آیا شما به مسائل پارانرمال باور دارید؟
با شروع صحبتها در مورد عصر خرد و تفکر منطقی، پدیدههای خارق العاده جدیدی در میان انسانها ظاهر شدند. پدیده خواب مغناطیسی یا هیپنوتیزم (مزمریسم) و اسپیریچوالیسم (معنویتگرایی) شروع به ظهور کرده و هر کسی که وقت مطالعه در مورد آنها را داشت، میتوانست بهراحتی در مورد آنها اطلاعات بهدست آورد. این پدیدهها کمکم بهعنوان پدیدههای «روان بینی» و «پارانرمال» مشهور شدند. بسیاری از دانشمندان تا به امروز به این پدیدهها بهعنوان واقعیتهایی غیر قابل انکار نگریسته و در مورد آنها به مطالعه پرداختهاند. در این میان با اینکه این پدیدهها برای بسیاری از مردم خارقالعاده به نظر میرسند؛ اما بسیاری از تاریخ دانان و همینطور روان شناسان در مورد آنها توضیحاتی ارائه کردهاند.
مورخان به این مسائل بیشتر به عنوان جایگزین باورهای آیینی، علمی و حتی در ارتباط با وضعیتهای اجتماعی نگاه میکنند. برای مثال در نظر آنان اسپیریچوالیسم به عنوان پاسخی برای افزایش بیاعتمادی و شک نسبت به مسیحیت بهوجود آمده بود تا نیازهای روانی و فلسفی افراد را تغذیه کند. علاقه و مطالعه تعدادی از دانشمندان در مورد این پدیدهها باعث شد تا نظر بسیاری از آنان تغییر کرده و باور آنها به اینکه این پدیدهها عادی (و نه خارقالعاده) هستند تقویت شود. این روند بهمرور زمان دچار تغییراتی شد. باورهای مردم هم با توجه به این بسترهای جدید و رشد تکنولوژیک تغییر کرد؛ اما این باورها هنوز هم تا حدی بر جای خود مانده بودند ولی این بار هر چه میزان مدارک و وجود توضیحات برای یک پدیده کمتر باشد به همان نسبت باور به غیرعادی و خارقالعاده بودن آنها بیشتر میشد. این طرز برخورد در میان مردم تا به امروز ادامه پیدا کرده است. اما از طرف دیگر، محافل آکادمیک در بسیاری موارد مدارک و شواهد موجود در مورد یک پدیده پارانرمال را بهسادگی و با بیتوجهی نادیده میگیرند. با این حال اگر بخواهیم دلیل باور به این پدیدهها را درک کنیم باید تا جایی که امکان دارد به جزئیات دیدگاههای شاهدان، معتقدان و ناباوران دقت کنیم.
درک اعتقادات پارانرمال
باورها معمولا رفتارهایی پیشنهادی در نظر گرفته میشوند. برای درک این موضوع بارش باران را در نظر بگیرید. مردم ممکن است باور داشته باشند که باران میبارد یا نمیبارد؛ اما هیچکس در مورد آن بهعنوان باور فکر نمیکند. «باور داشتن» بیشتر در مورد چیزهای مشکوک یا نامفهوم مصداق پیدا میکند. مردم ممکن است وجود «تک شاخ» را باور داشته باشند؛ اما کسی به وجود «اسبها» دید باور گونه ندارد. بنابراین مردم میتوانند وجود اسبها را بدون حتی کوچکترین تلاشی باور کنند؛ اما وجود تکشاخها نیازمند شرایط زمانی و مکانی خاص در گزارشی خاص خواهد بود.
به این ترتیب باور پدیدههای پارانرمال بهعنوان رفتاری پیشنهادی به معنی اعتقاد به رخدادن آنهاست. موضوع مهم در این میان «باور وجودی این پدیدهها» است که روی رفتارهای فرد معتقد تاثیراتی میگذارد. مزیت تغییر دیدگاه از «باور به پارانرمال» به «باور به وجود پدیدههای پارانرمال» در این است که به ما یادآوری میکند پدیدههایی وجود دارند که در یک طبقه بندی به نام پارانرمال قرار میگیرند. اما این به تنهایی ما را به قلب ماجرا نمیبرد؛ مگر اینکه ما این پدیدهها را آنگونه که گزارش شدهاند و از دید شاهدان و معتقدان به آنها بازنگری کنیم. از اینها گذشته، اگر معتقدان به آنچه ما فکر میکنیم باور دارند، باور نداشته باشند، آنگاه در درک باورهای آنها با شکست مواجه خواهیم شد.
تست پارانرمالی
در روانشناسی، میزان اندازهگیری باورهای پارانرمال، توسط «معیار باور پارانرمال» یا «Paranormal Belief Scal» سنجیده میشود. بیشتر مطالعات درباره این باورها از این طریق قابل مطالعه هستند.
PBS از طریق بررسی پاسخهای فرد به پرسشهایی در رابطه با اعتقاد به وجود جادوگران، احتمال خواندن ذهن و تلهپاتی و قدرت پیشگویی آینده با دقت بالا میزان باور او را میسنجد. برای مثال پاسخ مثبت به احتمال وجود جادوگران نشاندهنده عقیده فرد به این موضوع است. البته ما امروزه میدانیم که جادوگران وجود دارند. من شخصا با چندین نفر از آنان برخورد داشته و در مورد مسائل مختلف هم صحبت کردهام؛ اما این را نباید با داشتن نیروهای جادوگری این افراد یکی دانست که خود داستانی طول و دراز دارد. به همین ترتیب احتمال خواندن ذهن و تلهپاتی هم وجود دارد. بسیاری از مردم تله پاتی را در زندگی روزمره خود تجربه میکنند. مثلا زمانی که میخواهند با کسی تماس بگیرند و در همان لحظه، آن فرد به آنها تلفن میزند. این مسأله در مورد پیشگویی آینده هم صدق میکند. بسیارند کسانی که میتوانند آینده را در مورد آب و هوا یا بازارهای اقتصادی پیشبینی کنند، اگر چه آنان هم مانند طالعبینها در بیشتر موارد اشتباه میکنند. به عبارت دیگر افراد میتوانند به این مسائل باور داشته باشند، بدون اینکه به پارانرمال عقیده پیدا کنند. براساس PBS، مسائل دیگری هم وجود دارند که با آنها هم میتوان به همین نحو رفتار کرد. مانند جادوی سیاه (که توسط انسانهای واقعی انجام میشود)، حیات در سیارات دیگر (که امروز بسیاری از دانشمندان هم آن را باور دارند) و همچنین یتی و هیولای لاخ نس (حتی اگر فرد این دو را یک بوزینه نخستین و یک ماهی بداند که در این صورت، آن دو نیز موجوداتی زنده به حساب میآیند). به این ترتیب، گذاشتن طلسم نفرین روی یک فرد میتواند همانقدر محتمل باشد که خواندن ذهن افراد یا پیشگویی آینده، آن هم بدون داشتن دیدگاهی غیر عادی یا پارانرمال. به صورت خلاصه باور به وجود یا رخداد پدیدههایی از این دست لزوما به معنی باور داشتن به موضوعی پارانرمال و فراطبیعی نیست.
در حالت نخست این موضوع ممکن است روشن به نظر نرسد؛ اما به واقعیتی بنیادیتر اشاره دارد. باور به جادوگری، خواندن ذهن، پیشگویی آینده یا وجود هیولاهایی کرویپتوزولوژیک، تنها زمانی بهعنوان یک باور پارانرمال معنی پیدا میکنند که با جهان دانش ما هم راستا نباشند. در واقع، اعتقاد به وجود یک پدیده پارانرمال، طبق تعریف، باور پدیدهای است که خارج از جریان عادی علم روز باشد.
با این حال، این لزوما به این معنی نیست که ما آنچه را باورمندان به آن اعتقاد دارند درک کردهایم. از اینها گذشته همیشه دانشمندانی وجود داشتهاند که ادعا میکردند این پدیدهها واقعی و با دانش روز نیز همراستا و هماهنگ هستند. نیوتن و بویل که از چهرههای سرشناس و از بنیانگذاران «انجمن سلطنتی» بودند به ژدیدههای غیرعادی باور داشتند. حتی اخیرا بعضی برندگان جایزه نوبل مانند ویلیام کروکس، آلفرد راسل والاس و برایان جوزفسون نیز ادعا کردهاند که پدیدههای پارانرمال واقعی و با علم روز جهان هماهنگ هستند.
رویداد ESP
مثال دیگر این ماجرا مربوط میشود به یک روانشناس مشهور بینالمللی که در مقالهای در مجله «ژورنال شخصیت و روانشناسی اجتماعی» شماره مارس ۲۰۱۱ مدارک جدیدی را برای اثبات وجود «ادراکات فرا حسی» یا «Extra Sensory Powers) ESP)» منتشر کرد. رسانهها نیز همانطور که انتظار میرفت بیشتر از خبرهای دیگر به آن پرداختند. هر کسی که این مقاله را مطالعه کند، خواهد دانست که ESP در حیطه علم روز تعریف و بررسی میشود. از دیدگاه او اعتقاد به این پدیده لزوما به معنی داشتن دیدگاهی غیر علمی یا آنطور که برخی اصرار دارند «شبه علمی» نیست.
اگر ما به ماهیت باورهای مردم علاقهمند باشیم، نه آنچه باور دارند، آنگاه نیاز به پرداختن به جزئیات بیشتر خود را به ما مینمایاند. ولی اگر آنها به وقوع هر پدیده سادهای (بدون توجه به آنچه به آن معتقدند) باشند، آنگاه به این سوال میرسیم که اعتقاد به چه چیز؟ اگر معیارهای باور مختلف را با هم مقایسه کنیم، بلافاصله خواهیم دید که آنچه به عنوان پارانرمال شناخته میشود در بین این اعتقادات بسیار نادر خواهد بود. به این ترتیب میزان مختلف باور در واقع میزان مختلفی از باور به چیزهای متفاوت خواهد بود. اما حتی اگر بتوانیم به PBS اطمینان کنیم، و تنها ESP و تله کینسیس یا حرکت دادن اشیا با قدرت ذهن را در نظر بگیریم، خواهیم دید که موضوع و هدف این باورها بسیار کلی هستند، نه مشخص. بنابراین هدف این باورها برای فرد چه میتواند باشد (مثلا زمانی که سوال میشود دقیقا به چه چیز میاندیشند؟) برای مثال در پاسخ به جملهای که در مورد «خواندن ذهن» است، ممکن است اتفاقی مانند آنچه در ابتدای مقاله روایت کردم به ذهن او خطور کند. از این گذشته در چند سال اخیر، تعداد بسیار زیادی برنامه زنده روی صحنه و همینطور در تلویزیون اجرا شدهاند. اگر کسی بر این باور باشد که تمام آنها بر اساس تکنیکهای روانشناسی انجام گرفتهاند، میتوان نتیجه گرفت که او به پارانرمال بودن آن پدیده معتقد نیست. اما اگر این باور بر این اساس باشد که رخداد مورد نظر نتیجه خواندن حرکات ریز چهرهای و زبان بدن نیست، آنگاه چه نتیجهای میتوان گرفت؟ در این صورت میتوان نتیجه گرفت که با یک رویداد ESP روبهرو هستیم. بسیاری از مردم بر این باورند که این پدیدهها واقعی هستند؛ اما ممکن است پارانرمال نباشند. اما بسیاری از متخصصان بر این باورند که این پدیدهها اگر واقعی باشند، لزوما پارانرمال هستند. بنابراین آیا این افراد به پارانرمال معتقد هستند یا نه؟ مسأله این است که کسی نمیتواند بدون توجه به جزئیات آنچه باور شده در این مورد نتیجهگیری کند. همینطور امکان درک تصوری که افراد از آنچه میگویند باور دارند هم وجود ندارد. بنابراین بدون درک کلمات مشخص مواردی که موضوع باور هستند، مطالعه این باورها بسیار مشکل و پیچیده خواهد بود.
برای مثال در پاسخ به جملهای درباره «حرکت اشیا از طریق قدرت ذهن» ممکن است فرد به یک ضربه خاص در زمین گلف فکر کرده باشد و اینکه چگونه توپ را با دقت و به صورت ذهنی به سوراخ انداخته و توپ هم دقیقا به همان صورت برای او امتیازی کسب کرده باشد. شاید هم فرد شعبده بازی را به یاد آورده باشد که دستیارش را در هوا معلق کرده بود. اگر فرد در مورد این پدیده مطالعه کرده باشد، شاید به یاد تجربیات و آزمایشهای مشهور ویلیام کروکس بیفتد -که برای اولین بار به آزمایش در مورد تله کینسیس پرداخته و تا به امروز هنوز کسی قادر به توضیح کارهای او نیست-. به عبارت دیگر، فرد میتواند باور یا ناباوری خود را بر پایه دلایل ساده یا شاید هم بی پایه و اساس و از طرف دیگر با دقت فراوان و بررسی دقیق جزئیات و جنبههای مختلف یک پدیده بنا کرده باشد. اما مشکل اینجاست که «معیار باور پارانرمال» هیچ تفاوتی بین اینها قائل نمیشود. هر کسی میتواند بر اساس تجربیاتی که در گذشته از سر گذرانده به یک مسأله یا پدیده دید خاص و باور یا عدم باور داشته باشد. اگر ما بهعنوان محقق بخواهیم باورهای خارقالعاده را درک کنیم، آنگاه باید موضوع باور و آنچه را در مورد آن باور شده دقیقا شناسایی کنیم. این به معنی بررسی دقیق و همهجانبه تمام جوانب و جزئیات ماجراست. خبر خوب این است که هم اکنون مقدار بسیار زیادی داده برای بررسی وجود دارد؛ زیرا قدمت گزارشهای پدیدههای خارق العاده بسیار زیاد است. به همین ترتیب هم باورمندان و هم ناباوران دلایل بسیاری را برای باورهای خود آوردهاند. به عبارت دیگر به راحتی میتوان به عمق بسیاری از این ماجراها دست پیدا کرد.
البته آنچه مردم میگویند و آنچه به آن باور دارند لزوما نمیتواند یکسان باشد و یک رویکرد موثر برای درک این باورها نیازمند بررسی تاریخی پدیدههای مشابه در زمانها و مکانهای مختلف خواهد بود. به این ترتیب مشخص خواهد شد آنچه گزارش شده و آنچه در مورد آن باور شده، دقیقا از چه ماهیتی برخوردار هستند و چگونه این اعتقاد شکل گرفته است. درنهایت این ممکن است دیدگاه شما باشد یا نه؛ اما اگر کمی بیشتر دقت کنید، شاید شالوده باورهای شما هم تغییر کند. هر چه باشد علم متد کشف حقیقت است، نه باورهای کنونی شما.