قبل از ورود به مبحث دیدن مطالب زیر خالی از لطف نیست:

۳۳۰ سال قبل از میلاد مسیح، اسکندر مقدونی با ۱۰ هزار سربازش در حال تاختن بر پیکره کشورهای مشرق زمین بود. سربازان اسکندر، مصر و بابل را گرفته بودند و مقصد بعدی‌شان دو پایتخت مهم ایران یعنی شوش و پرسپولیس بود. اسکندر در بابل فقط به اندازه‌ای توقف کرد که لشگرش نفسی تازه کند و بعد از استراحت، به ایران حمله کرد. آن زمان شوش و پرسپولیس ازشهرهای مهم هخامنشیان محسوب می‌شدند و سربازان مقدونی نسبت به اینها حرص و ولع زیادی داشتند. لشگر نابودگر مقدونی همه چیز را ویران می‌کردند و پیش می‌رفتند تا اینکه به شهر شوش رسیدند. آن زمان شوش پایتخت زمستانی هخامنشیان بود.آن روزها داریوش سوم یا دارا، دوازدهمین و آخرین پادشاه امپراتوری هخامنشی بر مسند پادشاهی تکیه زده بود. او فرزند (آرشام (نوه داریوش دوم) و (سی‌سی‌گامبیس)، (دختر اردشیر دوم) بود. هنگامی که داریوش سوم به تخت نشست، حکومت اسکندر پسر فیلیپ هم در مقدونیه آغاز شد. اسکندر مقدونی رقیبی سرسخت برای پادشاه پارسی محسوب می‌شد. داریوش سوم در سال ۳۳۶ پیش از میلاد بر تخت نشست. با اینکه دوران سلطنت این پادشاه کوتاه بود اما این دوره آبستن حوادث و رویداد‌های بزرگی بود.

فتح شوش 
اسکندر فقط بیست روز بر شهر شوش تاخت و مردمان آن دیار و سربازان در برابر لشگر مقدونیه ایستادگی بسیاری کردند ولی دفاع از شهر بی‌حاصل بود و شوش نتوانست در مقابل لشگر ویرانگر اسکندر دوام بیاورد و سقوط کرد. با سقوط پایتخت زمستانی، پادشاه ایران هم آنجا را ترک گفت و راهی سرزمین پارسیان شد، در آن زمان شهر پارس بزرگ‌ترین و با شکوه‌ترین پایتخت هخامنشی محسوب می‌شد. شاه ایران هم به امید اینکه ستون‌های سنگی برافراشته این بنای تمام سنگی، دژ محکمی در مقابل سپاه شاه مقدونی است به آنجا پناه برد. در آن سوی این کارزار، اسکندر پیروز میدان و سرخوش از فتح شوش، این بار درصدد بود دیگر آرمانش را نیز به ثمر برساند. آرمانی که سالیان دراز بود که مقدونی‌ها در سر می‌پروراندند، او به هوای فتح بنای تسخیر ناپذیر پرسپولیس وارد سرزمین پارس شد.
سرداری از سرزمین پارس
سربازان اسکندر از دروازه‌های شهر پارس عبور کردند و هر لحظه به پرسپولیس (تخت جمشید) نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدند. پس از گریختن داریوش و سقوط شوش مقاومت در مقابل این اجنبی‌ها بی‌فایده به نظر می‌رسید، سپاه هخامنشی طعم شکست را چشیده بودند و انگیزه‌ای در سپاهیان دیده نمی‌شد. در این بحبوحه سرداری از سرداران پارسی دیدگاه دیگری داشت. مردی به نام آریو برزن. (آریو بَرزَن) از سرداران شجاع شاه هخامنشی بود که آوازه دلیری و شجاعتش به گوش دشمنان هم رسیده بود. او که تاب دیدن اجنبی‌ها را در دیار آریایی‌ها نداشت با سپاهی اندک سر راه شاه مقدونی قرار گرفت.

۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد
داریوش سوم با شنیدن صدای پای لشگر دشمن از وحشت شکستی دیگر، راه سرزمین‌های شمال شرقی کشور را در پیش گرفت و گریز و عقب‌نشینی دیگری را در لوح پادشاهی‌اش ثبت کرد. در آن سو، نیروهای اسکندر مقدونی نیز سرمست از فتح شوش و فرار دوباره شاه ایران زمین، به سوی پرسپولیس پیشروی می‌کردند آن هم با این خیال آسوده که پس از شاه کسی جرأت مقابله با آنها را نخواهد داشت. اما این خوش خیالی لشگر اسکندر به زودی در منطقه دربند پارس به پایان رسید. دربند منطقه‌ای کوهستانی و صعب العبور است به همین سبب آریو برزن این منطقه را مکان مناسبی برای روبه رو شدن با دشمن دید. در پیچ‌ و خم این راه صعب العبور بود که به یکباره سپاهیان اسکندر غافلگیر شدند. ارتشی که مصر، بابل و شوش را تصرف کرده بود و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود حالا با یک هنگ ارتش ایران که فقط ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر سرباز داشت روبه رو شده بود که منطقه را می‌شناختند و با انگیزه‌ای که داشتند مو به تن دشمن سیخ می‌کردند. البته تعداد سربازان آریو برزن بسیار کمتر از سپاهیان اسکندر بود. تقریبا یک به ده. اما به هر حال هنگ ارتش ایران با فرمان آریو برزن به دل سربازان انبوه دشمن زدند و طبق نوشته‌های کالیستنس، تاریخ‌نگار اسکندر با جان فشانی و از خودگذشتگی‌شان توانستند چندین روز مانع از ادامه پیشروی ارتش ده‌ها هزار نفری اسکندر شوند.

یورش بی‌فایده
ناآشنایی اسکندر با منطقه دربند پارس باعث شده بود، آریو برزن با همان هنگ هزار نفری امید به پیروزی داشته باشد اما پس از چندین روز و درست در زمانی که لشگر مقدونی در محاصره آریو برزن گرفتار بودند سر و کله چوپانی پیدا شد که راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان داد. تاریخ‌نگاران نام این چوپان را « لی‌بانی» نوشته‌اند. اسکندر با کمک این چوپان ‌توانست راه گریز از محاصره را بیابد و در یک یورش غافگیرانه آریوبرزن و یارانش را به دام اندازد. با محاصره سپاه ایران، نبردی سهمگین میان اسکندر و آریو برزن درگرفت. در این نبرد شمار زیادی از یونانیان از زیر تیغ شمشیر آریو برزن گذشتند و ایرانیان زیادی هم کشته شدند با این حال دست آخر آریو برزن توانست هنگ ایران را از محاصره سپاه مقدونی برهاند.

نبرد جانانه
آریوبرزن وقتی از محاصره دشمن خارج شد، به کمک پرسپولیس رفت و آن را پیش از رسیدن سپاه مقدونی به تصرف سپاهیان خودی درآورد. اما لشگر اسکندر که از راه جلگه به پارس رسیده بودند، مانع او شدند. در این هنگام بود که سردار در محاصره سختی افتاد، شمشیر‌های تیز و بران سپاهیان مقدونی زیر آفتاب تخت‌جمشید می‌درخشید اما سردار شجاع پارسی به تسلیم شدن و سرفرود آوردن راضی نبود. هر چند که سرانجام هنگ آریو برزن در محاصره کوه‌ها و حمله سربازان بی‌شمار اسکندر از پای درآمد اما ایستادگی او یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بود و به این خاطر بسیار شجاعانه و میهن‌پرستانه به نظر می‌رسید. گفته می‌شود یکی از مورخان درباره اسکندر نوشته‌است که اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل (نبرد دوم اسکندر با سپاه داریوش که درکردستان کنونی عراق اتفاق افتاد) در برابر آنها صورت گرفته بود، شکست‌شان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیرمنتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر اسکندر بودند؛ در پی او دست به عقب‌نشینی زدند و اسکندر پیروز شد.

هماورد« لئو نیداس»
نبرد آریوبرزن درست ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس یکم مقدونی در برابر ارتش خشایارشا در جنگ ترموپیل رخ داد که آن هم در ماه اوت بود؛ از این نظر این دو واقعه تاریخی بسیار همانند یکدیگرند. از شباهت‌های مرگ لئو نیداس با آریوبرزن این است که هر دو در راه محافظت از یک معبر مردند و لئونیداس نیز مانند آریوبرزن حاضر به تسلیم نشد و خشایارشا دستور داده بود او را آن قدر با تیر و نیزه بزنند تا از پا در بیاید. می‌گویند به خاطر شباهت آریوبرزن در از خودگذشتگی با لئونیداس، اسکندر دستور داده بود روی قبر آریوبرزن بنویسند: «به یاد لئو نیداس».