از رستم، پهلوانی چنین ارزنده که طی تاریخ حماسی ایران از پهلوانی های او نشانه ها خواهد بود، در اوستا سخنی به میان نیامده است و در متن های پهلوی جز یکی دوبار، نشانی از او نیست. پهلوان متون دینی گرشاسب است که پیوند رستم به او می رسد و در روایتی گرشاسب گرز خود را به رستم می سپارد. ( تاریخ اساطیری ایران، ۵۹ )


امّا از رستم، پهلویRōdestahmایرانی باستان Rautahus-Taxmah به معنای« رودی که به بیرون جاری است» در بندهشن، بخش هیجده، در زمانی که کاوس به دست هاماورانیان اسیر شده بود یاد شده است به این صورت که با اسیر شدن کاوس و اشغال ایران به وسیله ی زین- گاو: ایرانیان افراسیاب را به خواهش خواستند تا بازگشت و آن زین- گاو را کشت و خود شاهی ایران شهر کرد. پس مردم را از ایران شهر برد و به ترکستان نشاست. ایران شهر را ویران کرد و بیاشفت، تا رستم ( رُتستَخم ) از سیستان سپاه آراست و هاماورانیان را گرفت. کاوس و دیگر ایرانیان را از بند گشود. با افراسیاب به اوله رودبار که سپاهان خوانند کارزاری نو کرد. از آن جای وی را شکست داد. بس کارزاری دیگر با وی کرد تا وی را بسپوخت به ترکستان افکند، ایران شهر از نو آبادان کرد. ( بندهش، ۱۴۰ )
هم چنین در این کتاب رستم فرزند زال و نوه ی سام دانسته شده است و سلسله نسب او را بدین صورت بیان کرده است: کرشاسپ و اوروَخشِ که هر دو برادر بودند، پسر اثَرت، پسر سام، پسر تورَک، پسر اسپئنیسپ، پسر دوروسپ، پسر تور، پسر فریدون اند. این شش جفت فرزند نیز از سام زاده شدند، جفت جفت، نر و ماده، یک جفت دَموک و یک جفت خسرو و یک جفت ماریندَک نام بود. مرد و زن را با هم نام یکی بود. یکی از ایشان را نام دستان بود. از ایشان او را فرازتر داشت و پادشاهی سکایان و ناحیت نیمروز را بدو داد. کدخدایی ابرشهر را او شکوه بخشید. سروش و اردیبهشت، آفرین به پیوند ایشان کردند. بدین روی اسب داری، زیناوری و ستبر کمانی، پاکیزگی و پیدایی و رامش و خنیاگری و بلندآوازگی، بر ایشان بیشتر است. از دستان، رستم و زواره، زاده شد.( بندهش، ۱۵۱ )
نام رستم « روتستخم » در فقره ی ۴۱ از رساله ی « درخت آسوریک » نیز آمده است. ( حماسه سرایی در ایران، ۵۶۶ )
استاد کریستن سن، وجود نام رستم و زواره را در بندهشن، ناشی از استفاده ی این کتاب از روایت های ملی می دانند و در این خصوص می نویسند: کتاب بندهشن برعکس سایر کتب پهلوی قدیم که حاوی روایت صرف مذهبی هستند، روایت دینی را در حال اختلاط با موضوعاتی که منشأ آن ها روایت های ملی دوره ی ساسانی است و از منابع اسلامی اقتباس شده است، مذکور می دارد. ( کیانیان، ۱۰۵ )
هم چنین در خصوص آمدن نام رستم در فقره ی ۴۱ کتاب « درخت آسوریک » می نویسند: این کتاب که بنونیست، منظوم بودن آن را ثابت کرده است، اصلاً به لهجه ی اشکانی نوشته شده بود. با این حال، تصور نمی کنم، بتوان از ذکر اسم رستم در این کتاب چنین نتیجه گرفت که داستان مربوط به رستم، پیش از عهد ساسانیان در آن راه یافته باشد، زیرا قسمتی که اسم رستم در آن آمده با وزن یازده هجایی همساز نیست و می توان آن را الحاقی شمرد. ( همان، ۱۹۹ )
منشأ داستان رستم:
کریستن سن در این خصوص می نویسد:« اگر تاریخ داستانی بعد از فریدون را تا ویشتاسپ به دقّت مورد مطالعه قرار دهیم، ملاحظه یی خودبه خود پیش می آید و آن دو روایت متمایز از یکدیگر است که ضمناً، متضمن رقابتی با یکدیگر نیز هست. در یکی از آن ها افرادی از قبیل گودرز و گیو و جز آنان، مورد احترام و مقرون به افتخارند. اینان، نیاکان خاندان قارن اند که در دوره ی اشکانی و ساسانی، قدرتی فراوان داشتند. در دوره ی بین فریدون و نوذر، قارن، پسر « کاوگ » آهنگر و گشواد که بنابر بعضی اقوال از افراد همین خاندانند، از بزرگترین افراد و امرا و روسای نظامی محسوب می شوند.
در عهد سلطنت نوذر، سام و بعد از مرگ او، زال در صف مقدم بزرگان قرار دارند، لیکن سپهسالاری قوا با قارن است و زال تنها به حفظ امارت نشین خود، سیستان، قانع است. رستم به فرمان پدر به البرز کوه به جست و جوی کیقباد می رود تا او را به شاهنشاهی ایران بنشاند. چندی بعد، نظیر این کار بر دست گیو به فرمان گودرز، انجام می گیرد که به جستجوی کیخسرو به توران می رود، زیرا کیخسرو برای پادشاهی و تاج و تخت ایران، در نظر گرفته شده بود. در جنگ های انتقامی ایرانیان با افراسیاب، گودرز، سپهسالار ایران است و غالب اعمال به دست او و پسران و نوادگان او انجام می شود. حتّی در داستان مشهور، بازخورد یازده تن از دلیران ایران با یازده تن از دلیران توران، غالب پهلوانان ایرانی از گودرزیانند و آخرین جنگ هم میان گودرز و پیران ویسه که بعد از افراسیاب، بزرگترین مرد توران بود، واقع می شود. تنها در آخرین مرحله از تکامل تاریخ افسانه ای در آثار ثعالبی و فردوسی است که رستم در این جنگ ها، وظیفه ی عمده ای را عهده دار است و به عنوان فرماندهی عالی که به سبب نیروی خارق العاده اش بر همه برتری دارد، وارد جنگ می شود، لیکن کم اتفاق می افتد که اداره ی جنگ ها و لشکرکشی های بزرگ با او باشد. از این بحث ها و مطالعات، به این نتیجه می رسیم که روایتی که موجب ارتقا دادن قارن و گودرز به بالاترین درجه از درجات مملکتی شده و مخصوصاً گودرز را مدار حوادث قرار داده و حوادث گوناگونی را به افراد خاندان گودرزی منسوب داشته است، در عهد ساسانیان توسعه و تکامل یافت و خیلی قدیمی تر از روایت های مربوط به پهلوانان سیستان است، لیکن در آثار مولفان عربی و پارسی، روایت اخیر که مبتنی بر داستان های پهلوانی امرای سیستان بود، اندک اندک توسعه ی بیشتری یافت، ولی هیچ گاه به حدّی نرسید که روایت نخستین را که مربوط به گودرزیان بود، تحت الشعاع قراردهد.» (کیانیان، ۲۰۰- ۱۹۹ )
دکتر صفا داستان رستم را قبل از عهد ساسانی می داند و در این خصوص می نویسد:« داستان رستم متعلق به عهد ساسانی و پیش از قرن ششم است، امّا به دلیل متقن تری می توان دریافت که این داستان از عهد ساسانی نیز قدیمی تر است. توضیح آن که نام روت ستخم در فقره ی ۴۱ از رساله ی « درخت آسوریک » آمده و درخت آسوریک، چنان که دانشمند مشهور فرانسوی بنونیست، ثابت کرده، اصلاً مانند ایاتکار زریران، منظومه ای بود متعلق به عهد اشکانی و از این طریق می توان گفت که داستان مذکور از روزگاران کهن به یادگار مانده است و نگارنده چنین می پندارد که رستم نیز مانند چند تن از پهلوانان دیگر شاهنامه ( گودرز- گیو- بیژن- میلاد )از امرا و رجال و سردارن ایران در عهد اشکانی بود که در سیستان قدرتی داشت و بر اثر کارهای بزرگ خود در داستان های ملی ایرانیان مشرق راه جست و در صورت صحت این فرض رستم اصلاً وجودی تاریخی بود، ولی وقتی در داستان های ملی راه یافت به وجودی داستانی مبدل گشت و تمام خصائص پهلوانان داستانی در او گرد آمد.» ( حماسه سرایی در ایران، ۵۶۷ )
امّاداستان اورا در مقایسه با داستان پهلوانانی مانند گودرز و طوس، مربوط به زمان متأخرتری می داند و در این خصوص می نویسد:« از عجایب امور آن است که رستم با همه ی دلاوری و شجاعت خود، در جنگ های ایران کم تر سپهسالار سپاه است و این کار اغلب بر عهده ی پهلوانانی چون طوس و فریبرز و گودرز نهاده شده و رستم پهلوان شمشیر زنی است که با جنگ های مردانه اش همه ی مشکلات را از پیش پای شاهان دور می کند. از این جا باید چنین نتیجه گرفت که داستان پهلوانانی مانند گودرز و طوس، کهن تر از داستان رستم است و چون این طبقه از پهلوانان، از قدیم الایام در شمار پهلوانان بزرگ عهد خویش بودند، در جنگ ها سپاه سالاری برای ایشان تصور می شد، امّا داستان رستم در روزگاران متأخرتری توسعه و تکامل یافت. هم چنین اگر رستم از اسامی سکایی نبوده و چنان که مارکوات ونلدکه نیز پنداشته اند و در این تصور مصیب اند، ایرانی باشد، در این صورت باید متعلق به عهود پیش از مهاجرت سکاها به سرزمین سیستان تصور شود.» ( حماسه سرایی در ایران، ۵۶۸ )
هم چنین کریستن سن، داستان های زیر را مربوط به قسمت های خیلی جدیدتر از حماسه ی ملی ایران می داند و می نویسد:

  1.  رستم به حیله دژ کوه سپند را فتح کرد و چندی بعد کاوس را از دست دیوان مازندران رهایی بخشید و در سفری که به مازندران کرد، از هفت خان گذشت. این حوادث تنها در شاهنامه ی فردوسی ملاحظه می گردد و از آن جا که مطالب اساسی هفت خان رستم در هفت خان اسفندیار دیده می شود و فتح دژ سپند نیز، تکراری از دژ رویین به دست اسفندیار است، می توانیم چنین نتیجه بگیریم که سراسر این قسمت از سرگذشت رستم، تقلیدی است از سفرهای جنگی اسفندیار که همه از آن اطلاع داشتند، زیرا کتاب مشهوری در ادبیات پهلوی وجود داشت درباره ی فتح دژ رویین به دست اسفندیار و سایر اعمال پهلوانی او که ابن مقفع آن را از پهلوی به عربی در آورده بود.
  2.  رستم در جستجوی کیقباد به البرز کوه رفت تا او را بر تخت شاهی بنشاند، این اطلاع را فقط فردوسی در شاهنامه داده است و هم چنان که دیده ایم، قسمت اعظم این داستان شبیه است به جستجوی کیخسرو به وسیله ی گیو و این اقدام گیو، نتیجه ای است از مهاجرت سیاوش به توران و همه ی مولفان اسلامی مانند طبری و دینوری و ثعالبی و فردوسی آن را نقل کرده اند، پس در این مورد هم به تقلید از داستان گیو و خاندان گودرزی، عملی به رستم نسبت داده شده است.
  3. داستان سهراب و بیژن ومنیژه که در آن ها رستم وظیفه ی نجات دهنده را انجام می دهد، تنها در شاهنامه ی فردوسی نقل شده است و روایت آن به خداینامه، منتهی نمی گردد و از منابع خاص اخذ گردیده است.
  4.  جنگ رستم با اکوان دیو که در شاهنامه ی فردوسی در داستان جنگ با افراسیاب گنجانیده شد همان جنگ با اکوان ( یا اَخوان ) دیو است که به چند تن از افراد تاریخ داستانی نسبت داده شده است و از آن جمله در جاماسپ نامگ، گشتاسپ با اَخوان سپید می جنگد.

اگر این قسمت ها را که هنگام توسعه و تکامل داستان های پهلوانان سیستانی، بر داستان های قدیم افزوده شده است را جدا کنیم، قسمتی از حکایت ها و داستان هایی که روایت اوّلیه ی مربوط به دو پهلوان محلی، یعنی داستان زال و رستم را تشکیل می دهد، باقی خواهد ماند. با این حال این نتیجه را نمی توان حاصل کرد که داستان های مربوط به داستان زال و رستم در خداینامه یعنی مأخذ اساسی روایت ملی ایران، وجود نداشته است، ولی به هر حال می توان چنین تصور کرد که طرح تدوین خداینامه، مبتنی بوده است بر روایت های قدیمی تری که حوادث بزرگ را به خاندان گودرز منسوب می داشته و مورخان عربی زبان و پارسی گوی، کتاب مذکور و کتاب سگسیران( السکسیکین ) را که هر دو به وسیله ی ابن مقفع به عربی در آمده بود، مورد استفاده قرار می داد. و مطالب آن ها را به هم آمیخته و بدین ترتیب طرح تاریخ کیانیان را که اکنون در تاریخ طبری می یابیم، به وجود آورده اند. (رک، کیانیان، ۲۰۵- ۲۰۱ )

منبعhttp://asatir-shahname.blogfa.com