منصور

منصور بن حسن، دهقان زاده ای از روستای باژ از تابران توس، سالی که شاعر فرهیخته زمان، ابوعبدالله جعفربن محمد رودکی سمرقندی چشم از جهان فرو بست، او دیده به جهان گشود. از زندگی او به حقیقت چیزی نمی دانیم، چگونه بالید؟ چسان آموخت؟ به کجا سفر کرد؟ و استادانش چه کسانی بودند؟ از حدود چهل سالگی او را می شناسیم. همان سال هایی که به نظم شاهنامه پرداخت و خوش درخشید. با لقب حکیم و کنیه ابوالقاسم، زندگیش با آرامش توام بوده است بجز اواخر عمر که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.

شاهنامه فردوسی,آخر شاهنامه خوش است

شاهنامه

فردوسی نامی برای اثر با ارزشی که پدیده آورده انتخاب نکرده است، درست است که امروز بر کتاب حماسی او نام شاهنامه را مشاهده می کنیم اما خود او این نام را بر اثر خود ننهاده است. نامه باستان یکی از عناوینی است که خود در کتابش به کار برده است.
شاهنامه، یا نامه شاهان به معنی کارنامه پادشاهان، ترجمه دری از عبارت پهلوی خوتای نامک است. خوتای یا خدای به معنای صاحب و پادشاه و خدای نامه به معنای شاهنامه. لابد پس از اسلام و گسترش آن در سرزمین های ایران و به ویژه شرق آن اطلاق لفظ خدا برای پادشاه و طبعا خدای نامه مورد پسند ایرانیان مسلمان نبوده است، از این روی معنی اصل آن یعنی شاهنامه را بر کتابهایی که از آن پس در این زمینه نوشتند، گذاشتند.

نظم شاهنامه

فردوسی سرودن شاهنامه را در سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد. هدف او زنده نگه داشتن زبان فارسی و اساطیر کهن ایرانی بود. وقتی او بدن کار دست زد محمود عزنوی ده ساله بود و سرزمین ایران دستخوش حوادث ناگوار و پرآشوبی شده بود. حدود سال های ۳۹۴ یا ۳۹۵ که فردوسی ۶۵ یا ۶۶ ساله بوده و پنج شش سال از سلطنت محمود غزنوی می گذشته شاهنامه کامل می شود. فردوسی به پیری می رسد و به سبب دلبستگی به سرودن شاهنامه و عدم توجه به ضیاع و عقار، آب و ملک همه رو به نابودی می گذارد و تهی دستی و سالخوردگی بر او چیره می شود. بخصوص اینکه در این فاصله فرزند خود را نیز از دست داده است. وقتی می شنود که سلطانی جلوس کرده که به شاعران امکانات می دهد و مورد توجه و حمایت او هستند، برای رهایی از تنگدستی شاهنامه را برای تقدیم به درگاه محمود غزنوی آماده می کند. در ابتدای شاهنامه و هر جای مناسب دیگر چند بیت در مدح محمود اضافه می کند و از طریق نصرین ناصرالدین سبکتکین (برادر محمود) به درگاه او می فرستد. فردوسی از این نظر به حمایت محمود نیازمند بود تا بتواند کتاب گرانقدرش را از دستپرد زمان و زمانه نابکار رهایی بخشد و به یاری محمود که سخت به نام نشان خود علاقمند بود به تکثیر آن بپردازد. اما محمود…

سلطان محمود و شاهنامه

شاهنامه که در دربار محمود غزنوی خوانده می شود، خیل شاعران ریز و درشت و مداح کاسه لیس، انگشت به دهان حیرت می مانند که طوفانی از راه رسیده است و اگر چاره ای نکنند خان و مانشان را زیر و رو می کند. محمود مدح شناس بود اما شعر شناس نبود. به خدعه گفتندش که فردوسی بددین است. شیعه است. رافضی است و این کتاب او به کار تبلیغ برای تو بر نمی آید. محمود پذیرفت و ارجی بر شاهنامه ننهاد. صله ای اندک فرستاد، در حد خرج برای قفاعی که فردوسی نیز آن را به قفاعی داد و از آن سامان (غزنین) گریخت و هجونامه ای سرود (که بعضی ابیات آن الحاقی است) و در آن به نکاتی اشاره کرد و از گفتار بدگویان سخن گفت:

نکردی در این نامه ی من نگاه                ز گفتار بدگوی گشتی ز راه

در نهایت توجه شما را به مطالب «آیا واقعا آخر شاهنامه خوش است؟» از نوشته های بخش تاریخی جلب میکنم. حتما مطالعه بفرمایید.