ویژگی های اساطیری داستان ضحّاک :

ضحّاک پهلوی azdahāg ، اوستا aži- dahāka، فارسی اژدها و ضحّاک [ و بنابر اشتقاق عامیانه، ده آک= ده عیب ] جزء نخستین واژه ی اوستایی « aži » ( اژی ) به معنای افعی و اژدهاست و جزءِ دوم نام خاص است. در اوستا، اژی دهاک، اژدهایی است سه کله، سه پوزه و شش چشم، که می خواهد جهان را از مردمان تهی کند و ظاهراً تا حدی این کار را نیز انجام می دهد و بر زمین چیره می شود. ( پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۹۰ )

استاد بهار در خصوص ضحّاک می نویسد: آن چه مسلم است این است که از اژی دهاک در اوستا، به عنوان شاه ذکری نرفته است، بلکه از او به عنوان اژدهایی که به نابود کردن مردم و آن چه بر زمین است، سخن به میان آمده و به عنوان قوی ترین دروغی که اهریمن بر ضد جهان آفریده یاد شده است. امّا درادبیات پهلوی، او مردی است تازی که به ایران می تازد و بر جمشید فائق می شود و پس از یک هزار سال سلطنت بد، سرانجام از فریدون شکست می خورد. او در ادبیات پهلوی دارای لقب بیوراسب ( دارنده ی ده هزار اسب ) می شود ( پژوهشی در اساطیر ایران، ۱۹۱- ۱۹۰ )

ضحّاک در روایت های ایرانی، تجسّم نیروی شر است و در منابع پهلوی پنج عیب آز، پلیدی، سحر و جادو، دروغ و لاابالیگری به او نسبت یافته. این تجسّم تباهی باید سه دهان داشته باشد که بیشتر از یک بدن بدَرَد و ببلعد و سه کله داشته باشد که بیش از محصول یک سر، حیله بپرورد و شش چشم داشته باشد تا شش جهت را ببیند و چیزی از رموز اسارت از چشمش پنهان نماند. ( فرهنگ اساطیر، ۲۹۱ )

۱- تحوّل ضحّاک از اژدهای سه سر به ضحّاک ماردوش

اَژی دهاک چنان که در منابع اوستایی می بینیم همه جا به صورت حیوان اهریمنی خطرناکی که دارای سه پوزه و سه سر و شش چشم باشد، تجسّم یافته و مایه ی آسیب و فساد خوانده شده است. از این جا منشأ داستان ضحّاک و این که بر شانه های او دو مار رسته بود، به خوبی معلوم و بدین ترتیب ملاحظه می شود که در داستان های بعدی، مسأله ی سه پوزه و سه سر و شش چشم، چگونه حل شده و اژی دهاک به صورت کسی درآمده است که دو مار بر شانه ی او رسته و او با دو مار خود سه پوزه و سه سر و شش چشم داشته باشد. شاید این شخص داستانی بر اثر خونخواری و آزار و آسیب فراوان خود در اوستا و داستان های بسیار قدیم ملی ما به مار یا مخلوق اهریمنی و خطرناک دیگری تشبیه شده و اَژی دهاک نام یافته باشد و خاطره ی همین اسم هم در داستان های جدیدتر به شکل بر آمدن دو مار بر شانه ی او درآمده است و چنان که دیده ایم ضحّاک در شاهنامه چند بار به نام اژدها خوانده شده و این تسمیه علاوه بر آن که ممکن است شکل مخفی را از نام اژی دهاک به یاد ما بیاورد، می تواند به بهترین صورتی نشانه ی عقیده ی سابق ایرانیان نسبت به این ویران کننده ی گیتی و جهان راستی باشد.( حماسه سرایی در ایران، ۴۵۵ )

۲- منشأ اصلی شخصیت ضحّاک

در آبان یشت از سکونت ضحّاک در کشور بوری « Bavri » یاد شده است. کشور بَوری همان سرزمین بابل است و تلفظ این کلمه در فرس هخامنشی، بابیرو ( Bâbiru ) بود. دلیل حذف لام بابل در این هر دو موردآن است که در الفباءِ اوستایی و هخامنشی، حرف لام موجود نیست و از این روی، لام اصلی کلمه هر دو جا به راءِ بدل شد. مرکز حکومت ضحّاک بنا بر نقل اوستا، شهر « کوی رَینتَ « Kwirianta » نزدیک بابل بود و این نام را می توان بر نام « کرند » فعلی تطبیق کرد. بنا بر بعضی از روایت های اسلامی ضحّاک در بابل حکومت می کرد و بنا برآن چه در بندهش آمده است، دهاک در بابل قصری به نام « کوُلِنگ دوشِت » بنا کرده بود. از مجموع این روایت ها چنین بر می آید که اژی دهاک یکی از رجال ممالک غربی ایران بود، و علی الظاهر از آشور یا کلده بر ایران تاخته است و چنان که می دانیم، پیش از تشکیل دولت های مادی و هخامنشی، ایران چند بار دچار مهاجمه ی لشکرکشان کلدانی و آشوری که در خونریزی و سفاکی شهرتی داشتند شده بود و از این مهاجمات و خونریزی ها، خاطراتی در ذهن ایرانیان باقی مانده و داستان هایی از قبیل داستان ضحّاک و داستان کوش پیل دندان پدید آمده است. در روزگارانی که ایرانیان، تاریخ کلده و آشور را فراموش کردند، ضحّاک را به نژاد عرب که البته از قبایل سامی و با آشوریان و کلدانیان از یک اصل است، نسبت دادند. ( حماسه سرایی در ایران، ۴۵۶ )

با وجود این، ضحّاک، شخصیتی قدیمی تر دارد جیمس دارمستتر در باب ضحّاک و اصل داستان او چنین نگاشته است: « داستان ضحّاک بازمانده ی یکی از اساطیر کهن است که اصل آن از طبیعت و حوادث طبیعی بوده ولی با گذشت روزگار تغییراتی در آن راه یافته است. اژدهای سه پوزه، همان اژدهای طوفان است که در ودا، رب النوع نور با او در ستیز و جدال است و بقایای این اصل در اوستا نیز محفوظ مانده و آن جنگ آذر است با اژی دهاک و عین این جنگ در ودا میان اَهی و ایندرا، رب النوع نور، جاریست.بنا بر بعضی روایت های ودایی، تریتَه آپّتیه ( تریته پسر آب ) اژدهایی را که سه سر و شش چشم داشت کشته است و بنابر بعضی از قطعات دیگر، کشنده ی این اژدها ترای تَنَه و آن اژدها داسَ نام داشت و البته باید در نظر داشت که دهاک و داسَ با هم از یک اصلند ( هم چنان که دو کلمه ی ترای تَنَه و « ثرَاِتَئون » یعنی فریدون از یک بنیادند )، این اسطوره ی مذهبی در میان ایرانیان به صورت امر تاریخی مرتّب شده و اژی دهاک به ضحّاک تبدیل یافته است.» با دقّت در این اسطوره و تحقیق در روایت های ودایی، محقق می شود که داستان اژی دهاک در روایت های ایرانی اصلی بسیار قدیم و کهن دارد، منتهی هم چنان که جم از رجال هند و ایرانی، در اوستا صورتی تازه که با تاریخ و ملّیت قوم ایرانی موافق تر است در آمد، هم چنان داسَ یعنی اژدهای سه سر و شش چشم ودا نیز که اژدهای طوفان بود، بنا به روایت های ایرانی، اندکی تغییر صورت داد و بر مهاجمان اژدها فَش مردم کش سامی که از کلده و آشور می آمده و بلاد ایران را با خاک یکسان می کرده و باز می گشته اند، منطبق گشت ولی با تمام این احوال آثاری از داستان و روایت اصلی هند و ایرانی، چنان که دیده ایم، در داستان این اژدها باقی ماند. ( همان، ۴۵۸ )

۳- شباهت های ضحّاک و تیفوئوس یونانی

چنان که نوشته شد، ضحّاک، اژدهایی که سه پوزه و سه سر و شش چشم داشت، قوی ترین دروجی بود که اهریمن برای جهان مادی آفرید. در اساطیر یونان، تیفوئوس نیز ترسناک ترین موجودی بود که بر ضد زئوس قیام کرد. او واپسین غولی بود که در تارتاروس زاده شده بود.

تیفوئوس، آفریده ای موحش بود که دست هایش بی وقفه می جنبید و پاهایش نیز هرگز از جنبش باز نمی ایستاد.از شانه هایش صدها سرِ اژدهاوَش و ترسناک فراز می جهید که هر یک زبانی سیاه چون زوبین داشت، با چشم هایی که از آن آتش می بارید، از تهی گاهش تعداد بی شماری افعی بیرون می آمد، بدنش پوشیده از پَر بود، از سر و گونه هایش موهای زبر روئیده بود. قدش از بلندترین کوه ها بلندتر بود. ایزدان با دیدن منظر شگفت آور تیفوئوس ترسیدند و به مصر گریختند. تنها زئوس دلاورانه در برابرش ایستاد، امّا در میان ده ها هزار مار چنبر زده، در دست های تیفوئوس گرفتار شد. تیفوئوس پی های دست و پای زئوس را برید و او را در مغاکش واقع در سیلی سیا، زندانی کرد. زئوس به دست هرمس رهایی یافت و از نو نبرد آغازید، با آذرخش خویش بر تیفوئوس چیره گشت و او را به سیسیل گریزاند و در آن جا تیفوئوس در پی آتش فشان اِتنا[۸] قطعه قطعه شد. ( اساطیر یونان ، ۴۰ )

در روایتی دیگر آمده است که: در نبرد زئوس و تیفوئوس، هنگامی که تیفون از دریای سیسیل می گذشت زئوس کوه اِتنا را بر وی افکند و او را در زیر کوه مدفون کرد و در این روایت اسطوره ای، شعله هایی که از کام این غول بیرون می ریزد با بقایای آذرخشی که زئوس بر او افکند، همانا این کوه را آتشفشان کرده است. ( شناخت اساطیر یونان، ۲۷ )

با توجّه به ویژگی هایی که در داستان تیفوئوس ذکر گردید، شباهت های زیر را در خصوص ضحّاک و تیفوئوس می توان نوشت:

۱- ضحّاک و تیفوئوس هر دو ترسناک ترین موجودی بودند که خلق شده بودند به نحوی که ضحّاک قوی ترین دروجی بود که اهریمن برای نابودی جهان مادی آفرید و تیفوئوس هم موحش ترین موجودی بود که به وسیله ی گایا برای گرفتن انتقام از زئوس خلق شد به صورتی که بر اثر حمله ی او همه ی ایزدان به جز زئوس ترسیدند و گریختند.

۲- از شانه های تیفوئوس صدها سرِ اژدهاوَش و ترسناک فراز می جهید، ضحّاک نیز با داشتن سه سر یا دو افعی بر روی شانه ها تا حدی به او شباهت دارد.

۳- در بدن هر دو موجود، حیوانات مضر و گزنده وجود دارد، چنان که بنابر اشاره ی دینکرد، بدن ضحّاک پر از مور و کژدم و چلپاسه است که اگر فریدون آن را بشکافد سراسر زمین، پر از موجودات گزنده خواهد شد و به همین جهت فریدون او را به بند می کشد. بدن تیفوئوس هم انباشته از افعی می باشد.

۴- ضحّاک و تیفوئوس هر دو در اوّلین حمله ی خود پیروز هستند، چنان که ضحّاک در حمله ی اوّل خود، جمشید را ازبین می برد و تیفوئوس نیز در حمله ی اوّل خود موفّق می شود که پی های دست و پای زئوس را جدا سازد و او را از حرکت باز دارد.

۵- راه مقابله با هر دو موجود، استفاده از یاری و کمک دیگران است، چنان که فریدون به یاری کاوه و کسانی که از دست ضحّاک در رنج بودند، بر او پیروز شد و زئوس نیز به یاری هرمس توانست رگ و پی خود را دوباره به دست بیاورد و با تیفوئوس به مقابله بپردازد.

۶- هر دو موجود به نحوی در کوه زندانی هستند، فریدون ضحّاک را در دماوند به بند می کشد و زئوس نیز ( طبق روایت دوم ) تیفوئوس را در زیر کوه اِتنا به بند می کشد به نحوی که آثار وجود او هنوز هم به صورت آتشفشان به چشم می خورد