اگر به خاطر داشته باشید در گذشته در مطلبی به ریشه یابی بعضی کلمات پرداختیم، نظیر:

چرا میگیم آچار فرانسه؟ / اندر احوالات ریشه آچار فرانسه

امروز برآنیم تا شما بزرگواران را با ریشه بسیاری از کلمات که در فرهنگ زبان زیبای ـمان کاربرد دارند آشنا کنیم. اینکه این کلمات از کجا آمده اند و چرا به این نام خوانده می شوند؟ چرا می گوییم پیچ گوشتی با اینکه می دانیم اصلا گوشتی نیست! یا اینکه پنجره در باطن به چه معناست؟ و چه جالب است بدانیم پنیر در ضمیر معنای کامل فرآیند تولید را نیز با خود دارد و … تا انتهای مطلب با ما باشید تا کمی با فرهنگ غنی واژگان پارسی آشناتر شویم.

شعر نستعلیق

ریشه واژه «آدینه»

این واژه در ایران باستان ati-ayanaka بوده است که به معنای حرکت به سویی و جمع شدن درآن نقطه می باشد (فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، دکتر محمد حسن دوست، ناشر: فرهنگستان زبان و ادب فارسى، ۱۳۸۳.)
که دقیقا معادل عربی آن «جمعه» می باشد واین دقیقا بیان می سازد که جمع شدن درنقطه ای برای عبادت و در روزی خاص، ریشه ای باستانی دارد.
آدیانکا←آدیانکه←آدیانه←آدینه

ریشه واژه «شلوار»

«شل» در زبان فارسی به معنای «ران» است. «وار» هم که به معنای مانند است که به معنای جامه ای شبیه ران می شود.

ریشه واژه «شلاق»

با توجه با واژه «شل» که در بالاتر توضیح داده شد این مورد نیز به معنای ابزاری که بر ران فرود می آید می باشد.

ریشه واژه «البرز»

«البرز» درآغاز «هربرز» وبه معنای کوه بلند بوده است: هر=کوه + بُرز=بلند
«هر» نیز به نظر می رسد محل برآمدن هور یاخورشید بوده است که بر «کوه» اطلاق شده است.
«هر»در زبان عربی به «حرا» تغییر شکل داده است.

ریشه واژه «دشنام»

«دُش» در زبان فارسی به معنای «ضد» و « ازبین برنده» می باشد.
دشنام= ضدّنام. کلمه ای که خوشنامی را ازبین می برد.
نمونه های دیگر برای «دُش»:
دشوار= دش (ضد) + خوار (ضد آسان) = ضد آسان
دشمن= ضدّمن
دژخیم= ضد اخلاق

ریشه واژه «زمین»

زمین از حکیمانه ترین و استوارترین واژه های زبان پارسی است که علاوه برنامگذاری مکان به سیر ایجاد آن نیز اشاره دارد.
زمین= زم (سرد) + ین (پسوندنسبی)= سرد شده.
همانطور که می دانیم زمین در آغاز آفرینش گوی آتشینی از گدازه ها بود که در پی چند میلیون سال بارش باران به سردی و خشکی گرایید.
جز اول این واژه را می توان در کلماتی چون؛ زمهریر (باد سرد)، زمستان نیز مشاهده کرد.

ریشه واژه «پاسخ»

پاسخ درآغاز «پات + سخن» یا «پاد + سخن» به معنای جواب سخن یا ضدسخن بوده که به مرور زمان حروف «ت» و «ن» از آن حذف شده و به گونه ی واژه ای روان درآمده است.

ریشه واژه «چمدان»

چمدان همان «جامه دان» فارسی است که به زبان روسی وارد شده است پس از تغییر درلهجه زبان فارسی دوباره به زبان فارسی وبه صورت «چمدان» برگشته است.

ریشه واژه های «مرد، زن، دختر، پسر، پدر، مادر»

مرد از مُردن است . زیرا زایندگی ندارد. مرگ نیز با مرد هم ریشه است.
زَن از زادن است و زِندگی نیز از زن است.
دُختر از ریشه «دوغ» است که در میان مردمان آریایی به معنی «شیر» بوده و ریشه واژه ی دختر «دوغ دَر» بوده به معنی «شیر دوش» زیرا در جامعه کهن ایران باستان کار اصلی او شیر دوشیدن بود. به daughter در انگلیسی توجه کنید. واژه daughter نیز همین دختر است . gh در انگلیس کهن تلفظی مانند تلفظ آلمانی آن داشته و « خ » گفته می شده. در اوستا این واژه به صورت دوغْــذَر doogh thar و در پهلوی دوخت می باشد. دوغ در در اثر فرسایش کلمه به دختر تبدیل شد .
اما پسر، «پوسْتْ دَر» بوده است. کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند.
پوست در، به پسر تبدیل شده است. در پارسی باستان puthra پوثرَ و در پهلوی پوسَـر و پوهر و در هند باستان پسورَ است. در بسیاری از گویشهای کردی از جمله کردی فهلوی (فَیلی) هنوز پسوند «دَر» به کار می رود. مانند «نان دَر» که به معنی «کسی است که وظیفه ی غذا دادن به خانواده و اطرافیانش را بر عهده دارد».
حرف «پـِ » در «پدر» از پاییدن است. پدر یعنی پاینده کسی که می پاید. کسی که مراقب خانواده اش است و آنان را می پاید. پدر در اصل پایدر یا پادر بوده است. جالب است که تلفظ «فاذر» در انگلیسی بیشتر به «پادَر» شبیه است تا تلفظ «پدر» !
خواهر (خواهَر) از ریشه «خواه» است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است. خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است.
بَرادر نیز در اصل بَرا + در است. یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما.
«مادر» یعنی «پدید آورنده ی ما». (زنده باد مادر)

ریشه واژه «پنجره»

پنجره= از دو واژه ی «پن (بستن) + جره (دارای قرینه) درست شده است.
به این مثالها جهت آشنایی با ریشه ی «پن» توجه کنید:
پنام= پن (بستن) +آم (دهان)= دهان بند
پنافتن= مسدودشدن
پنیر= پن (بستن) + شیر= شیربسته شده
پینه= پنه، بسته شده، پینه بستن
بند= دراصل «پنت» بوده و برای راحت چرخیدن در زبان به شکل «بند» درآمده است، وسیله ی بستن

ریشه واژه «جی»

«جی» از باستانی ترین نقاط شهراصفهان است و به معنای پادگان و لشگر وآوردگاه می باشد. این واژه در زبان عربی بصورت «جیش»=لشگر استفاده می شود.

ریشه واژه «پناه»

«پناه» از دو بن واژه ی «پن» به معنای «دربسته» و «آه» به معنای «مراقبت» وبه معنای جای دربسته برای مراقبت می باشد. برای مثال های بیشتر ریشه واژه پنجره را ببینید.

ریشه واژه «جوراب»

«جِر» در زبان فارسی ریشه ایست که «قرینه بودن» و «جوربودن» را می رساند که در ابتدا «گِر» تلفظ و بعدا به «جِر» تغییرصامت داده است. «جوراب» یا «گوراب» یعنی پوشش دارای جور یا قرینه که درابتدا به معنی پاپوش مانع نفوذ آب استفاده می شده است.
به واژگان دیگری که ازبن واژه ی “جر” درست شده است توجه فرمایید:
پنجره= پن (قابل بستن) + جره (داری قرینه)
جاری= به معنای قرینه ی همسربرادر
گاری= داری چرخهای قرینه
گور= حیوان دارای خطهای قرینه
گور= مدفن های در یک ردیف و دارای قرینه
انجیر= دارای دانه های جور و دارای قرینه
آجر= خشتهای دارای جور و همسان (آجور)
جردادن= به درازا نصف کردن و قرینه دار کردن پارچه
زنجیر= حلقه های دارای همسان و قرینه
جار= چراغ چندشاخه د ارای جور و همسان
جیره= غذای دارای اندازه های یک جور یا در وعده های یک جور
و…

ریشه واژه «آهو»

«آه» در زبا ن فارسی به معنای مراقبت است، آهو= آه + او (پسوندساخت اسم اشیا) یعنی حیوانی که دمادم مراقب خویش است.
سایرواژه های: آهن (فلزساخت وسایل مراقبت)، آهسته (حرکت همراه بامراقبت) نمونه های دیگری از این مدعاست …ضمناً بیندیشید در واژه هایی مانند: کلاه، پناه، نگاه (نگاه داشتن)، شاه، آگاه و …

ریشه واژه «پیچ گوشتی»

«پیچ» در زبان فارسی از دو واژه ی «پای» و «چم» درست شده است… «چم» یعنی حرکت گردشی و منحنی و در کل یعنی پایی که درآن چم و گردش وجود دارد.
پای چم=پایچ =پیچ

ریشه واژه «سیب»

«سیب» در زبان فارسی از ریشه ی «ساب» به معنای ساییده شده (صاف ولطیف شده) ساخته شده است که واقعاً این وازه برازنده ی «سیب» است.

ریشه واژه «جوان»

«جوان» در زبان فارسی از ریشه ی «جن» به معنای «جنبنده و پرحرکت» گرفته شده است. در میان برخی از ریشه های دو حرفی زبان فارسی هرگاه دو حرف «وا» بیاید معنای خصلت درونی به آن واژه می دهد مانند:
جن=ج+وا+ن=جوان
تن=ت+وا+ن=توان
نز(ظریف)=ن+وا+ز=نواز