جمله ای منسوب به ویل دورانت هست می گوید: تاریخ را باید فیلسوفان بنویسند و فلسفه را مورخین!

در مباحث مرتبط با فلسفه علوم طبیعی؛ تحلیل تاریخی مقوله علم و اکتشافات و اختراعات کمک بزرگی به درک خود مفهوم علم می کند و حتی می توان گفت دست یافتن به درک فلسفی ازعلوم بدون بررسی تحولات تاریخی از آن ممکن نیست. یکی از تاثیرگذارترین فیلسوفان علم معاصر ؛ توماس کوهن بود که نقش مهمی در توجه فیلسوفان علم به مسالهء تاریخ علم داشت. کتاب مشهور وی با نام ٬ساختار انقلابهای علمی٬ تاثیر زیادی در حوزه های مختلف فکری و فلسفی داشته است و به گواه روزنامه گاردین این کتاب یکی از صد کتاب  پر نفوذ قرن بیستم بوده است. توماس کوهن برای واضح و روشن کردن ایده هایش مثالهای تاریخی زیادی را ذکر می کند و سوالات بسیاری در این زمینه طرح می کند.

448799ccae000a54043bb819585e4d25

او برای اینکه دربارهء مفهوم اکتشاف بحث کند با چند  مثال تاریخی؛ شروع به طرح پرسش می کند و مثلا می گوید : اکسیژن را چه کسی کشف کرده است؟ کارل شیله (Carl Wilhelm Scheele) یا جوزف پریستلی  (Joseph Priestley)؛  لاووازیه (Antoine Lavoisier) یا حتی پیر باین (Pierre Bayen) ؟  از نظر تاریخی شیله قبل از پریستلی و لاووازیه کار خود را تمام کرده بود اما داستان به همین سادگی ها هم نیست! باین در ماه مارس ۱۷۷۴ متوجه شده بود که با گرم کردن رسوب قرمز جیوه؛  گازی به دست می آید که او آن را هوای غیرفرّار نامید. چند ماه بعد هم پریستلی ظاهرا بدون اطلاع از کار باین ؛ این ‌آزمایش را انجام داده و نتیجه گرفته بود  گاز به‌دست‌آمده در این آزمایش، به فرایند سوختن کمک می‌کند.  پریستلی  تصور می کرد گاز به دست آمده  از گرم‌کردن رسوب قرمزجیوه هوای نیتریته (N2O) بود. پریستلی با سفر به پاریس؛ لاوازیه را از واکنش شیمیایی جدید با خبر کرد. لاوازیه هم در سال ۱۷۷۵ این آزمایش را شخصا و با روش بهتری نسبت به آنچه که پریستلی انجام داده بود تکرار کرد و دریافت که گاز حاصله از این  واکنش نه آنطور که باین می گفت هوای غیرفرّار است و نه آنگونه که پریستلی نتیجه گرفته بود هوای نیتریته. حال داستان را کوتاه کنیم.

اگر از ما بپرسند چه کسی اکسیژن را کشف کرده است تکلیف چیست؟ با توجه به اینکه پریستلی در سال ۱۷۷۴ دقیقا نسبت به آنچه کشف کرده بود آگاهی نداشته و لاوازیه کار او را توسعه داده و دریافته که اساسا موضوع از چه قرار است. کدامیک از این دو یا چند تاریخ را باید مبداء کشف اکسیژن بدانیم؟ از دیدگاه توماس کوهن؛ کشف یک رویداد به خصوص و نقطه ای نیست که بتوان آن را به شخص یا زمان معینی نسبت داد و در واقع فرایند اکتشاف؛ در بستر زمان اتفاق می افتد و افراد بسیاری در آن سهیم هستند.

مثال های دیگر توماس کوهن در تاریخ علم کشف اورانوس است. باری! در شب ۱۳ ماه مارس سال۱۷۸۱ ویلیام هرشل اخترشناس در دفتر یادداشت روزانه اش چنین می نویسد :

„در منطقۀ نزدیک به زتای ثور(Zeta Tauri) …. چیز غریبی به‌مانند یک سحابی یا شاید یک دنباله‌دار وجود دارد“ . (توماس کوهن: پیدایی نو: ساختار تاریخی اکتشافات علمی؛ ترجمه حسین نجفی‌زاده)

این جمله در تاریخ علم  به عنوان نخستین ثبت رسمی مکتوب از کشف سیاره اورانوس شناخته می شود. اما این تاریخ برای کشف اورانوس الزاما درست نیست. حد فاصل سالهای ۱۶۹۰ تا۱۷۸۱ یعنی زمانی که هرشل ؛ مشاهده اورانوس را ثبت کرد ؛ همین جرم آسمانی لااقل ۱۷ بار مشاهده شده بود. هرشل فکر می کرد با یک دنباله در مواجه شده واخترشناسان دیگر اروپا نیز از کشف هرشل با خبر شده و و ریاضیدانان هم در این بین دست به کار شدند تا مدار دنباله دار تازه کشف شده را محاسبه کنند. اما هیچ کدام از این تلاشها موفق نبود تا اینکه لکسل ستاره شناس این فرض را طرح کرد که شاید شیء مشاهده شدهء هرشل  یک سیاره باشد. توماس کوهن می پرسد کدامیک از این ها تاریخ کشف اورانوس است؟ کشف اورانوس را باید به هرشل نسبت  داد یا لکسل؟