درود بی کران بر دوستداران غیرتمند و  میهن پرست مجله ی WeAre.ir. امروز نیز با غزلی ناب با شما هستیم تا شعاع دایره احساساتمان را به دوردست خوبی ها برسانیم. همراهان من میدانند که شرافت و مردانگی حد و مرز نمی شناسد و به گستره ی ابدیت است. روزگاری مردانی بودند که به پاس شرافت این خاک، وجودشان را سخاوتمندانه بخشیدند. روزگاری نه چندان دور…

عبدالجبار کاکایی شاعر خوش قریحه ی امروز غزلی ناب برای شهید سروده است که زیبایی وصف ناپذیری دارد. غربت و غم و در عین حال شکوه و فخامت از این غزل می بارد. پس از یک معرفی کوتاه از عبداجبار کاکاییی این غزل را با هم می خوانیم. تقدیم به مردان در خاک خفته ی سرزمینمان

عبدالجبار کاکایی در سال ۱۳۴۲ در ایلام چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۶۸ مدرک کارشناسی ادبیات فارسی را از دانشگاه شهید بهشتی تهران اخذ کرد. سپس در همان رشته موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد شد و به استخدام آموزش و پرورش درآمد. وی در زمینه ی نقد شعر و سرودن غزل و مثنوی فعالیت های بسیاری انجام داده است و در برگزاری محافل ادبی نقش شایانی دارد. همپچنین پیرامون جنگ اشعار گرانقدری سروده است.

به شوق خلوتی دگر که رو به راه کرده‌ای……………تمام هستی مرا شکنجه‌گاه کرده‌ای
محله‌مان به یمن رفتن تو رو سپید شد…………………لباس اهل خانه را، ولی سیاه کرده‌ای
چه روزها که از غمت به ش‍ِکوه لب گشوده‌ام……….و ناامید گفته‌ام که اشتباه کرده‌ای
چه بارها که گفته‌ام به قاب عکس کهنه‌ات…………..دل مرا شکسته‌ای، ببین ! گناه کرده‌ای
ولی تو باز بی‌صدا، درون قاب عکس خود……………فقط سکوت کرده‌ای فقط نگاه کرده‌ای