چنان که می دانیم، در شاهنامه فریدون جهان را بین سه پسر خود ( ایرج، سلم، تور ) تقسیم می کند و در این میان ایران که مهم ترین کشور است به کوچک ترین فرزند ( ایرج ) می رسد و برادران دیگر از این تقسیم پدر راضی نیستند. و این اسطوره اگر چه در اوستا ذکر نشده است و محتملاً از قبیله های دیگر اقتباس شده است ولی نمونه ای در اساطیر یونان ( ایلیاد ) دارد.

هنگامی که در نبرد تروا پوزئیدون به یاری مردم یونان شتافت و آتش جنگ را شعله ور       می نمود: زئوش، ایریس ( پیام آور خدایان ) را به سوی پوزئیدون فرستاد و به او گفت، میدان جنگ را رها کند و به میان گروه خدایان یا کشور ژرف دریا برود و اگر در برابر این فرمان پایداری کند، این خدای ( زئوس ) ترا بیم می دهد که خود بیاید و با تو پرخاشی هراس انگیز بکند، پوزئیدون که از نفرت از جا در رفته بود پاسخ داد: چه می شنوم! من از توانایی او آگاهم. امّا اگر می انگارد مرا ناگزیر کند که در برابر او سر فرود آورم، منی که در پایگاه با او برابرم، آهنگی زننده پیش گرفته است. ما سه پسر کرونوس و رئا ( زن کرونوس و مادر زئوس و هرا و هادس ) هستیم. زئوس من و خدای دوزخ ( هادس )، جهان را به سه کشور بخش کردیم و هر یک از ما بخش خود را ستاند. چون آوند بزرگ پشک انداختن را جنباند، پشک من این بود که همواره جای گزین اقیانوس کف آلود باشم، هادس کشور تیرگی ها را یافت، کشور زئوس آسمان پهناور شد. ما در خداوند گاری زمین با هم انبازیم. پس هر چه توانایی زئوس برتر باشد من به خواست او تن در نمی دهم، باید این بیم را به پسران و دختران خود بدهد که ناچارند در برابرش سر فرود آورند. با این وجود با همه ی نفرتی که دارم خواستار آنم به خواست او تن در دهم. ( ایلیاد، سرود پانزدهم، ۴۶۶- ۴۶۵ )

به این ترتیب در این اسطوره ی یونانی نیز می بینیم که دنیا بین سه فرزند تقسیم شده است و با ارزش ترین سهم به کوچک ترین فرزند ( زئوس ) رسیده است با این تفاوت که در این اسطوره خود سه برادر بر اساس قرعه، سهم خود را انتخاب می کنند امّا در داستان فریدون، خود سهم سه پسر را مشخص می کند. علاوه بر این در اسطوره ی یونانی کلّ جهان ( آسمان، دریا، زیر زمین ) به جز زمین تقسیم شده است امّا در داستان فریدون فقط زمین و قلمرو فرمان روایی بر آن، به سه قسمت تقسیم می شود.

– منشأ تقسیم جهان و رسیدن بهترین سهم به کوچک ترین فرزند از دیدگاه اسطوره شناسی

با توجّه به اساطیر گوناگون در این زمینه، ویژگی مشترک همه ی آن ها عبارت است از تقسیم یک شاهنشاهی بزرگ میان سه پسر که پسر کوچک تر، کشور اصلی را صاحب می شود، در حالی که بر طبق سنّت باید فرزند بزرگ تر صاحب تاج و تخت پدر گردد.

می توان این احتمال را مطرح کرد که به ارث بردن کوچک ترین فرزند به نظامی کهن تر و جوامع مادرسالاری برگردد. همان گونه که قبلاً هم نوشته شد: « بنیاد سیاسی- اقتصادی، اجتماعی و مذهبی جامعه ی مادرسالاری را سال کشاورزی تشکیل می داد. در جوامع زن سالاری الهه ی بزرگ یا خدای مادر منبع تمامی زندگی بشری و نیز منبع تمامی غذاها بود. که هر گاه نقش مرد در تولید و تکوین ضرورت و ارزش می یافت، ملکه برای یک سال شوهر برمی گزید که به نام پادشاه مقدّس نامیده می شد. جوانان بسیاری با هم به رقابت بر می خواستند تا به افتخار بزرگ پادشاه مقدّس نایل آیند. آنان ناگزیر بودند در مسابقات بسیاری از جمله مسابقه ی توانایی جسمانی، استفاده از تیر و کمان شرکت کنند. نبردهای هرکول و شرکت اودیسه در مسابقه ی کمان کشی و ازدواج با پنلوب انعکاسی از همین سنّت هستند ». ( اساطیر جهان، ۲۴- ۲۳ )

دکتر شمسیا نیز در خصوص جوامع مادرسالاری می نویسد: « در دوران  مادرسالاری در جوامع کشاورزی زن سالار، شاه پیر که سنبل سال کهن بوده است به دست شاه جوان که مظهر سال نو بود به قتل می رسید. شاه جوان گاهی پسر شاه پیر بود و مادرش او را در کشتن پدر کمک می کرد، زیرا در حقیقت مادر، عاشق پسر خود بود.»  ( انواع ادبی، ۱۶۵ )

با توجّه به مطالب مطرح شده، روشن می گردد که در جوامع زن سالاری زمام پادشاهی و حکومت به نیرومندترین و جوان ترین عضو خانواده یا جامعه سپرده می شد و از این جا اهمیّت فرزند جوان تر و کوچک تر در خانواده مشخص می گردد، چنان که در اساطیر بازمانده از این سنّت نمونه هایی از این دست را می توان مشخص کرد. از جمله: در داستان فریدون که خود محتملاً بازمانده ی اسطوره ی اقوام دیگری ( سکاها ) است، بهترین کشور به ایرج که فرزند کوچک تر است می رسد در اسطوره ی تقسیم جهان میان برادران در اسطوره ی یونانی نیز، آسمان که از اهمیّت و عظمت بیشتری برخوردار است به زئوس که کوچک ترین فرزند کرونوس است می رسد. در  اسطوره ی جانشینی اورانوس و گایا نیز می بینیم که کرونوس که کوچک ترین فرزند گایا است، با کمک گایا و با داسی که گایا آن را ساخته است، اندام های پدر را قطعه قطعه می کند و جانشین او می گردد. خود کرونوس هم در مرحله ی بعدی با کمک رئا و به وسیله ی زئوس که کوچک ترین فرزند اوست، مغلوب می گردد. خود زئوس نیز از این امر در رنج بود و از ترس این که خدای دیگری جانشین او شود با تتیس که یکی از الهه گان بود و پیشگویان پیش بینی کرده بودند که     ثمره ی این ازدواج، جانشین زئوس خواهد شد،ازدواج نکرد و  او را به ازدواج آدمی زاده ای به نام پله در آورد.