آش شور یا بی نمک؟!
چند وقت است فکر میکنم که ما ایرانیها کلا چقدر پیچیده کردن ماجراها را دوست داریم. نه اینکه فقط وقتی پشت میکروفن صحبت میکنیم دوستش داریم بلکه کلا در زندگی روزمره هم دوست داریم عجیب صحبت کنیم. سوال را با سوال پاسخ دهیم یا اصلا یک پاسخ بی ربط طول دراز بدهیم که خود سوال کننده از سوالش پشیمان شود. همین میشود که سر جلسه امتحان وقتی جواب سوالی را نمیدانیم صفحه را تا خرخره با چرت و پرت پرمی کنیم که شاید خدا فرجی کرد و استاد خسته شد یا به بهانه زحمت نگارش آن همه چرت و پرت نمره داد. شاید به همین خاطر هم هیچکس دقیقا متوجه نمیشود مدیران صنعت هوانوردی دقیقا چه می گویند. در طول هفته های گذشته در دنیای هوانوردی ایران اتفاقات ریز و درشت کم نبود. برای بار هزارم خبر از ساخت هواپیمای صد و چند نفر منتشر شد. گزارش نیم بند سانحه ایران ۱۴۰ به رسانهها رسید و بزرگترین هواپیمای جهان هم سری به تهران زد. البته طبیعتا هیچکدام از این خبرها از آن دست خبرهای مهمی نیستند که خبرهای مهم این روزهای جهان هوانوردی را شکل می دهند. مثلا همین چند هزار کیلومتر پایینتر در یکی از کشورهای نقلی هم جوار خبر مهمشان این بود که با اکراه یکی از جدیدترین هواپیماهای دنیا را به خدمت گرفتند یا چند وجب آن طرف تر دوستان در حال خط و نشان کشیدن برای غولهای بزرگ هواپیماسازی دنیا بودند. انصافا هم که اگر خط کش دستت باشد چه خوب میشود خط و نشان کشید. اما وقتی به جای خط کش با مداد خط بکشی میشود یک چیزی شبیه داستان ما.
۱- حکایت این هواپیمای صد و پنجاه نفره دیگر دارد به بخشی از افسانه های ما بدل میشود. یکی از آن افسانههایی که نه میدانی از کجا شروع شد و نه میفهمی آخرش قرار است به کجا برسد. همین چند هفته پیش برای روزنامه ای با یکی از مدیران اسم و رسم دار سر این برنامه به گفتگو نشسته بودیم. برای مصاحبه مذکور کلی زمینه چینی شده بود و ما هم امید زیادی داشتیم که چون سوال تخصصی میپرسیم جوابی از همان جنس هم بگیریم. اما به محض آنکه پاسخ سوال اول پنج دقیقه طول کشید فهمیدیم که بی خود دلخوش بودیم. حال کار نداریم که آخرش متوجه نشدیم که قرار است با بوئینگ و ایرباس هواپیما بسازیم یا با همین رفقای کوچه پشتی. ضمن اینکه نفهمیدیم اگر فقط بخشی از هواپیما را میسازیم پس چرا هواپیما را ما طراحی میکنیم؟ اگر کنسرسیوم است پس چرا هنوز آن طرف ماجرایش معلوم نیست؟ اصلا کی قرار است بودجه چند میلیاردی ساخت این هواپیما را بدهد؟ ماجرا مثل حکایت سر مربی فوتبال تیم ملی است که تا همین دقیقه نود هیچکس نمیدانست آخرش میماند یا میرود.
۲- در مورد ماجرای دوم، هیچکس انتظار نداشت که در گزارش اولیه هواپیمایی کشوری چیز غریب یا پیشبینی نشده ای پیدا شود. همانطور که بعضیها تیتر زده بودند هوا گرم بود یک موتور از کار افتاد، هواپیما سقوط کرد. این وسط این طور که گزارش میگوید خطای انسانی هم بی تقصیر نبوده است. همانطور که در نیمه پر بسیاری از سوانح سالهای اخیر ایران خطای انسانی نقش داشته است. هرچند هیچ اشاره ای به تاثیر وزن اضافی هواپیما نشد. هیچکس هم در مورد مسئولیت ماجرا حرفی نزد. از اینکه چه برنامه ای برای پیشگیری از رخ دادن اتفاقات مشابه وجود دارد هم حرفی به میان نیامد؟ در نهایت کسی هم نپرسید که سرانجام کی قرار است به شرایط عجیب بعضی خطوط هوایی کوچک که دست کمی از اتوبوسهای بین راهی ندارند توجه شود؟
۳- وقتی اولین ایرباس ۳۸۰ در ایران فرود آمد یک عده حسابی ذوق زده شدند و یک عده هم از ذوقزدگی آن عده دیگر عصبانی شدند. با این همه اصل این ماجرا که بعد از صد سال فهمیدیم دست کم یک فرودگاه در ایران توان پذیرفتن بزرگترین هواپیمای جهان را دارد خبر خوبی بود. خصوصا حالا که شنیده میشود حتی شاید لوفت هانزا هم پرواز های هفتگی با ۳۸۰ به ایران برقرار کند. حقیقت آن است که هواپیمایی در ایران شدیدا نیاز به بادهای تازه است. زمینه وزیدن این بادهای تازه هم در صورت کاهش تحریمها دور از دسترس نیست. ترافیک هوایی ایران در ماه های اخیر به خاطر شدت گرفتن جنگ در عراق چندین برابر شده است. این یعنی فرودگاه های اصلی ما هر لحظه باید بتوانند به هر هواپیماهایی که به هر دلیلی فرود میآید سرویس بدهند. میخواهد غولی مثل ۳۸۰ باشد یا یک ۷۸۷ دوست داشتنی. پولی که از این راه بدست میآید اگر درست مدیریت شود میتواند سرمایه خوبی باشد برای بهبود زیرساخت فرودگاهی کشور که سالهاست از نبود بودجه کافی رنج برده است.