بعد از مرگ مرتضی پاشایی، عده‌ای از سونامی سرطان گفتند و عده‌ای دیگر به آمارها استناد کردند که نشان می‌دهد شیوع سرطان زیاد نشده. حرف چه کسی را باید باور کرد؟ برای نوشتن از سرطان، بهانه است که می‌بارد از در و دیوار؛ این چند وقت درباره سونامی سرطان زیاد گفته‌اند. چه آنها که می‌گویند مردم را نترسانید و اتفاق خاصی نیفتاده، چه آنها که چین را مثال می‌زنند و می‌گویند ما همان راه را می‌رویم. هر دو طرف هم متخصصان نشسته‌اند. مردم حق دارند گیج شوند و نفهمند حرف کی درست‌تر است.
این چند وقت، آنهایی که دلواپس سلامت مردم بوده‌اند، کاری جز ابراز نگرانی و نهایت‌‌اش انتقاد از دولت گذشته نکرده‌اند. آنها که می‌گویند آمارها نشان می‌دهد اتفاق خاصی نیفتاده و می‌خواهند به مردم آرامش بدهند هم طبیعتا و منطقا کار خاصی ازشان انتظار نمی‌رود، اما «ما» این وسط چه باید بکنیم؟ چه باید کرد تا این کابوس، که انگار هیچ‌وقت تا این حد نزدیک‌مان نشده بود، برای تک تک ما به حقیقت بدل نشود؟
ما آدم‌ها وقتی کاری از دستمان برنمی‌آید، تن به قضا می‌دهیم؛ حکایت ما و سرطان. می‌بینیم دوروبرمان دارد اتفاقاتی بدی می‌افتد که قبلا نمی‌افتاد. می‌شنویم که این اتفاقات بد، احتمالا به فلان دلایل مربوط است. این فلان دلایل اما
در اختیار ما نیستند. کدام‌شان را می‌توانیم اصلاح کنیم؟ آلودگی هوای شهری که همه زندگی‌مان در آن است و خودمان با دست خودمان هر روز آلوده‌اش می‌کنیم؟ آلودگی آبی که می‌نوشیم و خدا را شکر می‌کنیم که هست و هنوز قطع نشده؟ آلودگی غذاهایی که همه می‌خوریم و همین است که هست؟ یا نکند با پارازیت‌ها می‌خواهیم
دربیفتیم؟
ما اولش شلوغ می‌کنیم، اما وقتی می‌بینیم راهی برای حل مساله نداریم، برای آرامش روان خودمان هم که شده، صورت مساله را پاک می‌کنیم. در روانشناسی قدیم به این مکانیسم ناخودآگاه در مواجهه با استرس، می‌گفتند: «انکار». شبیه همان اتفاقی که برای آدم‌های سیگاری می‌افتد؛ که وقتی می‌بینند نمی‌توانند از شر دخانیات خلاص شوند، کلا منکر مضراتش می‌شوند. این حرف‌ها به گوش‌تان آشنا نیست؟ «صدتا آدم برایت مثال می‌آورم که تا آخر عمر روزی یک پاکت سیگار کشیدند و صد سال هم عمر کردند! نه آقا! به این چیزها نیست! مرگ دست
خداست!»
قطعا همه چیز در اختیار ما نیست؛ اما کسی که مرگ موش می‌خورد، خودش را در معرض مرگ قرارداده. کسی که سیگار می‌کشد هم همین طور. کسی که موقع رانندگی کمربند ایمنی نمی‌بندد هم.

princ_rm_photo_of_prostate_cancer_cells
دنیای امروز دنیای معادلات پیچیده است. سرطان هم یک علت خاص ندارد که اگر داشت، ما این همه دردسر نداشتیم. در سبب‌شناسی سرطان و خیلی از بیماری‌های دیگر، عبارت «عامل خطر» یا «Risk Factor» به کار می‌رود؛ یعنی عاملی که زمینه ساز بروز بیماری است. عامل خطر را با مطالعات مورد-شاهد می‌شناسند. مثال ساده‌اش اینکه ۱۰۰ سیگاری و ۱۰۰ غیر سیگاری را سال‌ها پایش می‌کنند و می‌بینند بروز سرطان ریه در گروه مورد (سیگاری) بیشتر است از گروه شاهد (غیر سیگاری).
هر ریسک فاکتور، «احتمال» بروز بیماری را بیشتر می‌کند؛ نه که پیش بینی کننده آن باشد. دقیقا برای همین است که گروهی از سیگاری‌ها هستند که هرگز سرطان ریه نمی‌گیرند و گروهی از مبتلایان به سرطان ریه هم هستند که هرگز سیگار نکشیده‌اند. اما به‌هرحال نمی‌شود گفت سرطان ریه ربطی به سیگار کشیدن ندارد.
هر سرطانی، سیاهه‌ای از عوامل خطر دارد. برخی عوامل خطر عمومی ترند، مثل سیگار که تقریبا عامل خطر همه انواع سرطان‌هاست. برخی دیگر هم برای یک سرطان خاص، عامل خطرند. مثلا غذاهای داغ برای سرطان مری یا زگیل تناسلی برای سرطان دهانه رحم.
مسلم است که ما در تهران و شهرهای بزرگ، ظرف یک دهه گذشته، با انواع و اقسام آلودگی‌هایی مواجهیم که ریسک فاکتور عمومی انواع سرطان‌ها هستند. منطقا، این عوامل خطر باید شیوع سرطان را بیشتر و از آن مهم‌تر، سن بروز سرطان را در جمعیت ما کمتر کرده باشند و اگر این اتفاق نیفتد، عجیب است. حالا اینکه این اتفاق هنوز افتاده یا نه و اینکه این موارد که می‌بینیم غیرعادی است یا نه و اینکه آمارهایی که ثبت شده نسبت به گذشته تغییری نشان می‌دهد یا نه و اینکه اصلا خود این آمارها چقدر دقیق است، نباید باعث شود ما صورت مساله را فراموش کنیم.
یک قسمت از کارتون یوگی و دوستان بود که در آن یوگی به شهری آلوده و پر از دود سفر می‌کرد که پادشاه‌اش عاشق دود بود. این روزها هر وقت از بالا به تهران نگاه می‌کنم، یاد آن شهر می‌افتم. فرق‌اش این است که کشتی یوگی نیست که با آن بشود از این شهر خاکستری بیرون رفت. ما محکومیم به زندگی در این شهر و درست که نمی‌توانیم به تنهایی دوباره طراوت را به این شهر برگردانیم، اما بی‌خیال شدن و دعوت مردم به بی‌خیالی، معنایی جز خیانت به خودمان و نسل‌های آینده دارد؟ منتظر کی و چی هستیم؟ خودمان باید آستین بالا بزنیم.