نگاهی گذرا به دو هجوم ::هجوم اسکندر ، حمله تازیان::
قصد آن نیست که دو هجوم تاریخی را مقایسه کنیم. زیرا دشمن را نمی توان با دشمن سنجید. چون حاصل کار هر دو در این واژه نهفته است و از این رهگذر هر کاری کرده باشد از سر دشمنی بوده است. اما در یک نظر، میتوان حاصل دشمنی و هجوم آنها را در تاثیر فرهنگی آن دید. بزرگترین لطمه و زیان در این حوادث، تاثیر و تسلط روح و اندیشه مهاجم است در فرهنگ قوم مغلوب.
ایرانیان مردمی بودند که حتی در جنگ ها و به هنگام پیروزی، بر شکست خوردگان به دیده احترام و بخشش می نگریستند. و هرچه بوده همواره بر پایه اعتقاد و اندیشه خویش می ماندند. گواه این مدعا تاریخ نویسانی هستند که همواره ایرانیان را بابت فرهنگ و رفتار کرداری خوبشان تمجید می کرده اند. غیر از خشایارشاه که رفتاری ناپسند با آتنی ها پیشه کرد و بازتاب آن، حمله و انتقام اسکندر مقدونی بود.
اصل دیگری که نیاکان ما بدان معتقد بودند، نیروی رزمی و مادی و نظامی و اقتصادی بود تا بتوانند از سرزمین خود پاسداری کنند. این اندیشه از نامه خسروپرویز به شیرویه پیداست. زمانی که شیرویه در یک فرصت برعلیه پدر کودتا کرد و پدر را در زندان انداخت، از جمله دلایل خود در این کار را سخت گیری پدرش در گرفتن مالیات از مردم دانست.
خسروپرویز از این اتهام برآشفت و در زندان برای او نوشت: ” پس بدان ای نادان که کشور، پس از یاری خداوند با مال و سپاه نگاه داشته می شود. بویژه کشور ایران که از هر سو، دشمنان آنرا احاطه کرده اند.”
اما چگونه این دو هجوم چگونه اتفاق افتاد؟ تاریخ در این باره قاطع و یکدست نیست. اما ….
ورق گردانی کتاب سرنوشت
بهر صورت در این دو هجوم نه یونانیان پیش بینی می کردند که روزی بر سرزمین ایران دست یابند و نه عربان بادیه نشین مانده در جاهلیت دست نخورده در آمال خود همچین رویایی را می دیدند…
باری به فاصله هزار سال پس از حمله اسکندر، در شرایطی مشابه و غمبار، هجوم تازیان به ایران رخ داد.
این وجوه مشترک شکست دو سلسله هخامنشی و ساسانی در برابر دشمنان، هر دو ناشی از غرور بی جا و یا ضعف درونی نظام و بهره نگرفتن از نیروی نظامی و خوار شمردن دشمن و قطع ارتباط عاطفی و درونی بین مردم و دستگاه حکومت و مهمتر از همه نامید شدن مردم از حکومت بواسطه جور و ستم بیش از حد موبدان بدلیل فاصله گرفتن از تعالیم اولیه زرتشت باید دانست. که نتیجه آن نیز به یغما رفتن ….
در این هجوم ها مال و ثروت و افسانه عصر ایران به تاراج رفت ، اما انچه دردناک تر است آسیب ها و درد های ناشی از زیان های روحی و مادی و فرهنگی بر پیکره این قوم آریایی است.
و بدون تردید بزرگ ترین زخم را بر پیکره این قوم، تازیان زدند.
به روایت تاریخ هدف اعراب بادیه نشین از هجوم به ایران هیچ گاه گسترش دین پیامبر خدا نبود. پس از مرگ ابوبکر، فردای همان شب مردم با عمر بیعت کردند، او از تازیان خواست تا به دیار پارسیان حمله برند. ولی کسی داوطلب نشد، که جبهه پارسیان را ناخوشایند می دانستند. عمر باز به سخن ایستاد و گفت: “حجاز جای شما نیست مگر آنکه جای دیگر بجویید که مردم حجاز جز به این نیرو نگیرند” (تاریخ طبری، ج۴ ص ۱۵۸۷-۸ ترجمه شادروان پاینده)
آنچه در نقل طبری مهم است این است که هیچ اشاره به ترویج دین مبین اسلام که از وظایف تازیان باشد، نشده است. در صورتی که هدف غزوات پیامبر همگی ترویج دین بوده است.
چرا که اگر اینگونه بود، اینهمه خونریزی و تاراج و سوزاندن کتاب و تجاوز برای چه بود…
بر هیچ کس پوشیده نیست که کشت و کشتار و تاراج جزئی از جنگ است و ما نیز به نوبه خود هزاران بار خاک این کشورها را به توبره کشیدیم (هرچند که جز بز و سوسمار چیزی عاید کسی نشد) ولیکن ما هیچ گاه به فرهنگ، اعتقادات و باورهای آن قوم حمله نکردیم…
هم میهن گرامی نوشته بالا رو خوندم و بسیار لذت بردم اما بخشیش نادرست بود.شما در کنار دفاع از کشور باستانیمون به شکلی ناخواسته از میهنمون بدگویی کردی.گفتم ناخواسته چون پس از خوندن نوشته ها به هدف پاک شما پی بردم.ایران هرگز خاک کشوری رو به توبره نکشید.خشایارشاه به این دلیل به یونان تاخت که اونها چند بار به بخشهایی از ایران حمله کردن و چند کاخ رو به آتش کشیدن و مقدار زیادی طلا و جواهرات دزدی کردن و قتل عام کردن و زنها رو به کنیزی بردن و در رفتن.چند بار هم بهشون اخطار داد و گوش نکردن.اگر عمری بود و از دستم ناراحت نشدی ادامه شو مینویسم.ضمنا اگر متن بالا از شما نیست و از جای دیگه نقل کردی پس این ایرادها به نویسنده اصلی وارده و نه به شما.میدونم نظرمو پاک میکنی و حق داری اما هدفم آگاهی دادن بود.شوربختانه تاریخ ما رو بیگانگان نوشتن که پر از تحریفه اما خوشبختانه چند انسان بزرگ تونستن بخشی از حقایق رو پیدا کنن.اگر خواستی بگو تا مقداریش رو برات بنویسم.ممنوم که خوندی.امیدوارم کارت رو ادامه بدی و کامیاب و پیروز و میهن پرست باشی.خدانگهدارت
دقیقا همینطور بود که فرمودید ما کورش بزرگ رو داشتیم که تا حالا هیچ انسانی مانندش زاده نشده. در هزاران سال پیش ویژگیهایی در میان ایرانیان وجود داشته که در اون زمان در دنیا بینظیر بوده. هرودوت در تواریخ خودش در خصوص خلقیات ایرانیان مینویسه: پارسیان مردمانی پاکیزه و راستگو هستند. براستی کدام ملتی رو سراغ دارید که در هزارسال پیش از میلاد مسیح دارای چنین خصایصی بوده؟ اما متاسفانه هجوم فرهنگهای بیگانه ما رو از اصل خودمون دور کرده.