وقتی از دلیل یک اتفاق صحبت می کنیم صحبت بر سر علت و معلول است. این موضوع یکی از پر مناقشه ترین مباحث فلسفه است و همچنان نقل مجلس فیلسوفان علم و دانشمندانی که به تعابیر فلسفی از یافته های علمی علاقمندند. یکی از برجسته ترین دانشمندان وفیلسوفان عصر ما؛ رودولف کارناپ در کتاب مشهورش ٬مبانی فلسفی فیزیک٬  بسیاری از پرسش های فلسفی پیرامون موضوع علم را با ذکر مثالهایی ساده تحلیل و بررسی می  کند. بهتر است ما نیز در خصوص بحث علیت؛ موضوع را پیچیده نکنیم و کار را با بررسی مثال های کارناپ پیش ببریم. فرض کنید می خواهیم علت برخورد دو ماشین در یک بزرگراه را بررسی کنیم. باید بدانیم ماشین ها چطور در حرکت بوده اند و رانندگان چه کار می کرده اند. باید بدانیم که سطح جاده در چه وضعیتی بوده؛ خیس بوده یا خشک؟ آیا آفتاب به صورت رانندگان می تابیده؟ این نوع سوالات می توانند در تعیین علت سانحه بسیار مهم باشند. مکن است کشف شود که چندین موقعیت متفاوت سهم مهمی در نیجه نهایی داشته اند.

در زندگی روزمره اغلب طالب علت واحدی برای یک واقعه هستیم. اما هنگامی که وقعیت را دقیق تر بررسی می کنیم می بینیم که پاسخ های متعددی می توان داد که بستگی به دیدگاه طرح کننده سوال دارد. مهندس راه ممکن است بگوید: می دانید؛ من قبلا بارها گفته ام که وضع سطح این بزرگراه خیلی خراب است و موقع باران خیلی لغزنده می شود. حالا یک تصادف دیگر اتفاق افتاده است و حرف مرا ثابت می کند. به گفتهء این مهندس؛ علت این حادثه لغزندگی جاده است. وی از دیدگاه  خود به واقعه می نگرد و این عامل را تنها علت ارزیابی می کند. از جهاتی هم حق با اوست؛ اگر نظراتش مورد توجه قرار می گرفت و پوشش دیگری بر جاده می کشیدند جاده موقع باران آنقدر لغزنده نمی شد. اگر کلیه شرایط دیگر ثابت می ماندند امکان داشت این حادثه اتفاق نیفتد.

90798a4db180207758839f94d7889e83

سایرین ممکن است شرایط دیگری را علت حادثه بدانند. پلیس راه که علل سوانح جاده را بررسی می کند مایل است بداند آیا راننده ها از قواعد راهنمایی و رانندگی تخطی کرده اند یا نه. شغل وی نظارت بر این فعالیت هاست و اگر کشف کند که از این قواعد تخطی شده آن را علت تصادف می داند.

روانشناسی که با یکی از رانندگان مصاحبه می کند ممکن است نتیجه بگیرد که آن راننده حالت عصبی داشته است؛ هیجان و نگرانی هایش آنقدر زیاد بوده که سر چهارراه توجهی به نزدیک شدن ماشین دیگر نکرده است. این روانشناس ممکن است بگوید که ناراحتی خیال راننده علت سانحه بوده است. وی عاملی را بر می گزیند که در کل ماجرا بیشتر به آن علاقمند است و به نظر وی این عامل جالب تر و قطعی تر است. ممکن است حق با او نیز باشد. چون اگر راننده عصبانی نمی بود؛ حادثه اتفاق نمی افتاد. مهندس سازنده اتومبیل ممکن است نقص فنی ییکی از خودروها را علت تصادف بداند و مکانیک نیز فرسودگی لنت ترمز را عامل این سانحه ارزیابی کند. هر یک از این افراد با نگاه کردن به کل تصویر از دیدگاه خود؛ شرایط خاصی را مسوول می داند و به درستی می گوید: اگر این شرط وجود نمی داشت ؛ این حادثه اتفاق نمی افتاد. ولی هیچیک از این افراد به این سوال کلی تر که ٬تنها علت٬ حادثه چه بوده پاسخ نداده اند. هر یک تنها با اشاره به شرایط مخصوصی که در نتیجه نهایی سهمی داشته اند جوابهای ناقصی را ذکر کرده اند.

در فلسفه علم این موضوع  از اهمیت بسیاری برخوردار است. به بیان ساده تر ما می خواهیم بدانیم اینکه یک رویداد؛دلیل یک رویداد دیگر است را چطور  می توان مدلسازی کرد و فهمید. یکی از نظریه های مشهور درباره توضیح علمی یک پدیده؛ نظریه همپل است. بگذارید برای پرهیز از پیچیدگی موضوع ؛ بازهم مساله را با ذکر یک مثال بررسی کنیم. به نظر همپل ساختار تبیین علمی همان ساختار استدلال است. مثلا اگر کسی ازما بپرسد که ٬چرا شکر در آب حل می شود؟٬ ؛ برای اینکه به این سوال پاسخ دهیم باید استدلالی ترتیب دهیم که نتیجه اش این باشد: پس شکر در آب حل می شود.

اما نظریه همپل  چیزهایی را توضیح علمی به حساب می آورد که در واقع  توضیح علمی نیستند. این موضوع را (سمیر اوکاشا) در کتاب فلسفه علم به خوبی توضیح داده است. او می گوید فرض کنید در روزی آفتابی کنار دریا دراز کشیده اید و می بینید که یک میله یک پرچم؛ سایه ای ۲۰ متری روی شن ساحل انداخته است. حال در نظر بگیرید که از شما بخواهند توضیح دهید چرا طول سایه ۲۰ متر است؟

پاسخ معقول این است که اشعه خورشید با میله پرچم که ۱۵ متر ارتفاع دارد برخورد می کند و چون خورشید در آن لحظه در زاویه ۳۷ درجه می تابد بنابراین سایه میله پرچم ۲۰ متر خواهد بود. ! تا اینجای کار قانع کننده است اما موضوع به  همین سادگی ها هم نیست. حال فرض کنید ازما بپرسند که چرا ارتفاع میله ۱۵ متر است. طبق تئوری همپل می توان گفت از آنجایی که طول سایه ۲۰ متر است و خورشید نیز در زاویه ۳۷ درجه می تابد بنابراین ارتفاع میله ۱۵ متر خواهد بود.

این توضیح به وضوح اشتباه است و صد البته که قانع کننده نیست. دلیل اینکه میله پرچم ۱۵ متر است نمی تواند این باشد که سایه آن روزی زمین ۲۰ است. تئوری همپل اما این مشکل را در نظر نمی گیرد و چیزهایی را تبیین علمی به شمار می آورد که تبیین علمی نیستند.

در مثالی که گفتیم ؛ تبیین فقط در یک طرف کار می کند و در واقع تقارن ندارد. از روی دانستن ارتفاع میله ۱۵ متری و داشتن اطلاعات از زاویه خورشید می تواند توضیح داد که چرا طول سایه ۲۰ متر است. اما عکس این توضیح؛ عقلانی به نظر نمی رسد و دلیل ۱۵ متری بودن میله آن است که نجار یا آهنگری آن را آگاهانه ۱۵ متر ساخته است.  فیلسوفان علم  عمدتا می گویند این عدم تقارن از مفهوم علیت ناشی می شود و علیت هم رابطه ای است نامتقارن. به عبارت دیگر اگر اتصال برق علت آتش سوزی باشد؛ پیداست که آتش سوزی علت اتصال برق نیست!