آنچه در خصوص تعاریف این واژه در دایره المعارف ها آمده است چنین است: استیگماتا پدیده ایست که احتمالاً در تعدادی از قدیسین مسیحی مشاهده شده است و هیچ توجیه علمی قانع کننده ای برای آن وجود ندارد. در این حالت آثار زخمهایی، مشابه زخمهایی که موقع به صلیب کشیدن مسیح در وی بوجود آمده بوده است، روی بدن شخص ظاهر میشود. اولین مورد ثبت شده در این مورد مربوط به فرانسیس آسیزی قدیس (St. Francis of Assisi) است. ریشه این اصطلاح به اولین قرن پس از عیسی مسیح بر می‌گردد که سنت پائول (St. Paul)، در نامه خود به غلاطیان، چنین می‌نویسد:

بعد ازاین هیچ‌کس مرا زحمت نرساند زیرا که من در بدن خود داغهای خداوند عیسی را دارم.

در این متن که به زبان یونانی است، از کلمه استیگماتا(Stigmata) استفاده شده است. که به معنی داغ و علامتی که برای شناسایی برده‌ها زده می‌شده است.

تاریخ نشان داده است تحمل درد و رنج این زخم ها که روی دست پا، یا پیشانی افراد بوجود می آید، نشانه ای از علاقه شدید به حضرت مسیح (ع) است. در چنین شرایطی به آن ‘استیگماتای قابل رویت’ می گویند. گاهی تنها بدون هیچگونه علامت بیرونی ، فرد از درون رنج می برد، که به آن ‘استیگماتای نامرئی’ می گویند. اگر شخص خودش این زخم ها را ایجاد کند، این کار stigmatization یا تظاهر به استیگماتا می نامند.

تا کنون تعداد موارد گزارش شده از این بیماری بیش از ۵۰۰ مورد بوده است. اولین مورد ثبت شده در سال ۱۲۲۲، شخصی به نام استفان لانگتون (Stephen Langton) در انگلیس بود. در سال ۱۲۲۴ نیز سنت فرانسیس (Saint Francis) اولین فردی بود که در ورنای ایتالیا از این زخم ها رنج برد .  از دیگر موارد مشهور این بیماری می توان به سنت کاترین (Saint Catherine) ، سنت جان (Saint John) و سنت ماری (Saint Marie) اشاره کرد. از مشهورترین موارد در قرن بیستم می توان به سنت پیو (Saint Pio, 1968-1887) اشاره کرد.  موارد اخیر مشاهده استیگماتا؛ برادر روک (Brother Roque,1968-1996) در کلمبیا و لیلیان برناس (Lilian Bernas) اهل کشور کانادا در سال ۱۹۹۲ بوده است.  مواردی از استیگماتا هم مشاهده شده که خود شخص زخم های تقلبی در بدنش ایجاد کرده، به طور مثال ماگدالنا دی لا کروز (Magdalena de la Cruz, 1487-1560) که به کار خود اعتراف کرد. چنین مواردی معمولا به اختلالات مغزی شخص بر می گردد.  برخی افراد نیز به دلیل ابتلا به سندروم مونچوسن (Munchausen) که میل شدید به توجه است، این کار را انجام می دهند. شخص مبتلا به سندرم مونچوسن خودش را زخمی می کند و یا تظاهر به داشتن یک بیماری می کند تا به بیمارستان منتقل شود تا بتواند از توجه و مراقبتی که از او می شود لذت ببرد. هر چند برخی معتقدند که استیگماتا نوعی تحریک روانی است، اما در اکثر مواردی که مشاهده شده چنین امری صدق نمی کند. استیگماتا می تواند برای زن ها نیز مانند مردان اتفاق بیفتد. زخم ها بسته به شخصی که دچار این بیماری شده ممکن است متفاوت باشد.

این واقعیت که استیگماتا در مکانهای متفاتی از بدن قربانیان دیده میشود مدرک بسیار مهمی است که ثابت میکند این اتفاق یک معجزه نیست .
سنت فرانسیس آسیسی (۱۱۸۲ – ۱۲۲۶) فردی بود که در تمامی موارد خود را شبیه به عیسی میکرد به عبارتی از رفتار و حتی چهره عیسی تقلید مینمود , ظاهرا وی برای تکمیل کردن این مشابهت و تقلید , زخمهایی در بدن خود بوجود آورد و اولین تقلب استیگماتایی به نام او ثبت شده است.  از آن زمان تا کنون صدها نفر بوده اند که این کار را انجام داده اند از جمله مادالنا دلا کروز (۱۴۸۷ – ۱۵۶۰) اسپانیایی که بعدها زمانی که بطور بسیار بدی بیمار شد اعتراف کرد که زخم ها را خودش بوجود آورده بوده و نیز ترس نیومان باواریایی (۱۸۹۸- ۱۹۶۲) که از جمله این افراد میباشد. یکی از آخرین استیگماتایی ها جیمز بروس میباشد که نتنها ادعا میکرد که زخمها را دارد بلکه همچینین مدعی این بود که در حظور وی مجسمه های مذهبی گریه میکنند و اشک میریزند. این موضوع مربوط به سال ۱۹۹۲ میباشد و آقای بروس هم اکنون در ویرجینیا کلیسایی دارد و در آنجا فعلا از معجزه خبری نیست.

فرضیاتی درباره سنت فرانسیس می توان مطرح نمود. که به دو فرضیه آن اشاره می کنیم.

شکل اول: « پیرمردی رو فرض کنید که شهرت ناشی از رئیس یه فرقه مهم مذهبی بودن براش کافی نیست. میخاد هر طوری شده، حتی با تقلب، ایمان مردم رو قویتر کنه و به سمت فرقه خودش بکشونه. فکر میکنه اگه سر مردمو کلاه بذاره، سر وجدان خودش رو هم میتونه کلاه بذاره. یه مدتی رو در کوهستان میگذرونه تا اینکه یه روز یه میخ بر میداره، باهاش کف دستشو سوراخ میکنه و در حالی که دستش داره شدیدا خون ریزی میکنه، اون یکی دستش رو هم میزنه سوراخ میکنه. اما هنوز تموم نشده، پاها مونده. با دو دست مجروح میزنه یه پاشو سوراخ میکنه، بعد سر پای بعدیشم همین بلا رو میاره. اما نه کافی نیست، مردم باورشون نمیشه، با نیزه میزنه پهلوی خودشو هم زخمی میکنه و … »

شکل دوم: « این پیرمرد از جامعه دل میکنه و به تنهایی و آرامش کوهستان پناه میبره. هر روزشو به روزه و عبادت میگذرونه. مسیح رو پیغمبری میدونه که میخاد تمام وجودشو نثارش کنه. احساس میکنه وقتی اونو به صلیب میکشیدن و میخها رو تو تنش فرو میکردن، چه حالی داشته.
با این تصورات هر روز میخوابه و بیدار میشه. تا اینکه یک روز هنگامی که روزه اس، به حالت تمرکز عمیقی میره، تصویر مسیح رو جلو خودش مجسم میکنه، فکر میکنه که اون میخها، به پوست و تن خودش فرو میره. این تجسم اونقدر قویه که این سوزش و زخم واقعا به طور فیزیکی روی بدنش ظاهر میشه. »

Untitled
در میان افراد مشخصی که دچار بیماری های روانی هستند آسیب زنی به خود کاملا شایع است با وجود این ادعای این که زخمها مربوط به معجزه هستند بسیار نادر است و بیشتر به نظر میرسد که ناشی از تدین بیش از اندازه باشند تا بیماری های روانی.البته هردو مورد را در بعضی از این افراد میتوان مشاهده نمود. بر اثر تحقیقات مشخص شده که این اتفاق میتواند توسط بیماریهای سایکو سوماتیک ( روان تنی ) نیز ایجاد شود اما اما با این وجود بیشتر موارد استیگماتا تقلب بوده نه بیماری. حد اقل یک دلیل عمده وجود دارد که باور کنیم استیگماتا تقلب بوده نه بیماری سایکو سوماتیک یا معجزه .هیچ استیگماتایی تا کنون در مقابل چشمان افراد دیگر ایجاد نشده و تمامی افراد در هنگام شروع زخمها تنها بوده اند.
تمامی ۳۲ مورد ثبت شده استیگماتا کاتولیک و نیز همه آنها بجز چهار نفر زن بوده اند , هیچ موردی از استیگماتا پیش از قرن سیزدهم گزارش نشده و نکته جالب این است که قرن سیزدهم درست زمانی است که عیسی مصلوب به عنوان نماد مسیحیت شناخته شد.
با توجه به مطلب بالا منطق به ما میگوید باید به دنبال راه حلی بجز معجزه باشیم.
یکی از آخرین افرادی که باید به لیست استیگماتایی ها اضافه نمود اودری سانتو است , کودکی که از سه سالگی یعنی سال ۱۹۸۷ در کما بود . به نظر شما ما باید چجور انسانی باشیم که وقتی میبینیم خدا در بدن کودکی که در کما است زخمهایی بوجود می آورد به وجد بیاییم و بگوییم معجزه ای رخ داده است ؟؟؟ اگر دیندار باشیم باید شک کنیم که این عمل توسط ابلیس رخ داده اگر هم که منطقی باشیم بدنبال پاسخ علمی خواهیم رفت !
اینطور که به نظر میرسد انسانها به دنبال تجربه دینی هستند که آنها را تحت تاثیر خود قرار دهد و هر کجا که چنین نیاز آشکاری وجود داشته باشد فرصت برای چیزی که ما آن را تقلب دینی مینامیم خواهد بود.
در این موارد پول معمولا نقش مهمی ایفا نمیکند انگیزه اصلی برای چنین تقلب هایی پیروزی بر مشکلات , استحکام ایمان باورمندان و البته خاموش کردن منتقدان است .
انگیزه ؟
چه چیزی میتواند افتخار انگیز تر از این باشد که شما انتخاب مخصوصی باشید برای حمل زخمها و رنج عیسی نجات دهنده ؟ چه چیزی میتواند خدا را بیشتر از این خوشحال کند که شما دلیل زنده اثبات وجودش باشید ؟

این نمادسازی از مطلوب شدگی عیسی اهمیت فراوانی در مسیحیت پیدا میکند. از طرفی دیگر محل زخمهای دستهای استیگماتا در کف دستها بوجود آمده اند زیرا در همه تمثالها و مجسمه ها میخ به کف دست عیسی کوبیده شده است. درحالی که شواهد  تاریخی (استخوانهای) کشف شده از روم باستان، نشان میدهد که میخها به کف دست کوبیده نمیشد؛ بلکه بین دو استخوان رادیوس و اولنا فروبرده می شد. بنابراین چرا محل زخمهای دست استیکماتاها نادرست باشد؟ اگر این یک پدیده متافیزیکی می بود، می بایست زخمها در جاهای واقعی بوجود می آمدند.

همچنین شواهد ضد و نقیض نیز زیاد است. برای مثال همه مسیحیان می دانند که موقع به صلیب کشیدن حضرت عیسی، پهلوی او زخمی شده بود. درحالی که زخم در پهلوی راست فرانسیس آسیسی و در پهلوی چپ پدر پیو بوجود آمده است. در هر حالت می توان گفت یکی از آنها میتواند درست باشد و دیگر قطعا در جای اشتباهی قرار گرفته است! ولی چرا؟ آیا تقلبی صورت گرفته است؟ آیا یکی از آنها دروغگوست یا هر دو؟

در هر حال توجه عمومی به چنین افرادی و مقدس خوانده شدن این افراد از جانب پاپ و دیگر انگیزه ها در این باره می تواند عوامل مهمی برای غیر واقعی بودن این گونه امور باشد ، به علاوه که اصولا کلیسا در زمینه معجزه سازی و استفاده ازابزارهای گوناگون برای تبلیغ مسیحیت ید طولایی دارد . نمونه های تقلبی مانند مجسمه هایی از مریم مقدس که اشک می ریزد و مواردی از این قبیل درتاریخ کلیسا کم نیستند .
پذیرش این امر کاملا منوط به اثبات وجود مواردی مستند از این گونه حوادث است. فیلم های سینمایی که در این باره ساخته می شود ،به رغم تاثیر شدیدی که بر مخاطب می گذارد ، حتی فیلم های مستند موجود در اینترنت به رغم رقت انگیز بودن شان هیچ کدام صحت شکل گیری بی اختیار و بی علت این زخم ها را ثابت نمی کند .

هرچند از نظرعقل قبول همدردی از جانب مسیح هم چندان قابل قبول به نظر نمی رسد ، اما از آن جا که اصولا طرح داستان مصلوب شدن مسیح از جانب مسلمانان هم مردود است ، چنین فرضیه ای هم از اساس باطل محسوب می شود ؛ در نتیجه تنها احتمال جدی در این داستان همان نظر برخی از اندیشمندان غربی است که این زخم ها را ناشی از تاثیر تلقینات روحی بر جسم فرد و همذات پنداری این افراد با تصویر ذهنی شان از مسیح می دانند . معتقدند فرد در اوج توجه و تمایل به رسیدن به چنین حالتی از درون و با قدرت عجیب روح به چنین دردها و زخم هایی مبتلا می شود .

download (1)