حتما برای شما هم پیش آمده، درست همان موقعی که شادی توی تختتان خوابش برده، اندوه صبحها کنارتان روی صندلی صبحانه می خورد و عصرها  توی پارک با شما قدم می زند.

melancholic

خیلی ها در چنین مواقعی با خودشان فکر می کنند که چه زندگی کسل کننده ای.. آه.. من چقدر افسرده شده ام… اما اینطور نیست. شما افسردگی را نمی شناسید. اکثر مردم تا حدودی بیماری های جسمی را تشخیص می دهند و به پزشک مراجعه می کنند اما با بیماریهای روانی بیگانه اند.

البته نمی خواهم منکر آن شوم که افسردگی و نبود نشاط اجتماعی یکی از معضلات جامعه ی ماست. منظورم این است که این روزها افسردگی به یک واژه ی روزمره تبدیل شده. مردم وقتی می خواهند غمگینیشان را توصیف کنند می گویند: افسرده بودم. نتیجه این که وقتی شما منظورتان این است که افسرده هستید مردم فکر می کنند در مورد غمگینی حرف می زنید!  و این برای کسانی که مبتلا به افسردگی هستند واقعا یک فاجعه است. حقیقت آن است که اغلب ما تفاوت میان حس غمگینی و افسردگی را درک نمی کنیم و از آن بدتر اینکه ما نحوه ی برخورد با آنها را هم نمی دانیم.

دکتر مصفا در کتاب “ده کلید رهایی”  در مورد غمگین بودن انسان و اندوه او می گوید:علت غم و اندوه ما فکر کردن به چیزهاییست که در حقیقت وجود خارجی ندارند و تنها نتیجه ی افکار اشتباه خودمان است. مثلا تو خود را با کس دیگری مقایسه می کنی و احساس حقارت می کنی و نتیجتا غمگین می شوی غافل از اینکه حقارتی که به آن اندیشیده ای در جهان وجود خارجی ندارد. حقارت نام افکاریست که آن حس بد را در تو به وجود آورده اند. کسی تا به حال حقارت را دیده است؟؟ اگر نحوه ی تفکرتان اصلاح کنید، هرگز غمگین نمی شوید.

اما افسردگی فراتر از اینهاست، افسردگی مسائل گوناگون را به همراه دارد، غیراز مسائل پزشکی واندوه که بسیار شایع است فرد مبتلابه افسردگی خود را در کارها مورد تبعیض واز نظراجتماعی مطرود و حتی منفور خانواده خودش می بیند، گاهی انزوا همراه افسردگی، بیمارانی را که وضعی درمان پذیردارند به دوری از مردم به سوی مرگ سوق می دهد. (افسردگی کشنده است با توجه به تحقیقات به عمل آمده درسال های اخیر آمار خود کشی حتی در میان کودکان و پابه سن گذاشته رشد تکان دهنده یی داشته ) افسردگی یک اختلال روانی وپزشکی است با زمینه شیمیایی یا زیست شناسی ومحیطی. اختلالی که برتفکر ، خلق ، احساسات ، رفتاروسلامت جسمی شما تاثیر می گذارد.

diag_melencholia

علایم شایع افسردگی در مراحل اولیه از دست دادن علاقه ، بی حوصلگی، دلزدگی، ناتوانی از لذت بردن، احساس نا امیدی، بی حالی و خستگی، گوشه گیری اجتماعی، بی اشتهایی یا پرخوری ، یبوست ، از دست دادن میل جنسی ومشکل داشتن در تصمیم گیری است .

و در مراحل حاد یکباره گریه افتادن بدون علت خاص، تحریک پذیری ، افکار خودکشی ، دردهای مختلف بدون شواهدی از بیماری جسمی ، ترک ترک شدن زبان ، کهیر پوستی و برگشت اسید معده(رفلکس اسید معده ) و.. است

تعریف علمی افسردگی بالینی براساس هشت معیار اولیه زیر استوار است:

بی اشتهای وکاهش وزن یا اشتهای زیاد واضافه وزن .

بی خوابی یا خواب زیاد

عدم علاقه به انجام فعالیت های عادی وهمیشگی

کاهش میل جنسی .

فقدان انرژی واحساس خستگی مفرط .

اخساس بیهودگی ، سرزنش خود یا احساس گناه بی مورد.

کاهش قدرت تمرکز وتفکر .

دائم به مرگ یاخودکشی فکرکردن .

گاهی اوقات یک زندگی پراسترس محرکی برای افسردگی می شود در سایر موارد به نظرمی رسد که افسردگی بدون یک علت تعیین شده مشخص وبطور خود بخودی روی می دهد. افسردگی پاسخ طبیعی آدمی به فشارهای زندگی است وتنها زمانی نا بهنجار تلقی میشود که یا با واقعهای که رخ داده متناسب نباشد ویا فراتر از حدی که برای اکثر مردم نقطه ای آغاز بهبود است ادامه یابد ومشخصه ای اساسی افسردگی ناامیدی وغمگینی است . شخص رکود وحشتناکی را احساس می کند ونمی تواند فعالیتی را آغاز کند یا تصمیمیی بگیرد یا به چیزی علاقمند شود. شخص افسرده دراحساس بی کفایتی وبی ارزشی غوطه ورمیشود وخودرا آدمی بیارزشی می بیند ودر این میان شدت افسردگی هرچه بیشتر باشد احساس بی ارزش بودن هم بیشتر می شود.

خوشبختانهامروزه روانشناسی پیشرفتهای چشم گیری داشته و افسردگی در ۹۹ درصد اوقات به راحتی قابل درمان است. در اوقاتی که غمگین هستید، سرخود و به توصیه ی این و آن قرص و مواد شادی آور استفاده نکنید. با این کار فقط وضع روحی و روانی تان را در دراز مدت بدتر می کنید. روانشناسان پزشکان روح و روان هستند.استفاده از روانشناس برای بهبود کیفیت زندگی متمدنانه ترین و بصرفه ترن و باکلاس ترین راه است. 🙂

غمگینی

 در آخر اگر خدایی نکرده مدتیست که اندوه با شماست، یادتان باشد شادی هم از تخت خواب بلند خواهد شد. 🙂