آیا صدای غذا خوردن دیگران برای شما آزار دهنده است؟
یک روانشناس گفت: اگر از صدای جویدن غذا توسط دیگران، صدای تلویزیون، صدای موبایل اعضای خانواده و مواردی از این دست بهطور افراطی رنج ببریم، دچار اختلال میسوفونیا هستیم.
قبل از هر چیز به مصاحبه خانم دکتر «نسرین یوسفی»، روان شناس، در گفتگو با خبرگزاری ایسنا توجه کنید:
حساسیت معمولی نسبت به صداهای بلند یا منزجرکننده، طبیعی است. اما برخی به هیچعنوان طاقت اینطور صداها را ندارند، در برابر بروز آن عصبی میشوند و به شدت واکنش نشان میدهند. طوریکه حتی ممکن است اطرافیان احساس آزردگی خاطر و ناراحتی کرده و با خود بیندیشند که این فرد برایشان ادا در میآورد.
برخی تحقیقات نشان میدهد که میسوفونیا (نفرت از صدا) ژنتیکی است و بیشتر به صداهای دهانی مربوط میشود. در واقع، برای بیشتر انسانها، دورهمی و میهمانیهای خانوادگی لذتبخش است و یک تجربه عالی محسوب میشود، اما برای مبتلایان به میسوفونیا این وضعیت چندان خوشایند نیست؛ چراکه وقتی در جمعی قرار میگیرند از صداهایی مثل خوردن غذا، باز و بسته شدن درب و خندیدن طولانی رنج میبرند. به همینخاطر، اغلب تنهایی را به رفت و آمد با اقوام ترجیح میدهند.
این اصطلاح در سال ۲۰۰۰ در تمایز با اختلال هراس از صدا (فنوفوبیک) و برای کسانی به کار رفت که اعصابشان با صدا تحریک میشد. البته هنوز روش مشخصی برای درمان کامل میسوفونیا وجود ندارد و علت ابتلا به آن نیز در صددرصد قابل تشخیص نیست. اما محققان معتقدند که نفرت از صدا، به خود صداها مربوط نمیشود. بلکه میتواند ناشی از خاطرات ناخوشایندی باشد که در کودکی برای فرد اتفاق افتاده است.
مثلا ممکن است کودکی از صدای آدامس جویدن مادرش رنج ببرد و به همینخاطر، در بزرگسالی از صدای آدامس جویدن بیزار شده و نسبت به آن واکنش نشان دهد. به هر حال، میسوفونیا میتواند زندگی شخصی و اجتماعی را برای فرد دشوار کند و منتج به از دست دادن موقعیتهای اجتماعی مطلوب شود. از اینرو، برخی پزشکان معتقدند که رفتار درمانی و شناخت درمانی میتواند تا حد زیادی از حساسیت زیاد نسبت به صداهای نامطلوب بکاهد.
اما…
میسوفونیا چیست؟
• میسوفونیا که گاهی آن را ۴S مینامند (Syndrome Selective Sound Sensitivity یا سندروم حساسیت صدایی انتخابی)، شرایط ناتوانکنندهای است که در آن صداهای خاص / محرکهای بصری تکرارشونده خشم بسیار زیاد و یا نفرت را برمیانگیزد.
• این صداها معمولا شامل صداهای دهانی مانند جویدن یا خوردن و آشامیدن با سروصداست، اما صداها از فردی به فرد دیگر متفاوت است، و این فهرست ظاهرا با گذشت زمان طولانیتر و متنوعتر میشود.
• اندوه روانی که مبتلایان به این بیماری احساس میکنند غیرقابل تحمل بوده، ممکن است به احساس شدید گناه، انزوا، افسردگی و حتی ایدۀ خودکشی بیانجامد. انتخاب آیندۀ شغلی نیز برای مبتلایان به این بیماری به دلیل محیطهای محرک محدود است.
• شروع میسوفونیا معمولا قبل از بلوغ جنسی بوده و بین سن ۸ تا ۱۲ سالگی اتفاق میافتد. تحریک اولیه اغلب توسط یک عضو نزدیک خانواده صورت میگیرد.
• ظاهرا مولفۀ ژنتیکی در میسوفونیا وجود دارد؛ اغلب میتوان این مسئله را تا یک نسل قبل ردیابی کرد و دادهها در رابطه با شیوع آن در دوقلوها و تجدید دیدار فرزندخواندهها قابل توجه است.
• مبتلایان اغلب احساس میکنند که در این شرایط تنها هستند و ممکن است فکر کنند دیوانه شدهاند. احساس خجالت اغلب بر میل به صحبت درباره بیماری غلبه می کند.
• در تلاش برای غلبه بر میسوفونیا، استراتژیهای بسیاری مانند گوشگیر، خوردن در تنهایی، ژنراتور تولید نویز سفید، داروهای تجویزی، مواد مخدر / الکل / خوددرمانی، هیپنوتیزم، CBT و درمانهای دیگر مورد آزمایش قرار گرفته که موفقیت بسیار کمی داشته یا اصلا موفق نبودهاند.
• میسوفونیا اغلب با هیپرآکوسیس (عدم تحمل صدا)، وزوز گوش یا دیگر اختلالات شنیداری مرتبط اشتباه گرفته میشود. این صداها بسیار خاص، به ندرت قابل شنیدن، و نویزهای هرروزه هستند که، صرف نظر از بلندی آن، نباید دردسرساز باشند.
• متخصصین مراقبتهای بهداشتی به افراد مبتلا به میسوفونیای بسیاری گفتهاند که مشکل آنها روانشناختی است و اهمیت آن را نادیده گرفتهاند، که اغلب به دلیل عدم درک و شناخت وضعیت است.
• فرضیهای که در حال حاضر آن را بررسی میکنیم این است که میسوفونیا نوعی اختلال عصبشناختی است که در آن سیگنالهای شنیداری تکرارشونده رفلکس جنگ یا گریز را برمیانگیزند.
نشانهها و محرکهای میسوفونیا
میسوفونیا – به معنی نفرت از صدا – را میتوان حساسیت شدید به صداهای پسزمینه یا محرکهای بصری تعریف کرد که معمولا توسط دیگران نادیده گرفته میشود. مهمتر از ناتوانی فرد در جلوگیری از محرک آزاردهنده واکنش عاطفی منفی حادی است که نتیجۀ در تماس بودن با محرک تجربه میشود.
این واکنش سیل عاطفی بازتابی خشم و وحشتی است که با طوفانی از واکنشهای جنگ یا گریز بزرگتر میشود. هجوم آدرنالین، برافروختگی چهره، تپش قلب و یا لرزش و نیاز به حمله یا فرار فیزیکی مواردی است که اغلب تجربه میشود. افکار نگران مبنی بر این که این بازتاب واکنش عاطفی با توجه به بیضرر بودن محرک آزاردهنده غیرمنطقی است پس از پاسخ جنگ یا گریز با تمام نیرو به ذهن میرسد. قربانیان میسوفونیا ممکن است “دائما با خود حرف بزنند” تا عادی و آرام بمانند یا از تکنیکهای دیگر کنار آمدن با این وضعیت استفاده کنند.
اکثر محرکها از نظر مردم عادی بیضرر بوده و یا بخشی از زندگی روزمره به حساب میآیند، اما برای فرد مبتلا به میسوفونیا، این محرکها بار فوق العاده سنگینی است. اغلب از قیاس کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه برای توصیف این پاسخ پریشان استفاده میشود.
گاهی، فرد مبتلا مجبور به انزوا و دوری از جمعیت و محرکهای آزاردهنده میشود، نه به انتخاب خود بلکه به اضطرار و اجبار. بسیاری از مناسبتهای اجتماعی کنار میکشند زیرا فکر وجود یک محرک آنها را ترسانده و مضطرب می کند. روابط به دلیل سوءتفاهم و منفی بودن از هم پاشیده و خراب میشود. فرصتهای کاری نیز ممکن است کاهش یافته یا از دست برود.
وقتی از یک فرد مبتلا میپرسند که چه حالی دارد اغلب از سطوح سنگین گناه و آشفتگی که به دلیل واکنشهایشان احساس میکنند، ترس از دست دادن تحمل و افزایش محدودیتهایی که به دلیل این وضعیت بر آنها تحمیل می شود با جزئیات تعریف می کنند.
اگرچه فهرست اولیۀ محرکها بر صداهای آرام یا صداهای خوردن و مربوط به بدن تمرکز داشت، اکنون مشخص شده که لیست محرکهای دیداری و شنیداری که ممکن است چنین واکنشهایی را برانگیزد همچنان در حال افزایش است. هر کسی که به این وضعیت مبتلاست به یک اندازه تحت تاثیر قرار ندارد، بعضیها تحت تاثیر صداهایی که دیگران را آشفته میکند قرار نمی گیرند، و بعضی هم هیچ واکنش منفی به محرکهای بصری نشان نمیدهند ولی صداها کاملا آنها را از پا درمیآورد.
در این جا مثال هایی از محرکهای شایع ارائه میدهیم. به احتمال زیاد شما خیلی از این موارد را در لیست محرکهای خود ندارید. اگر فکر میکنید مطلع شدن از صداهای محرک جدید به هر شکلی ممکن است برایتان دردسر ساز باشد، لازم نیست این لیست را بخوانید.
دهانی و خوردن
“ها” کردن پس از نوشیدن، آروغ زدن، جویدن، صدای خرد کردن (یخ یا غذاهای سفت)، قورت و قورت کردن، جویدن آدامس و ترکاندن آن، صدای بوسه، ناخن جویدن، کشیدن دندان به قاشق و چنگال یا بشقاب، ملچ و ملوچ کردن، هورت کشیدن، لیسیدن، تف کردن، مکیدن (یخ و غیره) بلعیدن، حرف زدن با دهان پر، مسواک زدن، کشیدن نخ دندان، مکیدن دندان، مکیدن لب، صداهای دهان خیس، دندان قروچه، صاف کردن گلو، کلیک کلیک فک.
تنفس / بینی
خرخر، ناله، جیغ، تنفس آرام یا بلند، فینفین، خرناس، خروپف، عطسه، حرف زدن آرام یا بلند، صداهای گوشخراش، تنفس پُر، سکسکه، خمیازه، سوت کشیدن بینی، خسخس.
آوایی
همهمه، حرف زدن گنگ و مبهم، صداهای تودماغی، استفاده بیش از حد از کلماتی چون اممم یا آآه (کلمات تکراری)، صداهای صفیری یا هیسی (صداهای س، پ، ت، چ، ک، ب)، آوازخواندن، صداهای خشدار، صداهای آرام پچپچ مانند، سوت زدن.
محیطی
متفرقه: کلیک کلیک پیامک زدن (موبایل)، کیبورد / ماوس، ریموت تلویزیون، کلیک کلیک خودکار، صدای نوشتن، پاره کردن / خشخش کاغذ، تیک تیک ساعت، صدای زنگ موبایل.
وسایل فلزی: به هم خوردن ظروف، خوردن قاشق و چنگال به دندان، خوردن قاشق و چنگال فلزی به بشقاب یا دیگر وسایل فلزی، صدای پول خرد داخل جیب.
پلاستیک: فشار دادن بطری آب، زمین زدن توپ.
کاغذ یا پلاستیک روکش: خشخش / پیچاندن کیسه پلاستیکی، باز کردن یا مالیدن کیسههای پلاستیک، پیچاندن بستهبندی غذا.
ماشین: بیکار نشستن برای مدت طولانی، صدای بیپ بیپ موقع قفل شدن در ماشین، به هم خوردن در ماشین، کلیک کلیک چراغ راهنما.
وسائل سنگین: ماشین چمنزنی، دمندۀ برگ، یخچال، تهویه هوا، اره برقی.
صداهای ضربهای: صدای دیگران، صدای گرفتۀ باس (بم) موسیقی یا تلویزیون که از آن طرف دیوار به گوش میرسد، به هم خوردن در / پنجره، تلپ تلپ بازی بسکتبال، ضربه زدن به توپ در بیسبال.
صدای حیوانات: پارس سگ، صدای پرندگان، جیرجیرک، قورباغه؛ لیس زدن، نوشیدن، ملچ و ملوچ، خوردن، نالۀ سگ یا گربه، سگی که خودش را میخاراند یا ککهایش را گاز میگیرد و پنجه میکوبد.
نوزاد: گریه نوزاد، غان و غون کردن نوزاد، بزرگترهایی که مثل بچهها حرف میزنند، جیغ کشیدن بچهها.
تلویزیون: صدای بلند رادیو، تلویزیون و MP3 پلیر
مربوط به حرکت بدن
حرکت دادن پا (پای خشک روی کف / فرش) یا کوبیدن پا، بشکن زدن، کشیدن پا، پاشنهها، پشتک، شکاندن بندها و مفاصل انگشتان، پلک زدن، ناخن خوردن، ناخن گرفتن.
بصری (مربوط به صدا)
خوردن، جویدن آدامس
بصری (الزاما به صدا مربوط نمیشود)
بیقراری، پیچاندن مو، حرکاتی که از گوشه چشم مشاهده میشود، حرکات تکرارشوندۀ پا یا بدن، حرکت فک / جویدن فک.
جهت اطلاعات تکمیلی، بحث در مورد این اختلال، مقیاس های فعال سازی میسوفینا، روش های برخورد با میسوفینا و درمان و همچنین انجمن مبتلایان به میسوفینا به وب سایت Misophina.ir مراجعه بفرمائید.
سلام ممنون از مطالب مفیدتون.من خودم همین مشکل رو داشتم ،بیشترین حالتش وقتی اتفاق میفته که مثلا یه درگیری فکری داشته باشم .بیشترین حساسیتم به صدای خیار و آدامس هستش.چند ماه پیش اتفاقی با یه پزشک طب سنتی صحبت میکردم ،میگفت علت این کار از گرمی مغز هستش ،بهم تخم شربتی رو تجویز کرد .یه هفته هر روز سه لیوان شربت میخوردم شیرینش خیلی کم بودو پر از تخم شربتی بود .الان شکر خدا خیلی فرق کردم .
سلام
متاسفانه من به این بیماری مبتلا هستم ، الان ۴۳ ساله هستم ، از بچگی به صدای غذا خوردن برادر بزرگترم و خصوصا پدرم حساسیت داشتم ، می توانستن به برادرم اعتراض کنم که اونم لج می کرد و بیشترش می کرد ، ولی اخلاق پدرم طوری نبود که بشود به او اعتراض کرد یا تذکر داد ، از اول سفره تا آخرش شدید ترین فحشهایی که بلد بودم توی دلم بهش می دادم گاهی دلم می خواست محکم بزنم توی دهانش ، الان که بنده خدا پیر مرد شده هم خیلی دقت می کنم با ایشان سر سفره نباشم ، فکر می کنه دوستش ندارم و میگه چرا خونه ات میاییم ، با ما غذا نمی خوری؟ خود تون صداش هم آزارم میده.
خیلی سعی می کنم با او صحبت نکنم این هم باعث شده روابط گرمی نداشته باشیم ، خیلی دوستش دارم ولی نه موقعی که پیشش باشم ، همسر و بچه هام موضوع رو می دونن و موقع غذا خوردن رعایت می کنن .
در کل من اگر کسی پشت سرم باشه و چیزی بخوره صداش برام قابل تحمل نیست.
ممنون از مطلبی که گذاشتید
صدای خوردن بعضی چیزا مثل خیار یا خورد کردن قند زیر دندونا واقعا آزار دهنده است
منم به این اختلال دچار هستم و خیلی وقته دارم تحمل میکنم.خانوادم زیاد رعایت نمیکنن واسه همین وعده های غذاییمو تو تنهایی میخورم.این اختلال رو واسه همه ندارم.اما واسه کسایی که دارم خیلی شدیده و غیر قابل تحمل.جوری که بدون شک باعث گریه و خشمم میشه.ممنون از مطالب مفیدتون .
یا ابوالفضل صدای چلیک چلیک تخمه خوردن شوهرم اون هم وقتی دارم داستان مینویسم خیلی روانیم کرده صدای قورت قورت اب خوردنش و مچ مچ غذا جویدنش اما خداییش خلقت دندونها و زبون و کلا فک و دهنش عجیبه گاهی احساس میکنم فکش اندازه فک اسب ابی قدرت داره و سنگینه طوری مغز نازک تخمه رو میجوه انگار استخونهای یه گوره خر اواره رو زیر دندوناش خورد میکنه وااااااای جیغ یا وقتی یه قولوپ اب رو میخواد قورت بده انگار دقیقا راه اب ظرفشویی بعد از یک گرفتگی طولانی داره خالی میشه هووووووووورت وای خداااا …..کاش درمون داشت این مرض کوفتی ……..طفلی گناه داره بسکه جیغ میزنم سرش
درود.مطلب بسیار مفیدی بود.من از بیشتر مواردی که تو مطلب بود،رنج میبرم.از همان نوجوانی. ۱۲ یا ۱۳ ساله بودم.عمه ام هم همینطور بود.الان سخت تر سده.صدای خرد شدن خوراکی ها وحشتناک رنج آورده.جویدن و بلعیدن نان ،وقتی که با بزاق دهان مخلوط میشه و… کاش میتونستم راه حلش رو پیدا کنم.
من یه پست تو اینستاگرام دیدم و فهمیدم همچین چیزی وجود داره و منم مبتلا هستم
ی زمانی برادرم موبایل۱۱۰۰ داشت و موقع sms من اشکم درمیومد
الانم سر سفره ی وقتایی حس میکنم خانوادم جای غذا بادکنک میجوند ک انقدر صدا میده
ی بارم پاچه ی بنده خدایی رو گرفتم سر آب خوردنش گرفتم ک گفت عصبی هستی
خلاصه ک خیلی رو مخه
متاسفانه منم به این مرض مبتلا هستم،صدای ملچ ملچ غذا خوردن بابام انگار توو سرم میزنه،میام بهش بگم ولی خجالت میکشم،به همین خاطر اکثر وعده های غذایی مو بدون حضور بابام یا به تنهایی میخورم
کاش میشد یه درمونی واسه این مرض پیدا کرد
منم از صدای بینی کشیدن متنفرم متاسفانه تو خانواده ما هم همه ماشالله سینوزیت دارن منم دیوونه شدم کسی هم رعایت نمیکنه چیکار کنم از همه فاصله میگیرم
با سلام من بیشتر فقط به غذا خوردن پدرم حساسیت دارم خیلی هم دوسش دارم ولی حاضر نیستم وعده های غذایی رو باهاش سر ی سفره صرف کنم تازه این ماجرا بدتر شده من خونم جداست اصلا اصلا نمیتونم جایی ک ی نفر دیگه هم هست و بیداره بخوابم چون ب کوچیکترین صدا واکنش نشون میدم توی خدمت سربازی من با صدای کلید چراغ برق بیدار می شدم بدجوری متاسافانه تنهایی رو به حضور در جمع شلوغ ترجیح میدم اصلا جایی ک ۲ نفر دارن باهم صحبت میکنن نمیتونم مطالعه یا کار کنم.هر چقدرم ک تنهاتر میشم بیشتر از قبل حساسیت نشون میدم نمیدونم چرا اینجوری شدم ولی بنظرم دوران ابتدایی خونه ما بغل خونه ی یه خونواده پرجمعیت وحشی به تمام معنا بود ک صدا دعواشون تو خونه ی ما بود حتی خاطرم میاد ی شب رفته بودم خونه ی عموم اینا خوابیده بودم اومدم خونه ی خودمون از زندگی توی خونه خودمون از دست اون صداها سیر شده بودم!!با اینکه جوونم ولی متاسفانه ضعف اعصاب دارم بعضی وقتا حاضر به تحمل خونواده خودمم نیستم
فکر میکردم فقط من اینجوریم اینکه این فقط مشکل منه بدتر باعث آزارم بود،خیلی شکنجست حتی صدای قل قل سماور،باز موندن شیر آب،تیک تیک ساعت جیر جیر در،ملچ ملوچ غذا،آب خوردن بقیه که انگار صدا خیار خوردن میده همه رو مخمه و باعث نفرتم از دیگران و تنها شدن خودم شده حتی دانشگاه تو سلف مجبورم تنها باشم که عصبی نشم یا موقع راه رفتن با دوستام از جمعشون فاصله میگیرم که صدای کرت کرت کفشاشون آزارم نده
من که تو کتم نمیره مشکل از من باشه
من نمی دونم چرا بعضیا واسه هرچیزی که می خوان بخورن به نوع صدا در میارن
واقعا که حالم از همشون به هم میخوره
نمیدونید که من چه قدر خوشحالم که تنها نیستم به خدا داشتم روانی میشدم اینقدر از صدای ملچ ملچ کردن غذا خوردن دیگران بدم میاد که خدا میدونه دلم میخاد وقتی کسی چیزی میخوره با پاه بکوبم تو صورتش
فقط بگم کاش درمون داشت
منم بشدت از صدای غذا خوردن بدم میاد طوریکه وقتی میشنوم میخوام گریه کنم اما اینکه ما این مشکل و داریم به کنار اما واقعا بعضیا طرز صحیح غذا خوردن رو نمیدونن متاسفانه
در حد دیوانگی نفرت دارم از صدای غذا خوردن دیگران تقریبا همه حتی تو فیلما که میبینم…
منم این بیماری رو دارم. کاش درمان داشت
سلام دوستان منم این مشکل رو دارم متاسفانه همکارم که توی یک اتاق کارمیکنیم،بیشتر اوقات شاهدونه میخوره و بادهان باز میجوعه و من خیلی آزار میبینم نمیدونم چکار کنم.کاش راه درمانی داشت.
سلام مرسی از مطالب منم به این بیماری مبتلا هستم راستش تا الان فکر میکردم فقط من اینطوری هستم من به صداهای خرو پف و تنفس سنگین وخمیازه حساسیت شدید دارم البته با صدای همه نه ولی بعد از اینکه یه مدت زیادی کسی رو میشناسم مثلا افراد خانواده یا دوستام از این صداهاشون بدم میاد و اعصابم بهم میریزه واکنشی هم که دارم احساس جنسیم ناخودآگاه تحریک میشه و عصبی میشم البته من سعی میکنم این طور مواقع صدایی در بیارم یا اینکه دوری کنم از اون وضعیت یا اگه کسی نبینه من رو گوشم رو میگیرم این حالت رو وقتی از یه مشکل عصبانی هستم یا تمرکزروی موضوعی دارم بیشتر بهم دست میده اگه کسی دارویی یا درمانی میدونه ممنون میشم کمکم کنه خیلی اذیت میشم
با سلام باورتون میشه من الان که دنبال یه مطلب دیگه تو اینترنت بودم اتفاقی به این مطلب برخوردم وخوندمش تازه متوجه شدم این حساسیتهایی که من داشتم و دارم یه بیماری هست که سالها آزارم داده صدای غذا خوردن پدرم و شکوندن رگ دست خواهرم و صدای پیام بازرگانی تلویزیون و تخمه خوردن و … کاش جالبه که پدرم خودش هم به خیلی از صداها بخصوص توپ بازی بچه ها به شدت حساس بود و همیشه از جمع خانوادگی و اجتماعی و سرو صدا فراری بود ، کاش خیلی چیزها رو قبل از اینکه آنقدر دیر بشه آدم متوجه بشه ، دوستان لطفاً برای دیگران اطلاع رسانی کنید که افرادی که این مشکلات رو دارن بفهمن که تنها نیستن ، خیلی ممنون از مطلب مفیدی که گذاشتید
تو رو خدا اگه درمانی داره بفرستید …
سلام.برین از فروش کالاهای پزشکی …یک عدد گوشگیربخرین …من گوشگیرمخصوص خواب خریدم ۲ هزارتومن هم قیمتشه.طرز استفدشم روش هست.
التماس دعا.
واااااااای من تا چند وقت پیش که خواهرم بهم گفت این حساسیت من بیماریه نمیدونستم . من بیشترین چیزی که عذابم میده کشیده شدن قاشق و چنگال بهم دیگه اس ولی در کل صدای برخورد دو تا فلز بهم دیگه بشدت عصبیم میکنه. خیلی حوصله میکنم ولی توی مهمونی ها از صدای قاشق و چنگال ها بشدت عصبی میشم و ضعف جسمی و روحی پیدا میکنم .به صدای ملچ ملچ غذا خوردن و صدای چکه ی آب هم حساس هستم ولی نه به اندازه برخورد دو تا فلز بهم دیگه . کاش راه درمانی وجود داشت
وای من به جز اینکه عذاب کشیدم کل بچه گی رو از صدای خوردن پدرم این نگرانی رو هم همیشه دارم که نکنه خدا تو اون دنیا واسه عذاب من کلی از این صدا ها استفاده کنه که برام سنگین ترین عذاب غیر قابل تحمل تو دنیا تیکه تیکه کردن اعضا بدنم جلو چشام عذابش به قران کمتر از شنیدن دهان و دندون مصنوعی هوووف…
منم همین طوری هستم به صدای فس فس نفس کشیدن و ملچ و ملوچ هنگام غذا خوردن و صدای چکه آب و … خیلی حساسم در حد عصبانیت زیاد, کاش یه راه درمان داشت
انصافا بعضیها موقع غذا خوردن انگار گل لگد میکنن یا با آدامس دعوا دارن یا چنان هورت میکشم به چای انگار راه آب ظرفشویی یا شب انگار اگزوز تراکتور تو سیستم تنفسی دارن حالا ما بیماریم یا اونها
شما.اونا فقط آداب معاشرت نمی دونن یا دندوناشون مصنوعیه. نباید انکار کنین.
من یبار با کله کوبیدم تو دهن داداشم دندوناش شیکست….این بیماریم واس ما داستان شده نمیتونم تحمل کنم
منم همین شکلیم . ولی نه برای همه . فقط روی اعضای خوانوادم حساسم . مخصوصا غذا خوردن پدرم و آب خوردن مادرم . مادرم که میخواد آب یا چایی بخوره انگار داری چاه رو باز میکنی همچنین خیار خوردنش . پدرم هم که نگو .از چایی گرفته تا سوپ و آش و حتی برنج . آخه نمیدونم این چه وعضشه . من هم سعی میکنم غیر مستقیم بهش بفهمونم ولی بازم رعایت نمیکنه . من همیشه سعی میکنم سریع غذامو بخورم و از سر سفره برم . صدای تخمه خوردن هم خیلی رو مخمه . مادرم خودش هم از خیلی از صداها بدش میاد ولی خودش رعایت نمیکنه . وقتی که مامانم ظرف میشوره من باید فرار کنم . ای کاش درمان داشت.از صدای خرپف داداشم و بابام هم به شدت بیزارم و همیشه به مامانم میگم که به بابام بگه که خرپف نکنه ولی باز هم میکنه . بچه که بودم بدم نمیومد ولی الان احساس تنفر میکنم
خیلی خوشحال شدم این مطلب و کامنتهای شماها رو خوندم. فهمیدم تنها نیستم. من الان فهمیدم یک اختلال عصبی هست. خیلی از بچگی سخت بود. از بچگی با خانواده غذا نمیخورم.مدام با هندزفری تو خونه آهنگ گوش میدم.بخاطر همین معتاد موسیقی شدم.هیچوقت نتونستم با پدرم سر سفره بشینم. موقع غذا خوردن برادرهام کنارشون نمی نشینم.
خیلی سخته و همه فکر میکردن ادا و اطفار هست.کسی درک نمیکنه ولی موقع شنیدن این صداها من میخام با چاقو فرو کنم تو مغزم یا سرمو بکوبم تو دیوار
سلام من ۳۲ سالمه و خیلی پدرم رو دوست دارم اما وقتی یک ماه پیش ماهی سوخاری رو جلوی چشام قرچ قرچ خوردش نمیتونم خودمو متقاعد کنم که ببینمش. درک این بیماری واس بقیه سخته و بیشتر مسخره میکنن و فکر میکنن این بیشتر یک ژسه روشن فکریه. من وقتی بیخیالی طی میکنم و حواسم رو پرت میکنم و از اون محیط فاصله میگیرم حالم بهتر میشه. ما اگه بدونیم این بیماریه اون وقت به خودمون حق میدیم و حالمون بدتر میشه
خود من همین امشب اتفاق افتاد اونهم با خانومم .من از بچه گی انقدر سر برادرم بلا اوردم اونهم سر سفره من نمیدونم چرا اعضای خانواده اینطوری نمیشدن باز خوبه اینترنت به راحتی دستمون هست حداقل بعداز سالها فهمیدیم این یک بیماری هست من بیشتر به ملچ ملوچ بشدت عصبی میشم دوست دارم اون لحظه از سر سفره فرار کنم برم تو اتاق در هم قفل کنم خدایش
منم از ۱۰ سالگی همین مشکل دارم فقط با صدای ملچ ملوچ و لیسیدن بستنی یا پنجه دستها وقتی اطرافیان با دست پفک الوچه یا از اینطور چیزها میخورن ……… الان ۲۵ سالمه و خیلی شدید شده بطوری که وقتی میخوابم گاهی اوقات خواب میبینم مادرم تا ارنج دستش تو دهانشه داره میلیسه و با یک پوزخندی به من نگاه میکنه بعد از اینکه بیدار شدم خیلی برام دردناک بود این حس باعث شده از اعضای خانوادم متنفر بشم گاهی اوقات فکر میکنم اونا از لج من این کارا رو ممیکنن اینقدر حرصم میگیره میخوام گریه کنم یا از پنکه خودم دار بزنم یا یه لگد بزنم تو صورت اون طرف تا متوقفش کنم…. امروز تو اینترنت جستجو کردم ببینم چرا من اینطوری هستم اولین سایتی که برام اومد همین سایت بود با خوندن نظرات یه کم اروم شدم وقتی فهمیدم یک بیماریه….حتی میخواستم پیش یک جن گیر برم فکر میکردم فقط خودم اینطوریم جن رفته تو بدنم من فقط صداهای اعضای خانوادم عصبیم میکنن به صدای غریبه ها هیچ حسی ندارم کاش یه درمانی براش پیدا بشه مال من روز به روز داره تشدیدتر میشه گاهی وقتها از خدا میخوام یک دستگاهی اختراع بشه بتونم یه قسمت از خاطرات مغزم که اینجوریه پاکش کنم راحت بشم
دقیقا مشکل تورو دارم احساس میکنم دارن چکش میزنن رو سرم هیچکسی هم درکم نمیکنه
خداى من… تحمل این همه عذاب از صداى ملچ مولوچ دیگران و کلى صداى آزاردهنده دیگه واقعا سخته! و سخت تر زمانى میشه که باعث تاثیر روابطت با دیگران میشه! کاش یه راه موثرى وجود داشت حداقل واسه کنترلش!
سلام واقعا متشکرم از مطلبتون عالی بود ولی اون لیست لعنتی باعث شده الان نسبت به اکثر اون چیزا حساسیت پیدا کنم و این واقعا زجرآوره
ینی وقتی یکی شروع میکنه به خوردن و کوچکترین صدا از اون دهن گشادش میاد اعصابم خورد میشه…تخمه شکستن و اون صداهای تکراریه مسخره یا مث چاه بازکن آب و ماست و سوپ و این چیزای شل و ول رو سربکشن یا چای رو مث این قحطی زده ها هورت بکشن یا دونه های کوچیک انار رو مث جاروبرقی بکشن توی دهانشون…بعضی وقتا واقعا نمیدونم اون لحظه ها چی بگم یا چطور بیخیال بشم…خعععلی به اعصاب و روان فشار میاد…اما راهی که پیدا کردم و بعععضی وقتا جواب میده اینه که پیش خودم میگم هرچی هم با این آدم برخورد بد کنم یا بهش حرف بد بگم، این اینجوری بزرگ شده… بذار اینم از زندگیش لذت ببره…اگه پدرم اونجوری غذا یا آب و چایی و میوه میخوره میگم داره از غذا خوردن لذت میبره پس منم فکرمو الکی درگیر نکنم…میگم اونم الان همون حسی رو داره که من موقع بستنی خوردن تو اوج گرما دارم یا همون حس خوبی که وقت خوردن یه غذای خوشمزه مث پیتزا یا قورمه سبزی دارم رو داره…همون موقع باهاش حرف میزنم و توی فاز خنده و شوخی میگم خوشمزس؟! آخه خیلی با علاقه غذا میخوری و از این حرفا…سعی میکنم از خودم فاصله بگیرم و وارد جمع بشم تا این فضایی که توی ذهنم دارم بسته تر و سخت تر نشه…شما هم توی این مواقع وارد جمع بشید و خودتون رو جدا نکنید چون اینجوری کسی علم غیب نداره که اخلاق شما رو توی غذا خوردن بدونه…
من بعضی وقتا اعصابم خورد میشه ولی بیشتر صدای مامانم رو اعصابمه چون بلند حرف میزنه یا کنترل هیجان نداره اعصابم خورد میشه
پس بگومن بیچاره همیشه از صدای غذا خوردن و ملچ مولوچ کردن و با آه نفس کشیدن خواهرم متنفر بود نگو از اینا داشتم همیشه میخواستم خواهرمو با این صدا های لعنتیش نابود کنم مخصوصا صدای غذا خوردن اب خوردنش اه
منم خیلی این مشکلو دارم با مادرم و مادربزرگم که وحشتناک مچ مچ میکنن نمیدونم چرا نمیتونن درست غدا بخورن یا وقتی موقع غذا خوردن نگاشون میکنم و حرکت دهنشونو میبینم دلم میخواد جیغ بکشم فرار کنم از اونجا
یه دفعه به خودم گفتم باید خودتو کنترل کنی سعی کردم واکنش منفی نشون ندم یا تذکر ندم ولی اینقدر دست خودمو خنج انداختم که تا چند روز جاش موند
واقعا نمیدونم چ خاکی به سرم بریزم آدم حرفیم بزنه بعدش عذاب وجدان میگیره بخواد جدا هم غذا بخوره میگن دلمو شکستی و از این حرفا واقعا نمیدونم چ خاکی به سرم باید بریزم
من توی یه خانواده شلوغ هستم و واقعا برام ازار دهندس هم من هم خانوادهام چون هر کدومشون یه عادتی دارند که من از سرو صداش ازورده میشم
این مسئله جوری شده که حس درک نشدن و تنها شدن و دور شدن تو خانواده زیاد شده حتی گاهی وقتی همه دارند با هم صحبت میکنند دلم میخواد جیغ بکشم بگم همه ساکت باشید
باز خداروشکر که فهمیدم من تنها آدمی نیستم که اینجوریم،همش فکرمیکردم غیرعادی ام.امیدوارم مشکل هممون حل شه
باورتون نمیشه من یه آدم خیلی شاد و بگوبخندی بودم،ولی سر همین قضیه کلا منزوی شدم. یه خواهر خیلی خوب دارم که به خاطر صدای دهنش،نمیتونم تحملش کنم.داداشمم که بماند.ولی خب هیچی بهشون نمیگم فقط تو خودم میریزم
متاسفانه افراد خانواده بی توجه به این قضیه هستند و بعضی مواقع برای شوخی کردن این کارو به قصد بیشتر میکنن
من خودم به شخصه نمیتونم تحمل کنم سعی کردم تحمل کنم اما بیشتر از چند دقیقه نمیتونم و محل رو ترک میکنم
مطلب عالی بود
منم رو ملچ ملوچ موقع غذاخوردن و صدای ملچ ملوچ بعضیها موقع حرف زدن وقتی مکث میکن و صدا دار دهنشونو خیس میکنن خیلی بدم میاد. از صدای آکاسیف هم اگر بهم کشیده بشه همه موهام سیخ میشه مثل صدای ناخن رو تخته سیاه
حالا حساسیت من و ما بکنار،کلا از نظر اجتماعی بعضیاش خیلی زشته.کسی که ملچ ملوچ میکنه و نمیدونه چقدر زشته باید ۱۰روانشناس درمونش کنن!!
منم از چند ساله پیش اینطور شدم حتی به آب دهن قورت دادنم حساسم زود واکنش میدم عصبی میشم واقعا زجر آوره که خانوادت بجای اینکه رعایت حالتو بکنند بدتر حرصتو درمی آرن بیستر چون هیچ شناختی نسبت به این اختلال ندارن یا اصلا نمی دون همچین چیزی هم هست من به ه کسی گیر نمیدم وقتی که خودم عصبی باشم و بقیه ملچ ملوچ کنن دیگه واقعا حساس میشم و با همه دعوا میکنم بیشتر اوقات غذا م جداست فقط واسه خانوادم حساسم بقیه یا نیستم یا خیلی کم که قابل تحمل دوست دارم طرفو تیکه تیکه کنم وقتی ملچ ملوچ میکنه فقط فوش میدم بش ای کاش درمانش پیدا بشه خیلی زجر آوره اینکه بقیه مسخره کنن
غیر عادیه دیگه.اعصابتون رو راحت کنین.
بدجور به کشیدن دندون با زبون و آههههه کشیدن بعد آب خوردن حساسیت دارم و اونم پدرم اینکارو میکنه که روزی ۳،۴ بار رو مخمه اصلا روزام مضخرف شده دیگه
منم همینجوریم سالهاست دارم رنج میکشم با همه بد شدم همه هم با من
وای من شدیدا این بیماری دارم. من از تابستون پارسال شروع شد. رو صدا نفس کشیدن خواهرم حساس بودم بعد پیشرفت کرد صدا نفس کشیدن بابام. هم حساسم. چند ماه پیش کنجکاو شدم ببینم مشکلم چیه تو گوگل سرچ کردم فهمیدم. ولی متاسفانه درمانی نداره هنوز. حتی جدیدا ب حدی زیاد شده که رو صدا ملچ ملوچ هم حساسم. و حتی حرف زدن. خواهرم. ولی خوب. کسانی این مشکل دارن. اگ رو صدای بارون حساس نیستن. میتونن اپلیکیشن تو گوگل پلی دانلود کنن. صدای بارون و موقع ک صدا اذیتشون میکنه گوش کنن. اگ هم حساسن از اهنگ های بی کلام دانلود کنن. من ک بدون هنذفری جای نمیرم و نمیتونم بخوابم
منم اینطوریم
واااى خدا من اون لحضه که یکى ملچ ملوچ میکنه یا با چایش قند میخوره قشنگ صحنه قتلش میاد جلو چشمم او لحضه توانایى کشتن این آدمارو دارم
سلام.
من بابام وقتی غذا میخوره انگار با پا رفته تو یه خروار گل!
ولی فکر میکنم این یه چیزیه ک آدم میتونه باهاشون کنار بیاد.
مثل لیمو ترش!!!!
پنج ثانیه بهش فکر کنید ؟آب زایید تو دهنتون درسته؟؟؟
خب حالا به این فکر کنید که الان این غذایی ک تو دهن طرفه چجوری خورده میشه و اگه شما هم همون غذا رو بخورین چجور خورده میشه؟؟یه کم فکر کنین لطفا زیادی حساس نباشید.
وای واسه من خیلی خیلییییییییییی شدیده واسه من حتی دیدن صحنه ی غذا خوردن فوق العاده زجر آورده البته با غریبه ها زیاد مشکل ندارم مگه دیگه مثل گوسفند نشخوار کنن ولی باز خیلی اذیت نمیشم اون لحظه.بیشترین حساسیتم رو اول رو بابام بعد رو مامان و داداشم یعنی بابام و یه بار دیدم نشسته بود رو زمین تا دیدمش از شانس گند من داشت قاشق پر از برنج رو میکرد تو دهنش ابروهاش تا آخر رفته بود بالا پلکاشم رفته بود رو به بالا بعد با تمام توان داشت رو به پایین به قاشقی که داشت میرفت تو دهنش نگاه میکرد سفید شده بود چشاش یعنی دیدن همین صحنه بدون صدا هیچوقت تا آخر عمر یادم نمی ره.صبحا بابام میخواد صبحونه بخوره فرار میکنم.یه لقمه ی گنده میگیره کلفتاااااا بعد نون تازه باشه یکم خشکه وقتی به زور میخواد لقمه رو بچپونه تو دهنش خشکی نونا میخوره به لبو دندوناش صدای فوق چندش میده صورتش هم تیره میشه واییییی بزور میجوه روشم سریع چایی میخوره انگار داره خفه میشه.یا خوردن قاشق به دندونای داداشم یا کشیدن قاشق ته بشقاب وقتی تند تند می کشه ته بشقاب که اون دونه های باقی مونده ی برنج و جمع کنه روانییی میشم.خرو پف بابام اولی میشه دومی داد میزنم ناخودآگاه.بابااااااااااااا خر و پف نکننننننن.بچرخ.اصلا با ولع غذا خوردن بابام روانیم میکنه حتی با اینکه خیلی سعی میکنن جلو من صدا ندن یا نبینم من.همین الان موقع ناهارشون بود فرار کردم اومدم تو اتاق صدای گاز زدن پیاز شنیدم الان،با مشت کوبیدم تو دیوار.روز به روزم شدید تر میشه یعنی الان نشسته باشم رو مبل هیچ صدایی هم نیاد همین که بدونم بابام پشتم نشسته داره غذا میخوره روانی میشم.نخ دندون کشیدن مامانم روانیم میکنه.صدای مالیدن دستمال کاغذی خشک به پوست دست زبر،ملچ وملوچ بد،تخمه،خیار،دیگه بابام با حرص حرف میزنه یا غر میزنه بعد بدون اینکه نفس بگیره چند تا جملهی طولانی پشت هم حرف میزنه از صدای در حالت تموم شدن آخرین نفسش و سعیش برای تموم کردن جملش تا آخرین نفس یعنی فوق العاده عصبی میشم میگم خوب حالا یه نفس بگیر وسطش داری خفه میشی.قورت قورت آب خوردن بابام قشنگ تو اون لحضه لوزه هاشم تجسم میکنم.انار خوردن قشنگ انگار دارم عکس رادیولوژی فکشو میبینم محل اتصال دو فک گنده و قوی،فشار قوی،و در نهایت ترکیدن اون یه دونه انار و حس میکنم حالا فکر کنید با هر بار بسته شدن دهن همزمان ۷.۸تا دونه با هم می ترکه لای اون فک و دندوناش،ازش تو اون لحظه واقعا متنفر میشم.کاش درمان داشت کاش بمیرم راحت شم.بقیه واقعا نمیتونن درک کنن این زجر و.جلو دوستامم اگه ملچ وملوچ کنن نمیتونم چیزی بگم چون اونا دیگه خونواده نیستن تحمل کنن یهو ممکنه یه چی تو جمع بگن مثلا بگن وا خب دارم میخورن به من چه تو روانیی.یا اصلا همین که بخوان جلوشم معذب بشن خب ناراحتم میکنه دوست ندارم ناراحت کنم کسی رو.عذاب می کشم.اینجور وقتا سعی میکنم یواشکی ناخونامو محکم بکنم تو گوشت دستم درد ایجاد کنم از تو لیمو گاز بگیرم.حتی پیش اومده سر بابام رفتم تو اتاق اشک تو چشام جمع شده خودمو سیلی زدم محکم چندتا.گریه هم کردم.خوب روانیی هستیم دیگه اینم یه جور روانی بودنه.من مامان بابام دختر عمو پسر عمو هستن بعضی وقتا فکر میکنم به خاطر همین ازدواج فامیلی خیلی از این مشکلات.میگرنم دارم.اضطرابم زیاد میگیرم.کلا یه چیز افتضاحییم
سلام. منم همینطورم. خصوصا یه جایی همه با هم حرف بزنن حتی اروم.انگار همشون نشستن کنار پرده گوشم.نن توی ازمایشگاه طبی کار میکنم. فکر کنید صدای دستگاه ها و بچه هایی که برای ازمایش میان و مدام جیغ میزنن. سرسام میگیرم. .بدبختانه همکارم عادتی که داره مدام ضربه های پشت سر هم به هر چیزی که دم دستشه میزنه.انقدر اعصابم خورد میشه که دلم میخواد داد بزنم. البته ازش میخوام اینکار و نکنه و لی باز دوباره شروع میکنه. پنبه توی گوشم میزارم ولی فایده نداره. بعد از مهمونی صدای داد و بیداد بچه هاشون توی سرم۶. باید مسکن بخورم تا سردردم خوب بشه.از صدای تیک تاک ساعت.چیکه کردن اب. کلیک کردن پشت سر هم موس.خش خش کاغذ و پلاستیک. خوردن قاشق و بشقاب به هم.پچ پچ کردن. حتی اگه یکی مستقیم توی مجرای گوشم حتی اروم حرف بزنه متنفرم.انگار زنبور توی گوشم ویزویز میکنه. بعضی وقتا دیگران رعایت میکنن. گاهی اوقات هم از روی شوخی میرن رو اعصابم. من قبلا معلم بودم. گاهی اوقات از صدای شاگردا انگشتام و توی گوشام میکردم و داد میزدم ساکت. تا اخر کلاس جرات نداشتن حرف بزنن. شاید به خاطر همین اعصاب خوردیا تدریس و ول کردم. همیشه بخاطر سر و صدا سردرد دارم. که حساسیتم به صدا بیشتر میشه. بیشتر اوقات خصوصا موقع خواب و سر کار پنبه توی گوشمه. همکارام چون میدونن چطوریم مراعات میکنن ولی بازم عصبیم. دیروز یک ساعت انگشتام توی گوشام بوده تا تعمیرات محل کارم تموم بشه. سرسام گرفته بودم. دو تا مسکن خوردم که سردردم خوب بشه. به گوشگیر هم حساسیت دارم خارش گوش شدید و سردرد میگیرم.نمیدونم چکار کنم. با هر صدایی پرده گوشم به شدت میلرزه.یه راهی نشونم بدید کاملا کر بشم. ضعف اعصاب پیدا کردم.
واااااااااااااای تو چقد باحالی چون منم بعضی از این حساسیت هارو دارم موقع خوندن پیامت فقط میخندیدم از تفسیر کردن با حرصت و کاملا میفهمم من اروغ زدن و عطسه مامانم و تخمه شکستن شوهرم و مغز تخمه رو با دندونای جلوش جویدن و قورت قورت اب دهنش و….دیوونم میکنه
منم از صدای قورت و ملچ ملوچ بدم میاد درحدی بدم یاد که دیوانم میکنه حاضر میشم طرفمو بکشم..
سلام راستش منم این مشکلو دارم و متاسفانه خوابگاهیم . مثلا دوستم وقتی میخوام بخوابم غذا که میخوره تپش قلب میگیرم . صدای هورت کشیدن چایی که دیوونم میکنه و ممکنه یه شبانه روز نخوابم. من الان فهمیدم این یه سندرومه. بعد دائما از من اشکال میگیرن که تو حساسی و این ها. اره واقعا چون من حساسم ولی نمیدونم چجوری بهشون بفهمونم که این یه مشکله
آقا سلام و ممنون بابت مطلب
یکی از اعضای خانواده یجوری عطسه میکنه که پیش خودم میگم حنجرش پاره شد.یا یه مشت میوه خشک رو تا خرخره میریزه تو دهنس و ملچ ملوچ و هن و هن کنان میخوره!!!یا اون صدای نحس و انکرالاصوات تبلیغات.یا اون یکی یجوری چایی داغو هورت میکشه که انگار اگه همون لحظه داغ داغ چاییو نخوره وظیفشو انجام نداده و مببرنش جهنم.یا با دهن پر اصرار داره با تلفن حرف بزنه.یا یجوزی یه مشت سبزی خوردن رو میچپونه تو دهنش که دور از جون ادم یاد غذا خوردن اسب میوفته.کیو دیدید که وقتی گردو رو گاز میزنه صدای ترکیدن گردوی بدبخت دل هر ادمیو ریش میکنه.فک کفتارم انقد قدرت نداره!!!!باور کنبد این حساسیتی که امثال ما داریم بیماری نییت.نداشتن ادب اجتماعی ادمهایت.یارو تو تاکسی هی گلوشو صاف میکنه و دماغسو میکسه بالا و با اشتهاب خاصی مزه میکنه مواد تو بینیشو و یه هن هنی میکنه انگار داره چلوکباب میخوره.اینا اشتباهات افراد دور و بر ماست که اگه بهسون تذکر بدی بیشتر میکنن این رفتارشونو.اونوقت اگه تو این کارا رو بکنی یا طردت مبکنن یا میخوان گلوتو پاره کنن.اگه قرار باشه هرکی هرجور لذت میبره رفتار کنه که از فردا …
بخدا وقتی ادم تو خونه خودش این رفتارها رو میبینه و و نمیتونه به کسی دردشو بگه از زندان رفتن براش بدتره و مثل من دوس داره جمجمشو بکوبه به دیوار.اما بدونین ما به درستی حساسیم و نه مریض
وااااای خیلی سخته بخدا من خییییییلی عصبی میشم اصلا نمیتونم خودمو کنترل کنم با دههههن باز غذا خوردن هی ملچ ملچ ملچ ااااه خدا خیرشون نده رعایت نمیکنن. تازه بدترش هم اینه من از باد معده خیلی بدم میاد و تماااام اعضای خانواده هی عاروق میزنن واااقعا بیشخصیتی تا کجاااا دارم روانی میشم کاش درمون داااااشت وای
سلام
من هم اینجوریم، ۵۹ سالمه، قبلنا اینجوری نبودم، بتدریج اینجوری شدم، یادم نیست از کی.
شدتش در مواقع و موقعیت های مختلف فرق میکنه. حس میکنم به حال آدم هم ربط داره وقتی هیجانات منفی مثل اضطراب و … داشته باشم این حالت بیشتر میشه.
و اینکه حس میکنم برای کاهش این مشکل بهتره آدم ازش فرار نکنه و حتی وقتی در موقعیت قرار میگیره گاهی روش تمرکز کنه و خود آدم هم، همون کار را انجام بده تا ببینیم خودمون هم همون صداها را ایجاد میکنیم و گاهی صدا و تصویر خودمان را ضبط و بعد تماشا کنیم و حتی گاهی این مشکل را تبدیل به شوخی کنیم و… تاحساسیت مان کم بشه.
البته منظورم در مورد صدا های اجتناب ناپذیر است مثل سیب گاز زدن یا چیپس خوردن و…
مطلب خوبی بود ، واقعیتش من همیشه با خودم فکر میکردم این حساسیتی که در من هست یه بیماری ناشناخته است که دو یا سه سال پیش(زمان دقیقش و فراموش کردم) از یه برنامه تلویزیونی که فراموش کردم نامش و شنیدم نام این بیماری رو ،واسم جالب بود که من مبتلا متوجه بودم که بیماری است و خیلی راحت به اطرافیانم میگفتم و میگم که من دچار بیماری حساسیت به بعضی صداها بخصوص خوردن و جویدن و ملچ ملوچ تخمه شکسن دیگران هستم، اما جالبه واسم وقتی خودم مصرف میکنم بعنوان مثال تخمه میشکنم اصلا ازاردهنده نیست واسم اما وقتی عزیزی درکنارم تخمه میشکنه گوشت تنم میریزه و داغون میشم، امشب بخاطر صدای خوردن انار اومدم اتاقم و سراغ نت،تصمیم گرفتم که برم پیش یه روانپزشک، حداقل دارویی بده تا کمتر اذیت بشم.ببخشید طولانی شد
وقتی یه نفر داره آدامس می جویه یا تخمه میشکنه انگار یکی داره رو مغزم شخم میزنه