از این به بعد،  آنچه در تاریخ تمدن جهان اتفاق می افتد،  از وجود این سه قوم ایرانی است،  ولی آن نیرویی که بیشتر تمایل به اتحاد و یکپارچگی،  این اقوام در تاریخ را دارد،  مربوط به ایران است.  ایرج در مقابل سلم و تور کوتاه آمد،  تا اتحاد حفظ شود،  ولی نشد.  در کشاکش تاریخ همچنان این سه قوم با یکدیگر درگیر بودند،  باید در یک جا و در یک اتفاق اتحاد انجام می شد،  ولی دیگر هرگز نشد.   قوم رستم (یاَ Anglo)  پیروزمندانه دروازه ها را می گشودند،  و کسی و شاهی را یارای مقابله با آنها را نداشت.

      قوم سهراب (یا Shnglo) که در توران بزرگ شده بود،  می داند که از قوم رستم است،  می داند که یکی است،  می رود که کشور را یکی کند،  و به قوم رستم بسپارد،  ولی دست روزگار که در رشد و تکامل تاریخ تمدن است،  چیز دیگری می گوید.  رستم با دست خودش سهراب را می کشد،  یعنی ندانسته قوم را جدا می کند.  بعد از  ۲۰۰۰ سال یکبار دیگر تاریخ رستم و سهراب تکرار می شود،  با دروغ جنگ چالدران،  در ۵۰۰ سال پیش،  مرز بین ایران و توران کشیده می شود،  و قاره کهن به دو کشور با ساختار سیاسی مستقل تبدیل می شود،  تا قبل از این تاریخ سرزمین های قاره کهن ساختار سازمان قبیله ای یکدست داشتند،  نه ساختار سیاسی متفاوت.
     پس از کشته شدن سهراب و روحیه از دست رفته رستم،  دیگر ایران و قاره کهن روی خوش ندید و همیشه اقوام و پادشاهان به جان هم می افتادند،  درست بعد از ۲۰۰۰ سال این اتفاقات تکرار شد،  بعد از اینکه ایران و عثمانی پدید آمدند،  تاکنون و در قرن ۲۱ قاره کهن به بیش از سی کشور تقسیم شده است،  که هر کدام ساختار سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جدایی دارند.  اگر ما نتوانیم داستان رستم و سهراب را بشناسیم،  و تشخیص ندهیم،  در ادامه این روند دشمنان تاریخی،  این قاره را تا چند سال دیگر،  به بیش از ۱۰۰ و ۲۰۰ و هزار کشور می کنند.
    رستم و سهراب و قهرمانان شاهنامه فردوسی،  تنها فرد ها نیستند،  بلکه نماد های ملی و مردمی ایرانی هستند،  که باید آنها را خوب شناخت،  و با سادگی یک داستان و حماسه به آنها نگاه نکرد.  بیایید با هوشیاری بیشتر و با دید جدید،  نسبت به تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران،  همه چیز تاریخ و جغرافیای ایران را بررسی کنید،  دوران قرن گذشته را کنار بگذارید،  ما داریم وارد تمدن جدید دانش محور می شویم، تقاضای تجدید نظر در گفتن  نوشتن همه جوانان باهوش ایران را دارم.
   * رستم (رس = خاک یا گل + تم = بن یا آهنگ،  درست همان انگلو  است).
   سهراب (سه Suh = نور و درخشنگی + آب = پدید آورنده و تعمیم دهند،  درست همان شنگل است).