شاید باور اینکه مغز انسان این سیستم پردازشی پیچیده به طور مکرر و روزمره در محاسبات خود اشتباه می کند دشوار باشد. اما خبر خوب این است که این اشتباهات خودکار یا به اصطلاح ناهوشیار تا حدی قابل تشخیص و پیشگیری هستند. همه ما دوست داریم تصمیم های منطقی تری بگیریم؛ چون در پی بهتر و بهتر شدن هستیم و اگر راه رسیدن به این هدف آگاهی یافتن از خطاهای رایج شناخت (تفکر) باشد، این تلاش به زحمتش می ارزد. اما متاسفانه این خطاها در سطح ناهوشیار اتفاق می افتد، بنابراین باید زمان و انرزی صرف شناسایی آنها کنیم براساس مدل شناختی، واقعیت مفهومی کاملا نسبی است و آزمون مشخصی برای درست یا نادرست بودن یک فکر وجود ندارد. بنابراین “دانستن” در دنیای تجربه های ذهنی نه براساس ذهنی نه براساس یقین، بلکه براساس احتمالات است؛ ما هیچ وقت به کمک تفکر استنباطی تمام حقیقت را نخواهیم داشت و واقعیت را در حد توانایی خود  درک ی کنیم. همواره اطلاعات و تجربیات جدید می توانند الگوی تفکر قبلی را هم تغییر دهند. اگر از خطاهای رایجی که مغز در پردازش اطلاعات انجام می دهد، آگاه باشید در مواجهه با هر فکری که به ذهن تان می رسد دچار خشم یا افسردگی یا خوشحالی فوری نمی شوید. چنین احساساتی می توانند صرفا ناشی از خطایی در ذهن مثل خطای رایج “ذهن خوانی” (وقتی بدون داشتن شواهد کافی می پنداریم افراد دیگر چه فکری می کنند) یا “فاجعه سازی” باشد ( وقتی فکر می کنیم آنچه اتفاق خواهد افتاد فاجعه آمیز خواهد بود) در نتیجه از نظر احساس هم کمتر آسیب می بینیم. انسان ها هیچ وقت کاملا منطقی یا کاملا خودخواه نیستند. ما بیشتر از اینکه یک دستگاه تفکر منطقی داشته باشیم، یک ماشین محاسبه “احساسی” هستیم و اغلب می کوشیم اشتباهات فراوان این ماشین محاسبه احساسی را منطقی جلوه دهیم و تنها افراد معدودی هستند که می توانند از این دام بگریزند. هشت خطای مرکز تصمیم گیری انسان که فکرش را هم نمی کنید به شرح زیر می باشد:

۱- خودمان را در معرض اطلاعاتی قرار می دهیم که با باورهایمان مطابقت دارند

معمولا از کسانی خوشمان می آید که شبیه خودمان فکر می کنند. اگر با باورهای کسی موافق باشیم بیشتر احتمال با آنها وارد رابطه دوستانه شویم. یعنی به صورت ناهوشیار در حال نادیده انگاشتن و انکار کردن هر محرکی هستیم که دیدگاه ما را نسبت به جهان تهدید می کند. این پدیده که “سوگیری دریافت تایید” نام دارد با یک خطای حسی معروف به نام خطای احساس بسامد مشابهت دارد. خطای احساس بسامد هنگامی رخ می دهد که فردی بعد از خریدن مدل خاصی از ماشین ناگهان احساس می کند ماشین های شبیه به آن در اطرافش زیاد هستند. مغز فقط اطلاعاتی را جمع آوری می کند که با ما مربوط هستند؛ ولی ما فکر می کنیم واقعیت این است که افزایشی واقعی در میزا وقوع چنین پیشامدهایی اتفاق افتاده است چون ناخودآگاه به دنبال اطلاعاتی می گردیم که باورهای فعلی ما را تایید کند.

۲- باور به خطاهای ذهنی “بدن شناگر”

این خطا یکی از جالب ترین اشتباهاتی است که هنگام تفکر مرتکب می شویم.این خطا زمانی اتفاق می افتد که فاکتورهای انتخاب را با نتایج اشتباه می گیریم. به دلیل تمرین زیاد نیست که شناگرهای حرفه ای بدن های بی نقص پیدا کرده اند؛ بلکه به خاطر شرایط فیزیکی خوب آنهاست که شناگرهای خوبی می شوند. بنابراین جسم این افراد عامل انتخابشان بوده، نه نتیجه فعالیت شان. این حقه مغز را جدی بگیرید. بدون این خطا تعداد زیادی از شرکت های تبلیغاتی ورشکسته می شوند. اگر واقعا به ماهیت این خطا فکر کنیم دیگر گوشمان به پیام های تبلیغاتی بدهکار نخواهد بود.

۳- حسرت خوردن برای چیزهایی که از دست رفته

” بهای از دست رفته” یعنی بهایی که (چه مالی، چه زمانی یا انرژی) پرداخت شده و برای همیشه برباد رفته است. فراموش کردن بهای از دست رفته، برای ما سخت است. ریشه این پدیده در طبیعت ماست. افرادی که برای دور شدن از خطرها و تهدیدها فوریت بیشتری قائل بوده اند، موفق تر شده اند. این خطا هم منجر به تصمیم گیری های هیجانی و نادیده گرفتن اصول منطق می شود. فرض کنید برای رفتن به سینما بلیط گرفته اید؛ اما با فیلم ناامید کننده ای مواجه می شوید، دو انتخاب دارید؛ بمانید و فیلم را تا انتها نگاه کنید تا پولتان هدر نرفته باشد (بهای از دست رفته) یا سینما را ترک کنید و به کاری بپردازید که واقعا از آن لذت می برید. اجازه ندهید بهایی که برای چیزی پرداخت کرده اید قضاوت شما را تحت تاثیر قرار دهد.

۴- اشتباه در تخمین احتمال

فرض کنید با دوست تان شیر یا خط بازی می کنید. شما بارها و بارها سکه را به هوا پرتاب می کنید و هربار سعی می کنید پیش بینی کنید کدام روی آن زمین می افتد. هربار ۵۰ درصد احتمال دارد درست جدس بزنید. حالا فرض کنید تا به حال ۵ بار سکه را پرتاب کرده اید و هر پنج بار هم شیر آورده اید. فکر نمی کنید بار ششم بیشتر احتمال دارد خط بیاورید؟ در واقع احتمال آن تغییری نکرده و همان ۵۰ درصدی است که از قبل بود. حتی اگر ۲۰۰ بار دیگر هم پشت سر هم شیر بیاورید، بخت شیرآمدن بعدی ۵۰ درصد باقی می ماند. وقایع گذشته بر احتمال وقوع رویدادهای آینده اثر نمی گذارد. این خطا در افراد مبتلا به قمار زیاد اتفاق می افتد. این سوگیری سبب می شود قمار بازها فکر کنند در دفعات بعدی بخت به آنها روی خواهد آورد؛ بدون توجه به اینکه احتمال وقوع رویدادهای منفی تغییر نکرده.

۵- توجیه رفتارهای غیر ضروری

تا به حال چندبار پیش آمده وقتی از خرید به خانه برمی گردید احساس کنید از تصمیم تان در این زمینه راضی نیستید؟ شاید اصلا به آنچه خریده این احتایج نداشته باشید یا بهایی بیش از انچه در ذهن داشتید برایش پرداخته اید؛ اما احتمالا خود را توجیه کرده اید که به هرحال بهتر شد آن را خریدم. به استدلال هایی از این جنس “سندرم مشتری استکهلم” گفته می شود. ریشه این موضوع در تلاش ما برای اجتناب از عدم تجانس ذهنی است. اگر به مورد خرید کردن باز گردیم باید خود را به شکلی توجیه کنیم که در نهایت به ما اثبات شود واقعا به آنچه خریده ایم احتیاج داریم تا فکرمان با رفتارمان هماهنگ شود. دشواری اجتناب از این خطا در این است که انسان ها معمولا قبل از فکر کردن عمل می کنند و گرچه این روند ممکن است به موفقیت هم ختم شود؛ اما اغلب ما را در جایگاهی قرار می دهد که مجبور می شویم برای کارهای مان استدلال هایی به ظاهر منطقی بیاوریم. راه جلوگیری از این خطا آگاهی از تبعات بعدی رفتارها و سعی در پیشگیری از آن است.

۶- خطاهای لنگراندازی

خطای لنگر اندازی زمانی اتفاق می افتد که تصمیم گیری به جای توجه بر ارزش واقعی یک سرمایه گذاری (مثل زمان، پول و سایر عوامل) بر مقایسه ارزش انتخاب های مکن صورت می گیرد. فرض کنید می توانید بین خریدن دو شکلات ۱۰۰۰ و ۱۵۰۰ تومانی با کیفیت های مشابه انتخابی داشته باشید. بیشتر خریداران بدون درنظر گرفتن اینکه قیمت هر دو نوع شکلات معقول است و کیفیت یکسانی هم دارند شکلات گران تر را انتخاب می کنند. حالا فرض کنید قیمت هرکدام ۵۰۰ تومان کم شده و یکی ۵۰۰ و دیگری هزار تومان شده اند. آزمایش روی افراد واقعی نشان می دهد شکلات گران تر، با اینکه شکلات دیگر مجانی شده، حتی از قبل هم محبو تر است. دلیلی این اتفاق به سیستمی در مغز باز می گردد که همواه به جای در نظر گرفتن ارزش خالص، تفاوت بین بهای پرداخت شده و ارزش بدست آمده را محاسبه می کند.

۷- به خاطره هایمان بیشتر از واقعیت پایبندیم

حافظه انسان بسیار منعطف و خطاپذیر است؛ اما ذهن به صورت ناهوشیار اتکا بر حافظه را به توجه بر عینیات ترجیح می دهد. نمونه خوبی از این خطا در آزمایش زیر اتفاق می افتد؛ فرض کنید متنی انگلیسی به شما می دهند تا بخوانید و بعد از شما می خواهند به این سوال که تعداد کلمات ingدار در متن بیشتر بود یا کلماتی که حرف یکی مانده به آخرشان n استپاسخ بدهید. چون کلماتی با انتهای ing هم حرف یکی مانده به آخرشان n است، بنابراین امکان ندارد پاسخ درست گزینه اول باشد. اما در عمل اتفاق دیگری می افتاد. از آنجایی که یادآوری کلمات ing دار ساده تر است تا کلماتی مثل hand و end، بیشتر افراد پاسخ غلط را انتخاب می کنند و می گویند کلمات ing دار بیشتر از کلماتی هیتند که حرف یکی مانده به آخرشان n است. در اینجا یادآوری مشکل تر گروه دوم باعث می شود به اشتباه فکر کنیم تعداد کمتری از آنها را دیده ایم و ناهوشیارانه اصل واضحی را نادیده بگیریم.

۸- بها دادن به قالب های متنی

انسانی فرضی را با این مشخصات در نظر بگیریم؛جولیا ۳۱ ساله مجرد، اهل معاشرت و بسیار باهوش است. او در رشته فلسفه تحصیل کرده و همیشه مسائل مربوط به بی عدالتی و تبعیض اجتماعی عمیقا ذهن او را به خود مشغول می کند. در ضمن همیشه در راهپیمایی هایی که برای اعتراض به جنگ بوده اند، شرکت می کند. در آزمایشی واقعی پژوهشگران از افرادی که این توصیف را خوانده بودند، خواستند یکی از موارد زیر را به عنوان واقعیت محتمل انتخاب کنند: ا- جولیا کارمند بانک است ۲- جولیا کارمند بانک و فعال حقوق زنان است. مهمولا کسی به این توجه نمی کند که اگز پاسخ شماره ۲ درست باشد پاسخ شماره ۱ هم حتما باید درست باشد. بنابراین پاسخ شماره ۲ نمی تواند درست باشد. مغز ما به شدت تحت تاثیر جزئیات بیشتر پاسخ ۲ قرار می گیرد. آزمایش نشان داده ۸۵ درصد افراد مورد آزمایش پاسخ شماره ۲ را انتخای می کنند. جالب اینجاست که سالهاست در نظام آموزشی کشور ما توصیه اشتباهی به همه دانش آموزان می شود؛ از این قرار که از میان دو پاسخ درست، آن یکی را انتخاب کن که درست تر است؛ در حقیقت معلم هایی که چنین توصیه ای به دانش آموزان می کنند، در حال آموزش مدون تفکر غیر منطقی به آنها هستند و روی همین اشتباه تاکید می کنند.