حافظ
غزلیات حافظ
عاشقانه ای آرام از حافظ
روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر
زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات
ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر
سینه گو شعله آتشکده فارس بکش
دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر میطلبی طاعت استاد ببر
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
دوش میگفت به مژگان درازت بکشم
یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار
برو از درگهش این ناله و فریاد ببر
بی شک غزلیات حافظ یکی از بزرگترین شاهکار های ادبی جهان در تمام دوران است. کتابی که پس از چند قرن نه که کهنه نمی شود بلکه همپا با زمان به پیش می رود و به روز می شود. کتابی که در اکثر خانه های ایرانی همراه با قرآن روی یک تاقچه است. حتی اگر اصلا خوانده نشود.
دریایی از ادب که هر کس به اندازه ی فهم خودش از آن برداشت می کند. هر کس به اندازه ی ظرفش پر می شود. این خاصیت اشعار حافظ است، که یک انسان عوام و کم سواد یکی از غزلیاتش را بخواند و مفهوم خودش را از آن بگیرد و یک استاد دانشگاه معنای متفاوتی از آن بگیرد و یک نوجوان هم با لحنی آهنگین آن را برای خودش زمزمه کند و از آن لذت ببرد، فارغ از فلسفه و عرفان و معانیی که آن شعر می تواند داشته باشد
من که امروز بهشت نقد حاصل می شود وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم؟
نقل است که استاد حافظ، علامه ی بزرگ و محقق نامدار میر سید شریف گرگانی هر گاه در مجلس درسش شعر خوانده می شد می گفت به عوض این ترهات به فلسفه و حکمت بپردازید اما چون شمس الدین محمد می رسید علامه گرگانی می پرسید: بر شما چه الهام شده است، غزل خود را بخوانید. شاگردان علامه به وی اعتراض می کردند این چه رازی است که ما را از سرودن شعر منع می کنی ولی به شنیدن شعر حافظ رغبت نشان می دهی؟ استاد در پاسخ گفت: شعر حافظ همه الهامات و حدیث قدسی و لطائف حکمی و نکات قرآنی است .