشه. از اونجا که شعر با لطیف ترین جنبه های روح و احساس شاعر آمیخته، ممکنه کم لطفی منتقد به شعر قلب و روح شاعر رو آزرده کنه. ازین جهت نقد یه شمشیر دو لبست. هم می تونه سازنده و هم مخرب باشه. بهتره شاعر نقد های مغرضانه رو فراموش کنه تا به ذوق هنریش لطمه ای وارد نشه و در عین حال از نقد منصفانه در جهت بهبود اثرش بهره بگیره. امیدوارم جسارت منو ببخشین اگر شعرتون رو نقد کردم. تماما از روی حسن نیت و احترام بود. در مورد واژه”خویش” باید بگم یرادی به این کلمه وارد نیست اما کاربرد مشابه اون در دو مصرع کمی قابل تامل بود. اگر متفاوت استفاده بشه هیچ اشکالی نداره. سایت ما به خوانندگانی چون شما مفتخره و آرزومند پیشرفت هرچه بیشتر شماست. متقابلا چشم انتظار نقد های شما هستم. ما رو از نظرات سازندتون محروم نفرمایین.
حسن نیت در نقد شما مشهود بود. اینکه شعرم رو نقد کردید نه جسارت شما که سعادت من بود. حتما دوباره از محضر شما استفاده میکنم البته اگر لایق باشم.باز سپاس من رو بپذیرید.
سر زلف تو نباشد سره زلف دگری از برای دل ما قحط پریشانی نیست