ما در اینجا سطوری آهنگین و شعرواره از «کتاب مردگان» مصر باستان را که در اصل «به سوی روشنایی روز» نام دارد را آورده ایم. کتابی که نخستین تقدیس و ستایش انسان از زندگی به شمار می رود. اولین چیزی که در مورد آن جلب توجه می کند، نحوه ی نگارش این متن است که هیچ شباهتی به یک نوشته ی چند هزار ساله ندارد. متن این نوشته بیش از آنکه به متون چند هزار ساله گذشته شباهت داشته باشد بیشتر شبیه به یکی از شاهکارهای شعر نو امروزیست. فضا سازی ها و نحوه ی بیان ساده و احساسی آن فوق العاده است.
کتاب مردگان

در اینجا زمزمه ی زندگی آغاز می شود

وردخوانی و دعا برای خروج به سوی روشنایی کامل روز آغاز می گردد

من همچون یک شاهین به سوی آسمان می روم

به هنگامی که زمین و کوههایش هنوز پدید نیامده بودند

ای خدای تنظیم کننده ی آهنگ های مقدس

آهنگ فصلها و شبها و روزها

روح مرا به طبیعت خدایی اش باز گردان

من پس از مرگ زندگی نوینی آغاز خواهم کرد

من به آنجا خواهم رسید و در میان خدایان خواهم زیست

و دیگر مرگ دومی نخواهم داشت

زیرا بازوان من بر فراز همه ی آفریده ها باز خواهد شد

و جهانهای آینده در سینه ی من نطفه خواهند بست

خدایان به جنبه های خدایی  من پی خواهند برد

و نظام جهانهای نو به وجود من بستگی خواهد یافت

من روح زنده ام

و از هستی با شکوه یک خدا برآمده ام

سرنوشت جهان به سرنوشت من بستگی دارد

من آنم که از پیش حرکت می کنم

و نامم یک راز است

ای خدایانی که در من هستید

همچنان که من در شما زندگی می کنم

چشمانم را برای دیدن درست به خوبی بگشایید

چشمانم را چنان بگشایید که روشن ببینم

من اینک جز موجود ساده ای در درگاه «اوزیریس» بیش نیستم

و با او به زبان عادی انسان سخن می گویم

و او با زبان خدایان به من پاسخ می دهد

من زاده ی آتش آسمانی و خدای آتشم

و آتشهایی را که جهان را می سوزاند، خاموش می کنم

من تک درخنی در صحرا هستم

گلی در افقی سحرآمیز

نام من «شناسای مهلکه ها و غرقابهاست»

اما در واقع ای «اوزیریس» من خود تو هستم

من خدا شده ام تا استحاله های بسیاری را کامل کنم

من از تیره روزیها و رنجها با انسان سخن نمی گویم

من دروغ نمی گویم و زمین را آلوده نمی کنم

من هرگز نسبت به نظم و ترتیب زمان تجاوز نکرده ام

من هرگز از سخن راست و عادلانه سر باز نزده ام

من هرگز سخن گزند آلود بر زبان نرانده ام

من به آنکس که گرسنه بوده است نان داده ام

و به آن کس که تشنه بوده است، از سرچشمه ی خود نوشانیده ام

و عریان را جامه پوشانیده ام

من هر روز با تو پیوند داشته ام

راهها را به سویم بگشا و درها را به رویم باز کن

تا در گردش چرخ استحاله در آیم

بنگر که خدای دیگری زنده می شود

و با حیات جاوید تو سهیم می گردد

من می بینم. من زندگی می کنم. نگاهم کن: دارم زندگی می کنم

من با خدایان، بر پدران و برادرانم شادباش می گویم

من می بینم. من زندگی می کنم. نگاهم کن: دارم زندگی می کنم