هر جا که می رویم صحبت از بیکاری جوانان است. یا اینکه حتی خود شما یکی از آنها هستید. افرادی که منتظر خبر استخدام هستند و خبری هم از آن نیست. اما تا به حال شده است که یک بار هم کلاهمان را قاضی کنیم و به خودمان بگوییم شرایط هر چه که هست هست. وقت آن است که دست به کار شوم؟ اکثر افراد دنبال کارهای استخدامی می گردند چون نمی دانند چگونه باید خلاق باشند و کاری بکنند.

چیزی در مورد «سندروم خودکم بینی» شنیده اید؟ شرایطی که فرد تحصیلکرده به ظاهر رقابت پذیر و پیروز است، ولی از درون، به نوعی تقلب و شکست راضی است و خود را بازنده می پندارد.

آستین کلئون می گوید: اگر پیش از این که شروع به «خلاق بودن» کنم، صبر کرده بودم تا بفهمم که چه بودم یا چه می خواستم باشم، خب بجای اینکه چیزهایی را خلق کنم، هنوز این اطراف نشسته بودم و معمای خودم را  حل می کردم. طبق تجربه ی شخصی من، در خلق چیزهای مختلف و انجام دادن کار، می توانیم معمایمان را حل کنیم و خودمان را بشناسیم.

آماده اید، شروع کنید و چیزهایی خلق کنید.

شاید بترسید از اینکه شروع کنید. طبیعی است. این یک چیز واقعی است که در بین افراد تحصیلکرده شایع شده و با نام «سندروم خود کم بینی» شناخته می شود. تعریف کلینیکی آن عبارت است از «شرایط روحی و روانی ای که فرد قادر به درونی کردن موفقیت های خود نیست» و بدین معنی است که حس می کنید یک حقه باز هستید-حسی که مدام به آن پر و بال می دهید- که واقعاً برای آنچه انجام می دهد، هیچ ایده ای ندارد.

حدس بزنید چیست: هیچ کداممان نداریم [همه ی ما همین جوری هستیم]. از هر کسی که کاری خلاقانه انجام داده است، بپرسید و آنها به شما حقیقت را خواهند گفت؛ آنها نمی دانند کارهای خوب از کجا می آیند. کارهای خوب فقط آفتابی می شوند تا کارشان را انجام دهند. هر روز.

تا به حال دباره ی «فن درام نویسی» چیزی شنیده اید؟ این یک اصطلاح تفننی برای بعضی چیزهاست که ویلیام شکسپیر در نمایشش با نام «همان طور که دوست داری» حدود ۴۰۰ سال پیش از آن یاد کرده است:

سراسر دنیا یک سکوی نمایش است، مردان و زنان صرفاً بازیگرند. آنها وارد می شوند و خارج می شوند و هر فرد در زمان حضورش بازی های بسیاری را انجام می دهد. به گونه ای دیگر اینقدر بازی کنید تا همان نقشی را که می خواهید از آب در بیاید. آنقدر جعل کنید تا بالاخره آن را خلق کنید.

من عاشق این نوشته هستم. دو راه برای خواندن آن وجود دارد:

۱) به چیزی وانمود کنید که آن نیستید تا آن بشوید؛ جعل کنید تا زمانی که موفق شوید، تا زمانی که مردم آنگونه که می خواهید، شما را ببینند.

۲)تا زمانی که واقعاً چیزی خلق نمایید، وانمود کنید که در حال خلق چیزی هستید.

من عاشق هر دو شیوه ی خواندن هستم؛ شما مجبورید برای کاری که دوست دارید، پوشش مناسب داشته باشید، نه برای کاری که دارید. شما مجبورید کاری را که دوست دارید تا انجام دهید، شروع کنید. همچنین من کتاب “آنها فقط کودک اند” اثر موسیقیدان، “پاتی اسمیت” را دوست دارم. این کتاب درباره ی این است که چگونه دو دوست که می خواستند هنرمند باشند، به نیویورک رفتند. می دانید چگونه یاد گرفتند که هنرمند باشند؟ آن دو وانمود کردند که هنرمندند. در صحنه ی مورد علاقه ی من، جایی که کتاب عنوان خود را می یابد، پاتی اسمیت و دوستش، رابرت مپلتروب که عکاس بود، با لباسهایی شبیه به کولی ها، تمام راه را تا پارک میدان واشنگتن- جایی که افراد بسیاری در آن جا به گردش می پرداختند- رفتند. یک زوج گردشگر مسن به آنان توجه کردند. زن به شوهرش گفت: «اُه، از آنها عکس بگیر. من فکر کنم آنها هنرمندند.» شوهر مخالفت کرد و گفت: «نه، آنها فقط  بچه اند.»

زندگی یک نمایش است

منظور این است که سرتاسر دنیا یک سکوی نمایش است. کار خلاقانه یک نوع تئاتر است. سکوی نمایش، اتاق کار، میز کار و یا ایستگاه کاری شماست. لباس های بازیگران، سازوکار و وسایل فنی شماست؛ لباس کارِ نقاشی شما، کت و شلوار سر کار شما، یا آن کلاه خنده دار که کمک می کند فکر کنید.  تجهیزات، مواد خام، ابزار آلات و رسانه ی شما هستند. نوشته (نمایش نامه)، تنها طرح های قدیمی است. یک ساعت یا بیشتر؛ تنها زمان است که سپری می شود تا اتفاقات بیفتد. هر چه که می خواهید باشید، وانمود کنید که هستید، دیری نمی گذرد که خودتان و همه ی هستی هم باور خواهند کرد.

به قول گلن اُ.براین: شما حقه بازانه شروع می کنید و واقعی می شوید.