جهان سوم به سوی طغیان

روژه گاروسی در کتاب خود به نام هشدار به زندگان می نویسد: ما غربیان چگونه داریم می میریم و می میرانیم بعنی دیگران را نیز به مرگ می کشانیم؟ آیا به توسط شورش و طغیان جهان سوم که بیشتر ساکنانش در حال گرسنگی و قحطی زدگی هستند و به وسیله ی داد و ستد غیر مساوی و همچنان ناعادلانه اشیاء و کالاها با آنها؟

«ژزوئه دو کاسترو» صاحبنظر برزیلی در شماره هشتم مارس ۱۹۶۷ روزنامه «لوموند» نوشته است: «در سال ۱۹۵۴ در برزیل با بهای چهارده کیسه قهوه، می شد یک خودرو جیپ خرید ولی در سال ۱۹۶۵ بهای سی و نه کیسه قهوه برای خرید یک جیپ، لازم بوده است!»

«دوم هلدر کامارا» یک صاحب نظر کانادایی در کتابش به نام «حلزون طغیان» که در سال ۱۹۷۰ در پاریس منشر گردید و با برخورد خشن رسانه های دولتی مواجه شد نوشته است که در سال ۱۹۶۶ یک نفر از اهالی «ژامائیک» می توانست با بهای ششصد و هشتاد تن شکر، یک تراکنور کانادایی خریداری کند ولی دو سال بعد یعنی در ۱۹۶۸ ناچار بود برای خرید همان تراکتور، بهای سه هزار و پانصد تن شکر را بپردازد! یعنی قیمت یک تراکتور برای یک نفر از اهالی «ژامائیک» در طی دو سال بقدر بهای دو هزار و هشتصد و بیست کیسه شکر افزایش یافته.

در «تانزانی» در سال ۱۹۶۵ یک تراکتور کانادایی را می شد به بهای هفده تن کنف خرید ولی در سال ۱۹۷۲ برای خرید همان تراکتور، یک تانزانیایی ناچار بود بهای چهل و دو تن کنف را بپردازد!

فقر و گرسنگی

مقصود از ذکر این ارقام این است که هر سال مردم جهان سوم ناچارند با تولید بیشتر و باز هم بیشتری از مواد اولیه و تحویل آن به غرب در برابر کالاهای ساخته شده ای که پیوسته بهای آنها افزایش می یابد، از صنایع غربی برخوردار شوند. به عبارت دیگر؛ هرچه از غرب می آید، روز به روز گرانتر می شود و هر چه از شرق می رود، روز به روز ارزانتر. و این یک خط سیر اقتصادی بی رحمانه و مبادله ی کالاها از روی سختدلی و بی انصافی است.

در آسیا، یک برآورد ساده نشان می دهد که در طی بیست سال آینده، سالانه هشتاد میلیون نفر از گرسنگی می میرند. در همین ناحیه، بیش از سه نیم میلیارد نفر در سنین زیر بیست و پنج سالگی هستند. آیا می توان یقین داشت که چنین آمار انبوهی از جوانان و فقر و گرسنگی، در بردارنده ی آینده یی انفجار آمیز و فاجعه آسا نخواهند بود؟