رابطه موضوعی نقاشی ایران با ادبیات و شعر فارسی
مشاهده ی بسیاری از نقاشی های ایرانی هر بیننده تازه واردی را به یاد یکی از آثار ادبی می اندازد و درک این ارتباط حتی برای مبتدیان نیز غیر ممکن و چندان دشوار نیست.
پژوهش های انجام شده نیز بر این ارتباط و اشتراک موضوعی و حتی الهام گیری مشترک آنها از یکدیگر اشاره دارند.
نقاشی با شعر و ادب پیوندی تنگاتنگ دارد. اغلب موضوع نقاشی و شاعری یکی بود و شاعر و نقاش هر یک نکاتی از الهامات ذهنی خود را به دیگری القا می کردند و هر دو در اجزای این امر می کوشیدند. مضمون بیشتر نقاشی های ایرانی ایرانی از شعر پارسی الهام می گیرد و شعر پارسی نیز فضای پر و خالی، تندی و کندی، شدت و ضعف و در نهایت به توانایی زیبا و دقیق در فرم و رنگ دست می یافتند و در لابه لای اجزای تصویری، از درون عناصر و فضای اثر مفاهیم ذهنی و پنهانی خود را آشکار می ساختند. برای نیل به یک چنین هدف هایی از منحنی حلزونی نیز سود جسته، آن را برای تعیین افراد اصلی و فرعی به کار برده اند.
منحنی حلزونی خود یک نماد است، نماد یک «حرکت مارپیچی» که از خداوند به سوی روح آدمی فرود می آید و بار دیگر از روح به سوی خدا می رود.
منحنی حلزونی در عین حال نماد «حرکت چرخشی» هم هست که عرفان و حکمت مسیحی و اسلامی هر دو از آن سخن رانده اند.
منحنی حلزونی در عین حال حرکت مذهبی، عارفانه و کیمیاگرانه طواف نیز هست. منحنی حلزونی به خودی خود تجسم ذات الهی است زیرا شکل هزارتویی دارد این رمز آگاهی و شناخت به ناشناخته هاست.
ممنون آقا محسن.
این پسر خوب مطالعه داره، این آدم روزی یه مرد موفقی میشه یا یه عارف شکست خورده. شبیه اوایل کریس رونالدو هست. همون موقع وقتی بچه فقط بلد بود توپ را از گوشه ها بندازه و با سرعت از دفاع رد بشه، وقتی می خواست دریبل بزنه نمی تونست و توپ و گم می کرد، یادم که عادل فردوسی پور گفت که این پسر یه روزی فوتبالیست موفقی میشه.