داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی ::رهی معیری::
زیبا شعری عاشقانه از رهی معیری (تخلص رهی) از غزل سرایان معاصر را با هم میخوانیم. مضمون ناب، کلمات سیقل یافته، سلیسی مطلب همه و همه از عناصر بدیع در اشعار رهی است که وی را از دیگر غزل سرایان هم دوره اش متمایز می کند.
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی | چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی | |
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم | تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی | |
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم | تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی | |
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی | من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی | |
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری | در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی | |
من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی | من سلسله موجم تو سلسله جنبانی | |
از آتش سودایت دارم من و دارد دل | داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی | |
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم | کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی | |
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟ | روی از من سر گردان شاید که نگردانی | |
“رهی معیری” |
حالا چرا این عکس رو انتخاب کردید!!!!!!!!!!
والا چه عرض کنم. برای مطالب عاشقانه عکس گذاشتن خیلی سخته…
ما حرفی برای گفتن نداریم آقا (: