ویژگی های اساطیری داستان سهراب
بنا بر نقل کریستن سن ( کیانیان، ص ۲۰۲ ) از داستان سهراب، فقط در شاهنامه ی فردوسی یاد شده است و فردوسی نیز این داستان را از منابع خاصی، به جز خدای نامه، اخذ کرده است، با این حال موضوع این ماجرا و کشمکش میان پدر و پسر، نمونه هایی در ادبیات ملل دیگر نیز دارد. استاد صفا در این خصوص می نویسند: داستان جنگ پدر با پسر ظاهراً اثر شدیدی در ایرانیان داشت، زیرا عین این روایت در داستان برزو ( فرزند سهراب ) و جهانگیر ( فرزند رستم )، تکرار شده است. از نظایر این داستان، میان ملل دیگر نیز دیده می شود، در زبان آلمانی داستانی به نام« هیلد براند و هادوبراند » وجود دارد که به داستان رستم و سهراب و جهانگیر و رستم، شبیه است و داستان گوگولین در ایرلند نیز، بی شباهت به داستان رستم و سهراب نیست. در ادبیات روسی، داستان « یروسلان لازارویچ » هم شباهتی به داستان رستم و سهراب و رستم و جهانگیر دارد.
( حماسه سرایی در ایران، ۳۲۴ )
از دید اسطوره شناسی دکتر شمیسا، اصل این ماجرا را متعلق به جوامع کشاورزی و دوران مادرسالاری می داند و در این خصوص می نویسد: «در دوران مادرسالاری در جوامع کشاورزی زن سالار، شاه پیر که سمبل شاه کهن بوده است، به دست شاه جوان که مظهر سال نو بوده به قتل می رسید. شاه جوان گاهی پسر شاه پیر بود و مادرش او را در کشتن پدر کمک می کرد.زیرا در حقیقت مادر، عاشق پسر خود بود و گاهی زن حاکم بر جامعه که می باید هر سال با پهلوانی ازدواج کند، پهلوان قبلی را می کشت و خون او را جهت باروری بر مزارع می پاشید.اتفاقاً سوگ نامه ی رستم و سهراب را می توان از این دیدگاه بررسی کرد. شاه جوان یعنی سهراب ۱۲ ساله ( مظهر سال نو ) به کمک مادرش تهمینه ( مظهر زن حاکم ) می خواهد شاه قبلی، رستم چند صد ساله را از میان بردارد. امّا عوض این که بر طبق معمول، شاه پیر یا پهلوان قبلی از میان برود، سرنوشت، شاه جوان را از میان برمی دارد. شاید علّت این امر این باشد که این رسم، مربوط به منطقه ی بین النهرین باستان بود که ساخت اجتماعی زن سالارانه داشتند، امّا اقوام آریایی مهاجر به ایران، دام دار و پدر سالار بودند و در نتیجه، پسر بر پدر فایق نمی شود و این تغییر در اکثر داستان های حماسی و تراژیک ما هست، مثلاً در تراژدی سیاوش هم، سودابه که آریایی نیست، مطابق رسوم اساطیری بین النهرینی، عاشق شاه جوان، سیاوش، بود. علی القاعده سیاوش باید کاوس را از میان بردارد، ولی خود از میان می رود.» ( انواع ادبی، ۱۶۶- ۱۶۵ )
نکات مشترک داستان سهراب با اساطیر یونان
در داستان سهراب دو نکته ی متمایز وجود دارد که هر یک از آن ها به شکل جداگانه ای در اساطیر یونان جلوه می یابد. مورد نخست، ازدواج ناگهانی قهرمان با زن و سپردن نشانه ای به او جهت راهنمایی فرزند برای یافتن پدر است و نکته ی دوم جستجوی فرزند برای یافتن پدر و دخالت سرنوشت و کشته شدن یکی از طرفین است که در اساطیر ایران فرزند است که کشته می شود ولی در اساطیر یونان این پدر است که از میان برداشته می شود. از داستان هایی که با مورد نخست مطابقت دارد، می توان ماجراهای هرکول و تزه را نام برد. همان گونه که در داستان هرکول بیان شد، هرکول در یکی از خان های خود که مأمور آوردن گاوهای گیرون بود، در بازگشت با موجود حیرت آوری که از کمر به بالا شبیه زن و از پائین مانند ماری بود ازدواج می کند و هنگام بازگشت و جدایی از مار- دختر، کمان اضافی خود را از زه می کشد و به او می دهد و به او می گوید: چنان می بینم که سه پسر به دنیا خواهی آورد، هر یک از آن ها که توانست این کمان را مانند من بکشد، چنان چه خود برای آزمودن اقبال خویش یاری مرا طلب کرد، بگذار به سراغ من بیاید و مرا بیابد، امّا چنان چه نیامد، بگذار او بر این سرزمین فرمان براند. ( اساطیر یونان، از آغاز تا عروج هراکلس، ۱۴۰ )
نمونه ی دیگر داستان تزه، از پهلوانان آخایی ( یونان ) است. ماجرا از این قرار است که: اژه ( پدر تزه ) در راه بزگشت به سرزمین خویش در ترزن، مهمان شهریار آن جا، پیتئوس شد و پیتئوس که پیام پیشگویی دلف را درک کرده بود، اژه را مست و با دختر خود، اترا، هم بستر کرد. از هم بستری اژه با اترا، تزه هستی می یابد. پدر تزه هنگام رفتن از ترزن، شمشیر خود را زیر سنگی پنهان می کند تا تزه شمشیر را به هنگام رفتن نزد پدر، به او نشان دهد. تزه پس از بزرگ شدن، شمشیری را که پدرش در زیر خرسنگ نهان کرده بود، می یابد و از طریق جاده ی ساحلی ایستموس عازم آتن شد. او در راه رسیدن به آتن مانند هرکول خان های گوناگونی را پشت سر می گذارد. ( شناخت اساطیر یونان، ۱۷۵ )
و از نمونه هایی که با مورد دوم ( جستجوی پدر و اسیر سرنوشت شدن ) مطابقت دارد،می توان به ماجراهای ادیپ و هم چنین تلگنوس فرزند ادیسه اشاره کرد. در داستان اُدیپوس( ادیپ ) می بینیم که: پیش گوی معبد دلف به لایوس ( پدر ادیپ ) گفته بود که به دست پسر خود کشته می شود و پسر با مادر خود ازدواج می کند. به همین دلیل لایوس، قوزک های پای پسر را به یکدیگر میخ کوب می کند و پسر را در سیترون بر سر راه می گذارد. چوپانی کودک را می یابد و از آن جا که پولیبوس، شهریار کورینت را فرزندی نیست، ادیپ را به فرزندی می پذیرد و به سبب تورم پای کودک او را ادیپوس ( پاگنده ) می نامد. به روایتی هنگامی که ادیپ به سن جوانی رسید، مستی به طعنه او را فرزند خوانده ی پولیبوس نامید و ادیپ برای آگاهی از درستی این حرف به نزد پیش گوی معبد دلف رفت و پیش گو به او گفت که او پدر را می کشد و با مادر خود ازدواج می کند.ادیپ برای گریز از پدرکشی، به جای بازگشت به کورینت، عازم تب می شود. او در راه به ارابه ران پیری برخورد که به ادیپ توهین کرد و به همین دلیل، ادیپ پیرمرد را کشت. هنگامی که وارد تب می شود، اسفنکس برای یافتن جانشین لایوس که به تصور مردم در راه به دست راه زنان هلاک شده است، معماهایی را مطرح می کند که هر کس به آن ها پاسخ می داد، شهریار تب می شد. ادیپ معماها را پاسخ داد و شهریار تب شد و با مادر خود ازدواج کرد. وقتی ادیپ در می یابد که پدر را کشته و با مادر خود ازدواج کرده است مادر، خود را می کشد و ادیپ خود را کور می کند. ( همان، ۱۳۷ )
در ماجرای ادیسه نیز می بینیم که او سرانجام به صورت ناشناخته به دست فرزند خود، تلگنوس، کشته می شود. ماجرا از این قرار است که: ادیسه پس از آن که شهریاری خویش را از دست خواستگاران گرفت و آن ها را به دیار نیستی فرستاد، دیری در سرزمین ایتاک درنگ نکرد و همین که امور کشور را سر و سامان بخشید به تِسپروتیس رفت و ملکه ی آن جا را به نام کالیدیسه به همسری برگزید، نه سال بعد، یعنی پس از مرگ کالیدیسه، او به ایتاک بازگشت. در این گیرودار، تلگنوس، پسری که ادیسه از سیرسه داشت، همه جا به دنبال پدر بودتا او را بیابد. وی بدون آن که ایتاک را بشناسد به آن سرزمین وارد شد و در صدد برآمد به آن شهر بتازد. چون ادیسه به دفاع از سرزمین و شهر برخاست، تلگنوس، پدرش را با زوبین و به خطا کشت. ( اساطیر جهان، ۲۲۳ )
در روایتی دیگر، تلگنوس که در جستجوی پدر است، تعدادی از گاوهای پدر را می دزدد و هنگامی که در تعقیب اوست، با نیزه ی زهردار تلگنوس مجروح و کشته می شود.وقتی تلگنوس از کار خود آگاه می شود، کالبد پدر را به سرزمین مادری می برد تا مادرش سیرسه، او را جاودان سازد. ( شناخت اساطیر یونان، ۲۲۹ )
به این ترتیب با مقایسه ی اساطیر یونان با داستان رستم و سهراب می توان در این خصوص، شباهت های گوناگونی یافت که از جمله ی آن ها به موارد زیر می توان اشاره کرد.
۱– در هر دو داستان، قهرمان به شکلی کاملاً اتفاقی با زنی آشنا می شود و با او ازدواج می کند.
۲- در لحظه ی جدایی نشانه ای به زن می سپارند تاکودک جهت یافتن پدر از آن استفاده کند.
۳- فرزند اگر چه به جستجوی پدر برمی خیزد، ولی به نوعی اسیر سرنوشت است و سرنوشت برخلاف میل و اراده ی فرزند عمل می کند.
۴- در لحظه ای که فرزند و پدر به هم می رسند یکی از طرفین ازبین می روند، با این تفاوت که در اساطیر ایران، فرزند کشته می شود ولی در اساطیر یونان، این پدر است که به صورت ناشناس به دست پسر کشته می شود.
منبع: http://asatir-shahname.blogfa.com
از زحمات شما سپاسگزارم.