میگویند حاتم طائی که در سخاوت و سفره ضرب المثل است برادری داشته که بعد از مرگ حاتم برای تحصیل شهرت مضیفی راه انداخته و هر روز چند شتر میکشته و به نیازمندان میخورانده است. روزی مادرش باو گفت فرزند من میدانم که سخاوت تو برای تحصیل شهرت است همینکه سرمایه ات تمام شد صفت طبیعی تو خود را نشان خواهد داد و اسم برادرت را هم از میان میبری.
برادر حاتم گفت تو از کجا میدانی که سخاوت من طبیعی نیست گفت وقتی برادرت شیر میخورد اگر زن دیگری که بچه به بغل داشت از پهلوی ما میگذشت لبش را از پستان خلاص و با دست پستان مرا بسمت بچهای که در بغل مادرش بود تعارف میکرد و تا آن بچه نزدیک ما بود شیر نمیخورد.اما تو در زمان شیرخوارگی همینکه کسی از پهلوی من رد میشد اعم از اینکه بچه ببغل داشت یا نداشت دستهای خودت را به پستان محکمتر میکردی و مثل اینکه مدتی است شیر نخوردهای ولعت به پستان زیادتر میشد.
برادر حاتم دانست مادرش درست فهمیده است و از این راه آنهم بعد از حاتم نمیتواند شهرتی تحصیل کند هرچه فکر کرد دید خلق وخوئی که بتواند بوسیله آن مشهور شود ندارد و چون خیلی طالب شهرت بود،رفت و در چاه زمزم را که در نزد عرب زمان جاهلیت هم محل مقدسی بوده است ادرار کرده و بواسطه این عمل خود را معروف نمود.

این حکایت گرچه از واقعیت دور است و داستانی است در دل تاریخ، اما حکایت این روزهای خیلی هاست …