داستان سیاووش و سودابه را همه شنیده ایم یا قصه یوسف و زلیخا که در قرآن آورده شده است. شاید برای تان جالب باشید که مشابه عینی این داستان را در دیگر ملل نیز می توان یافت. از این میان می توان به موارد  زیر اشاره کرد:

  • سیاووش و سودابه (فارسی)
  • شاهزاده و کنیز، سندبادنامه (فارسی)
  • امجد، اسعد، حیات النفس وبدور(فارسی)
  • ارجن و اوربشی (هندی)
  • سارانگادارا و چپترانگی (هندی)
  • پوران و لونا (هندی)
  • کونالا و تیشیاراکشیتا (هندی)
  • بسنت و چیتراواتی (هندی)
  • هیپولیت و فدرا (یونانی)
  • تنس و فیلونوم (یونان)
  • بلروفون و آنتیا (یونان)
  • هربوس و داماسیپه (یونانی)
  • کنمون و دمینته (یونانی)
  • پلکسیپوس، پاندیون و ایدئا (یونانی)
  • کریسپوس و فاوستا (لاتین)
  • روایت آپیلیوس در کتاب متامورفیوس (الاغ طلایی) (لاتین)
  • دون کارلوس و ایزابلا (لاتین)
  • و …

از این میان مختصری به داستان شاهزاد و کنیز از سندبادنامه می پردازیم.

سندبادنامه

سندباد نامه شامل یک داستان اصلی و داستانهایی فرعی است که در دل داستان اصلی از «سندباد نامه» زبان شخصیتهای داستان بیان میشوند. کتاب، ۳۷ داستان دارد. از این تعداد، دو داستان، کوتاه و در حد چند کلمه هستند که جزء داستانهای چند کلمهای کهن به حساب میآیند. در مجموع هم از حیواناتی نظیر حمدونه، روباه، شیر، شتر، کبک، سگ، مورچه، زنبور، هدهد و طوطی نام برده شده. انسانهایی هم از طبقات مختلف اجتماع در داستانها حضور دارند: شاه، وزیر، کنیز، کفشگر، بازرگان، گرماوه بان، قصاب، بزاز، بقال، لشکری، زاهد و صیاد. در بعضی داستانها غول و پری و جن هم جزء شخصیتها هستند که البته تعدادشان بسیار اندک است. در شمارشی کلی، ۱۴۷ شخصیت در داستانها ایفای نقش میکنند.

سیاووش و سودابه

داستان اصلی از این قرار است که

پادشاهی به نام کوردیس صاحب پسری میگردد که علما از آموختن علوم به او عاجز هستند. بالاخره سندباد حکیم وی را به شاگردی میپذیرد و با شیوهای خاص علوم گوناگون را به وی می آموزد تا روز آزمون فرا میرسد. سندباد در طالع شاهزاده شومی میبیند و شاهزاده به تدبیر وی هفت روز سکوت اختیار میکند تا شومی از طالع وی رخت بربندد و طالع سعد فرا رسد و سندباد خود به مکانی نامعلوم میگریزد. در این بین کنیزکی حیله گرکه مدت ها عاشق شاهزاده بوده است به وی میگوید اگر به وصالش تن در دهد او نیز شاه را مسموم میکند تا شاهزاده به تخت پادشاهی بنشیند. شاهزاده آن را خلاف جوانمردی میبیند و به کنیز میگوید که بعد از پایان هفت روز سکوت، وی را رسوا میکند. کنیز هم از بیم جان سعی میکند قبل از پایان موعد با مکر و فریب، کاری کند تا خود شاه پسرش را از بین ببرد و او از رسوایی رهایی یابد. از سوی دیگر هفت وزیر دانا در دستگاه شاه حاضر هستند که از مکر کنیز باخبرند. آنها نیز میکوشند تا در این هفت روز مکر او را باطل کنند و داستان این گونه ادامه مییابد تا پایان روز هفتم فرا میرسد و شاهزاده به دستور سندباد به سخن میآید و بیگناهی خویش را ثابت و کنیز را رسوا میکند. شاه هم کنیز را به مجازات عملش میرساند.