به دیدار عالی‌ترین فرماندهان نظامی جهان می‌رویم. ۹ فرمانده‌ای که توانستند بدون توجه به احتمال برد در جنگ، سرنوشت آن را تغییر دهند. خیلی از این پیروزی‌ها در حالی به دست آمده که به گفته مورخین، احتمال باخت بیشتر متوجه سپاه این فرماندهان بوده، تا احتمال پیروزی.  گاهی تاریخ در افراد برجسته‌ای خلاصه می‌شود که آوازه شهرت آنها از ورای غبار سده‌ها مثل آذرخشی در آسمان تیره می‌درخشد. یک فرمانده نظامی مقتدر، تنها یک جنگاور بزرگ نیست؛ هر چند که شجاعت و بی‌باکی از ویژگی‌های اوست. ولی او باید مهارت ارزیابی صحنه نبرد و شیوه برتری بر حریف را نیز داشته باشد. این ویژگی‌هاست که نقش اصلی اسطوره‌ای مردانی را می‌سازد که نام‌شان از ورای دیوار کاخ‌ها و مجالس برای همیشه با غرور و سربلندی برده می‌شود. البته غرور برای مردم کشورهای زیر سلطه آنها و نه مردم کشورهایی که مورد ستم آنها واقع بودند.
نقطه مشترک همه رزم‌آوران بزرگ جنگی، ترکیبی جادویی از قدرت برنامه‌ریزی، شگردهای رزمی، توانایی خارق‌العاده پیش‌بینی وضع دشمن و جسارت تصمیم‌گیری‌های دشوار در میانه نبرد است. آنها فرماندهانی بوده اند که در ورطه شکست کامل، به فکر پیروزی افتادند و پیروز شدند.
برخی از این مردان بزرگ حتی به فکر بنیانگذاری یک امپراتوری عظیم هم افتادند با اشخاصی مثل اسکندر، یک پادشاه جنگجوی مقدونیه‌ای که جهان باستان را به وحشت انداخت و ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه که کل موازنه قدرت در اروپا را به هم ریخت. افراد دیگری نیز بودند که در برابر دشواری‌های زیاد از خود جنگاوری و بی‌رحمی نشان دادند، فردی مثل «تران هونگ دائو» یک ژنرال ویتنامی در قرن ۱۳ که در برابر یورش مغول‌ها با کمک چریک‌های جنگی دست به حملات بی‌رحمانه‌ای زد یا « وون یول »یک فرمانده کره‌ای که در برابر لشگری از سامورایی‌ها، دست به حمله‌ای شجاعانه و خونبار زد. یا «سورنا» که در سپاه اشکانیان باعث شکست رومی ها شد و با ترفندها و تکنیک های جنگی که به کار برد، آنها را فراری داد. همه این افراد با یک فرمان سرنوشت کشورشان را تغییر دادند.
برای پی بردن به شیوه نبرد آنها، ذکاوت و استعدادی که به کار گرفتند و اینکه چگونه از یک فرمانده به یک اسطوره تبدیل شدند؛ سرگذشت آنها را به‌طور خلاصه مرور می‌کنیم.

12

ناپلئون

مبارزه امپراتور فرانسه در سرزمینی یخ‌زده برای به دست گرفتن سرنوشت آینده اروپا

نبرد اوسترلیتز – زمان: دوم دسامبر ۱۸۰۵، مکان:جمهوری چک

در ۲۱ اکتبر ۱۸۰۵ دریاسالار نلسون، ناوگان دریایی فرانسه را در ترافالگار شکست داد که باعث شد هجوم فرانسه به بریتانیا کاملا نقش بر آب شود. یک روز پیش از آن ارتش انگلستان اردوگاه نزدیک کاله را ترک کرده بودند؛ آنها به سمت تنگه انگلیس حرکت نمی‌کردند، بلکه به سوی شرق می‌رفتند. بریتانیا در جنگ دریایی پیروز شده بود و فرانسه هم دیگر علاقه چندانی به جنگ با انگلیس از خود نشان نمی‌داد.
با وجود خطری که متفقین بریتانیا، (اتحاد- اتریش و امپراتوری قدرتمند روسیه) بر ارتش فرانسه داشتند، ناپلئون امپراتور فرانسه، ارتش خود را در جهت شرق رود راین به حرکت درآورد و پس از اشغال وین با  زور وارد« موراویا» شد؛ جایی که اکنون به نام جمهوری چک می‌شناسیم. چون در ارتش اتریش از هم گسیختگی مشاهده می‌شد و افراد آن بیش از حد خسته و فرسوده بودند؛ الکساندر ۲۸ ساله، تزار روس، فرماندهی را به عهده گرفت و دست به یک ضدحمله در برابر جناح فرانسه در اطراف شهر اوسترلیتز زد. او تصمیم داشت برای عبور نیروهایش و نیز نجات وین یک راه باز کند. ناپلئون دست او را خوانده بود و به‌گونه‌ای هدفمند سربازان پراکنده‌ای را در نقاطی از جبهه جنگ گماشته بود. در ساعت ۸ صبح روز دوم دسامبر ۱۸۰۵ نیروهای متفقین به دام افتادند. سه ستون از نیروهای آنها به این گروه کوچک و پراکنده ارتش فرانسه یورش بردند. این گروه، با اینکه کوچک بود اما از سربازان کارکشته و باتجربه جنگ تشکیل شده بود. از طرف دیگر تاکستان‌های تودرتو، جنگل، دهکده و باتلاق‌ها پیشروی نیروهای متفقین را دشوار کرده بودند. پیشروی‌های زودهنگام متفقین در سحرگاه سرد زمستانی، پیش از آنکه به نتیجه برسد با یک ضدحمله فرانسوی‌ها به سرعت رنگ باخت. در نخستین لحظات به نظر می‌رسید پیروزی از آن هر دو طرف است، اما این نبرد خونین به ساز ناپلئون می‌رقصید. نیروهای متفقین به تدریج هر چه بیشتر افراد خود را در این نبرد خونبار از دست می‌دادند. ناپلئون که از بالای یک تپه صحنه نبرد را زیر نظر داشت، دستور داد حلقه محاصره تنگ‌تر شود. او گفت: «با یک ضربه کاری جنگ تمام می‌شود.» با غرش ناگهانی توپخانه فرانسه، سواره نظام مجهز ناپلئون به قلب سپاه از هم گسیخته روسیه یورش برد که باعث شد تزار سرآسیمه از آن صحنه فرار کند. نبرد سختی در زمین‌های یخ‌زده ادامه داشت. اما نتیجه آن روشن بود. ناپلئون تعداد بی‌شماری از دشمن را تارومار کرده و بقیه را در درگیری‌های کوچک‌تر به دام انداخته بود. حدود ۹۰۰۰ نیروی فرانسه کشته و زخمی شده بودند که در مقایسه با ۱۵۰۰۰ کشته شده روسی و اتریشی قابل توجه نبود. ۱۲۰۰۰ نفر نیز به دست فرانسوی‌ها اسیر شده بودند. چند مایل دورتر از صحنه نبرد در زیر یک درخت، تزار الکساندر که چند ژنرال همراهش بودند، اشک می‌ریخت. او با چشمانی اشکبار پیوسته تکرار می‌کرد: «ما مثل بچه در چنگ یک هیولا افتاده‌ایم.»

13

ژنرال رومل

روباه صحرا تانک‌های ارتش بریتانیا را در صحرا تار و مار کرد

 نبرد غــزاله – زمان: ۲۶ ماه می تا ۲۱ ژوئن سال ۱۹۴۲ مکان: لیبی

جنگ جهانی دوم در شمال آفریقا به بن‌بست رسیده بود. بریتانیا و نیروهای هم‌پیمان او از لحاظ تعداد نفرات (۸۰ هزار نفر در مقابل۱۱۰هزار نفر) و تجهیزات زرهی (۵۶۰ تانک در مقابل۸۴۰ تانک) بر ارتش آلمان وهم پیمانش  ایتالیا برتری داشتند. نیروهای متفقین در پشت جبهه غزاله در طول یک خط ۸۰ کیلومتری (۵۰ مایل) و شبکه‌ای از سنگرها، سیم‌های خاردار و زمین‌های مین‌گذاری‌شده، که از دهکده عین‌الغزاله در کنار ساحل تا درون شهر بئر‌حکیم ادامه داشت، سنگر گرفته بودند. ژنرال اروین رومل معروف به «روباه صحرا» در نخستین ساعت‌های بامداد ۲۶ ماه می ۱۹۴۲ به شمال خط دفاعی غزاله یورش برد. رومل که فرماندهی این عملیات را خود به عهده داشت با استفاده از تاریکی شب از بخش پایین بئر حکیم به سرعت گذشته و در ساعت ۸:۱۵ صبح ۲۷ ماه می به آخرین سنگرها حمله کرد. نیروهای کشورهای محور (هم‌پیمان آلمان) نیز خود را به این منطقه رسانده و در این حمله شرکت داشتند. نیروهای فرانسه آزاد تا ۱۱ جون به دشواری در برابر این یورش‌ها مقاومت کردند و چنین به نظر می‌رسید که شگرد رومل نقش بر آب شده است. اما با ورود یک ستون موتوری در روز ۲۹ ماه می، مارشال رومل توانست به پیشروی ادامه دهد و به سنگرهای منطقه سیدی مفتح sidi Muftah از غرب حمله کند. در همین حال نیروهای ایتالیایی از جبهه شرق نیز به این ناحیه حمله‌ور شدند که در بین نیروهای متفقین شکاف ایجاد شد. با نابودی خطوط دفاعی بئر حکیم و عدم توانایی نیروهای متفقین برای فرستادن نیروهای کمکی، ارتش بریتانیا شروع به عقب‌نشینی به پایگاه‌ خود در طبرق کرد که در ۶۰ کیلومتری (۳۷ مایلی) غزاله بود. با این حرکت شانس پیروزی مارشال رومل بیشتر شد و توانست در روز ۱۳ جون مواضع نایتسبریج را تصرف کرده و خطوط ارتباطی متفقین را دچار مشکل کند. برای نیروهای متفقین شانس یک دفاع منسجم همه بر باد می‌رفت و سنگرهای باقیمانده پشت سر هم سقوط می‌کردند. در ۲۱ جون منطقه طبرق نیز به دست آلمانی‌ها افتاد. نیروی زرهی بریتانیا در شمال آفریقا تقریبا به کلی نابود شده بود. در پایان این نبردها مارشال رومل هنگامی که یک تانک ارتش بریتانیا در برابرش می‌سوخت؛ به یک اسیر نیروهای این کشور گفت: «چه فرقی می‌کرد اگر شما در برابر یک تانک من، دو تا تانک داشتید. باز هم آنها را در صحرا پراکنده می‌کردید و به من فرصت می‌دادید تا آنها را تارومار کنم.»

14ژولیوس سزا

با محاصره شگفت‌انگیز سزار، کشور گل (فرانسه) به دست رومی‌‌ها افتاد

نبرد آلــیژیا – زمان: سپتامبر سال ۵۲ پیش از میلاد مکان:  فرانسه امروزی

سد راه ژولیوس سزار تا رسیدن به شکوه پیروزی، دژ نظامی آلیژیا بود که بر بالای تپه‌ای قرار داشت و کانون ایستادگی گل ها در برابر یورش رومی‌ها شده بود. این مکان امروزه جزو خاک فرانسه است. نه‌تنها مدافعان این دژ که توسط ورسنژ توریکس رئیس طایفه گل، رهبری می‌شدند، از لحاظ تعداد نفرات بر سپاه روم (۸۰هزار به ۶۰هزار نفر) برتری داشتند. بلکه یک نیروی کمکی حدود ۱۰۰هزار نفری نیز که از سرزمین گل و قبایل دیگر سلتی در راه بودند، برای شکست سزار آماده شده بودند. بنابراین این دژ واقعا از هر لحاظ برتری داشت. ولی رومی ها نا امید نبودند.آنها به سرعت دست به کار شدند و با حصارهای چوبی که شامل چند برج دیده‌بانی نیز بود، ۱۸ کیلومتر دور منطقه را دیوار کشیدند. همین که نیروهای کمکی در همان نزدیکی اردو زدند، سزار دستور داد، یک حصار دیگر به طول ۲۱ کیلومتر بیرون حصار اول بسازند. این حصار دوم  به بیرون هم راه‌داشت، ولی خود رومی‌ها را هم که در حال برپا کردن حصار دوم بودند، در محاصره می‌انداخت. در این زمان، درون دژ آلیژیابه خاطر ازدحام جمعیت و کمبود غذا، اوضاع پیوسته بدتر می‌شد. بنابراین ورسنژ توریکس اجازه داد زنان و کودکان از محاصره خارج شوند. به این امید که رومی‌ها نیز به آنها اجازه دهند از حصارها بگذرند و در این فاصله گل ها از داخل به رومیان حمله کنند. اما رومی‌ها این کار را نکردند و آن گروه از مردم بی‌پناه در فضای بین دو حصار بدون آب و غذا و هیچ‌گونه کمکی رها شدند وتلاش گل‌ها (فرانسوی‌ها) برای شکستن محاصره به سرعت با شکست مواجه شد. در این حال نیروهای کمکی گل ها از بیرون دژ به سزار و یارانش حمله کردند. گل‌ها که یاران‌شان را دیدند، از درون لژ بیرون آمده و از داخل به سزار و سپاهش حمله کردند؛ اوضاع خطرناک شده بود و سزار باید کاری انجام می‌داد. او شش هزار سواره نظام ورزیده را برگزید تا از پشت به نیروهای کمکی حمله کنند. جسارت و بی‌باکی سزار باعث تحریک مدافعان شد و آنها از درون حصارها دست به کار حمله به گل‌ها شدند. گل‌ها نیز از یک رخنه در جداره حصارها به صورت جنون‌آمیز عقب‌نشینی می‌کردند.در حصاری که پیرامون دژ برپا شده بود، فقط دیوارها محاصره نبودند بلکه گلوگاه دشمن در دست رومی‌ها بود. از طریق همین گلوگاه بود که سلطه رومی‌ها بر سرزمین گل انجام گرفت و برای اولین و آخرین بار تا ۵۰۰ سال آینده ادامه ‌یافت. بعد از فتح لژ، رومی‌ها با برگشتن به سرزمین خود به افتخار بزرگ‌ترین پیروزی فرمانده خود، از جمهوری روم چیزی جز تغییر رژیم نمی‌خواستند. روم اکنون تبدیل به یک امپراتوری می‌شد و ژولیوس سزار ، در راس آن قرار می‌گرفت.

15ژنرال پتن

پتن ارتش گرفتار در کوه‌های شمال آفریقا را نجات داد

ال‌گتار – زمان: ۲۳ مارس- ۳ آوریل سال۱۹۴۳،  مکان: تونس

ژنرال «جورج اس پتن» تازه برای مقام فرماندهی لشگر دوم در شمال آفریقا تعیین شده بود. در پی نبرد فاجعه‌آمیز «کاسرین پاس» که تازه پا به میدان جنگ گذاشته بود، نخستین تجربه سخت و تحقیرآمیز خود را از سر می‌گذراند. این ژنرال برای نجات شهرت از دست رفته این ارتش برای این سمت برگزیده شده بود.
در روزهای ۱۷ و ۱۸ مارس ۱۹۴۳ لشگر یکم پیاده نظام و گردان یکم تکاوران، شهر ال گتار واقع در نزدیکی بخش شرقی کوه‌های نوک‌تیز اطلس را تصرف کردند. در ساعت ۶ صبح روز ۲۳ مارس ۵۰ تانک آلمانی که از پیروزی «کاسرین پاس» دل و جرأت پیدا کرده بودند، با پشتیبانی نیروهای زبده پانتسرگرنادیر (Panzergrenadier) از پشت سنگرهای دفاعی خود  در کوه‌های پاس به سمت قرارگاه نیروهای آمریکایی در دهکده ال‌گتار رهسپار شدند. این واحدها به سرعت از خط مقدم گذشتند و پیشروی کردند.به نظر می‌رسید همه چیز طبق نقشه فودر پیش می‌رود. اما – فقط یک «اما» وجود داشت؛ نقشه این حمله شش ساعت پیش توسط یگان مخابرات اطلاع داده شده بود و ژنرال پتن به اندازه کافی فرصت هر اقدامی را داشت. لشگر دهم پانتسر که پیشروی را دشوار دیده بود، ناچار شد مستقیم به سمت زمین‌های مین‌گذاری‌شده برود. سپس  زیر غرش رعدآسای توپخانه سنگین با همراهی تانک‌های ویرانگر M10 که در تپه‌های اطراف کمین کرده بودند و جاده منتهی به ال‌گتار را زیر نظر داشتند،آتشبازی آغاز شد. نازی‌ها که مجبور به عقب‌نشینی شده بودند حدود ۳۰ تا ۵۰ تانک مچاله‌شده و در حال سوختن را پشت سر خود به جا گذاشتند.
پیاده نظام آمریکا حمله یک هنگ موتوری جان‌سخت آلمانی را که وحشت ارتش آفریقایی ژنرال رومل را به یاد می‌آورد، بی اثر کرد. در ادامه پیشروی، ژنرال پتن به راهش تا کوهستان ادامه داد. او یگان‌های دفاعی در تپه شماره ۷۷۲ را تارومار کرد، ولی هنگامی که قصد یورش به تپه شماره ۳۶۹ را داشت از طرف خطوط بریتانیایی‌ها  دستور رسید که تپه ۷۷۲ را مستحکم کند و خط دفاعی را تا ۱۶ کیلومتری پشت خط مقدم ببرد.  طرح یک حمله بزرگ متوقف ماند و حمله نیروهای متفقین به خطوط کشورهای محور کنار گذاشته شد. اما این نبرد برای پتن یک پیروزی بود، او فکر می کرد با کارش توانسته ثابت کند که ارتش آنها، نیرویی است که باید روی آن حساب کرد.

16اسکندر مقدونی

امپراتوری هخامنشی با حمله یونان عهد باستان  فرو می‌ریزد

نبرد ایسوس – زمان: پنجم نوامبر سال ۳۳۳ پیش از میلاد، مکان:ترکیه

پیش از اسکندر، آخرین دولت‌-شهر مستقل یونان در برابر محاصره قدرت امپراتوری ایران، ایستادگی می‌کرد. یونانی‌ها پس از پشت سر گذاشتن چند رهبر نظامی دست به ایجاد یک امپراتوری زدند که از کوه‌های سرزمین مقدونیه تا جنگل‌های داغ و سوزان شمال هند گسترش یافت.
اما پیش از این رخدادها، سلطه ایرانی‌ها بر آناتولی (ترکیه امروز) دچار گسیختگی شده بود. دلیل مهم آن نیز کنترل ساحل بود. جایی که ناوگان قدرتمند ایرانی‌ها هنوز می‌توانست مهار یونان را در دست داشته باشد. داریوش سوم پادشاه ایران، ارتشی را که فرماندهی آن را خود برعهده داشت، برای پشتیبانی نیروی دریایی در خلیج ایسوس، گسیل داشت. اسکندر ۴۰هزار نفر در محلی در کرانه ایسوس گرد آورد که دریای مدیترانه در سمت چپ و کوه‌های ناهموار «آمانوس» در سمت راست‌اش قرار داشتند. ۱۰۰هزار ایرانی نیز در برابر آنها صف‌آرایی کردند. آرایش جنگی سربازان پشت ردیفی از سواره‌نظام خیره‌کننده بود.
کمانداران یونانی به سمت راست و بالای تپه‌ها فرستاده شدند تا خطوط ایرانی‌ها را زیر رگبار نیز بگیرند. سواره‌نظام ایران نتوانست زیر رگبار تیرها به راحتی عملیاتی انجام دهد. پس صحنه را خالی کرد و پیاده‌نظام وارد کارزار شد. حالا اسکندر به خوبی می‌دانست نقشه آنها چیست. ایرانی‌ها در نظر داشتند حمله خود را به جناح چپ یونانی‌ها متوجه کنند و آنها را با زور تا کنار رودخانه بکشانند. بنابراین او آن جناح را تقویت کرد تا در برابر حمله ناگهانی داریوش آمادگی داشته باشند.
درست بود که ایرانی‌ها از لحاظ تعداد نفرات برتری داشتند اما قشون مقدونیه آموزش‌های سخت نظامی را پشت سر گذاشته بودند. آنها با سپر و نیزه‌های خود دیواره‌هایی درست می‌کردند که در برابر حملات ایرانی‌ها مصون می‌ماندند. اسکندر نیز با نیروی زبده خود به جناح راست ایرانی‌ها حمله برد و در همان حال حمله جناح چپ ایرانی‌ها را نیز بی‌پاسخ نگذاشت. سربازان ایرانی جناح چپ که سلاح کافی نیز نداشتند زیر سم سواره نظام اسکندر تاب نیاوردند. اسکندر خود نیز به خطوط ایرانی‌ها حمله برد و آنها را عقب راند نظم سپاه ایران به هم ریخت و حتی سواره‌نظام هنگام فرار، ‌پیاده‌ها را زیر لگد اسبان خود برجای می‌گذاشتند. با این اتفاقات امپراتوری هخامنشی شاکله خود را از دست داده و بعد هم  بابل را از دست ‌داد و سرانجام همه چیز فرو‌ریخت.

17سورنا

امپراتوری ایران  رومی‌ها را با تکنیک‌های خاص جنگی شکست داد

نبرد حران – زمان: ۵۳ پیش از میلاد مکان: شمال بین‌النهرین

سپهبد رستم سورن معروف و مشهور به سورنا، از خانواده اصیل و نام‌آور ایرانی سورن، بنیانگذار تاکتیک جنگ‌های نامنظم یا پارتیزانی است که نام این جنگ‌ها هم از قوم پارت‌ها به جای مانده است. زمانی که شورای سه‌گانه رهبری رم یعنی سزار،پمپه و کراسوس تصمیم به حمله به ایران گرفتند، مجری این کار را حاکم مناطق شرقی امپراتوری یعنی کراسوس انتخاب کردند. البته جاه‌طلبی کراسوس هم در این انتخاب بی تاثیر نبود. سپاه کراسوس به مراتب بیش از ایرانیان بود، اما آنچه ایرانیان و به خصوص پارتیان به آن شهره بودند؛ کمانداران زبده‌شان  بود. ۳۵۰۰۰ لژیونر آموزش دیده به همراه سواره نظام سنگین و سبک که عمدتا اسپانیایی بودند در مقابل ۹۰۰۰ تیرانداز و ۱۳۰۰ کاتاکرافت ایرانی.  سورنا سردار جنگاور اشکانی، پیش از حمله خود را به حاکم ارمنستان رساند تا از هرگونه دسیسه او با رمی‌ها جلوگیری کند، وقتی خیالش از ارمنستان راحت شد، رمی ها را به بیابان‌های باز عراق کشاند. جایی که آنها کمتر تبحری در جنگیدن داشتند. رمیان بیشتر در جنگل و و دشت‌های اروپایی جنگیده بودند. دو ارتش در دشت حران یا کاراهه به هم رسیدند. با حمله رمی‌ها سورنا دستور عقب‌نشینی داد. عقب نشینی که البته تعقیب و گریز بود. با هربار عقب نشینی، وقتی رمیان به دنبال گروه‌های تیرانداز بسیار ماهر پارتی می رفتند، آنها به یکباره از مسیر خود برگشته و با تیر و کمان به استقبال لژیون‌های رمی می‌رفتند. توصیف پلوتارک از این صحنه این گونه است که تیرهای پارتی به گونه ای بود که پای سربازان به زمین دوخته می شد. زمانی کمر رمی ها شکست که پابلیوس پسر کراسوس که سری نترس در جنگ داشت با بیش از هزار سوارنظام سنگین که درآنها سواران اهل گل نیز بودند، به ایرانیان حمله کردند، اما کاری از پیش نبردند و پابلیوس نیز کشته شد. مرگ کراسوس و سقوط پرچم رم برای اولین بار یکی از تحقیرآمیزترین شکست‌های تاریخ رم در اولین رویارویی آنان با ایران بود.