پرارزش ترین پرچم جهان،درفش شکوهمند و سرفراز کاویانی
هر نمادی که در گذشته بهکار میرفته، یک پرچم محسوب میشده است. این نمادها تنها برای شناسایی افراد نبوده؛ بلکه آن را نشانه دلیری و توانایی هر فرد میدانستهاند.با وسعت گرفتن زندگی اجتماعی، هر کدام از این نمادهای فردی، نشانه جمع و گروههای انسانی بیشتری شد. با گسترش مدنیت، مردمان به فکر میافتند که نمادهای فردی و جمعی را نشانه شهر یا گستره زندگی خود بگیرند. از سویی چون گاه جابجایی نمادها دشوار بود، آنها را بر روی پرچمها و درفشها نقش میکردند. با پدید آمدن خط، ارزش نمادها همچنان حفظ شد؛ اما به دو دلیل در پرچمها و نشانهها از خط استفاده نشد. نخست آن که اغلب مردم سواد خواندن نداشتند و طبیعی است که از خط روی پرچم چیزی درنمییافتند و دیگر آن که پیداست بیگانگان قادر به خواندن خطوط روی پرچم و فهمیدن معنای آن نبودند. از همین روی ترجیح میدادند که در پرچمها از خط استفاده نکنند. بنا به شواهد تاریخی میتوان ۳ نوع پرچم برای ایران باستان در نظر گرفت. نخست درفش دستهها و یگانها بوده است که از تنوع و گوناگونی بسیار برخوردار بودهاند، دوم پرچم مخصوص پادشاهان ایران بوده است و سرانجام پرچم رسمی کشور که بازماندهای از درفش کاوه آهنگر بود و اصطلاحا «درفش کاویانی» خوانده میشد.
منابع تاریخی گواهی میدهند که ایرانیان از کهنترین اقوامی هستند که دارای درفش بودهاند. در «فروردین یشت» آمده است که فروهرها یاری میدهند تا درفش ایرانیان همواره برافراشته باشد. در «یسنا» اوستا نیز به چنین اشارههایی برمیخوریم. در شاهنامه نیز چندین بار از درفشهای گوناگون ایرانیان سخن رفته است.
درفش کاویانی در اساطیر ایران، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژیدهاک (ضحاک) برمیگردد. ضحاک ماردوش شاهی است که در اثر بی عدالتی و ظلم شیطان شانههایش را بوسه میزند و از جای بوسهها مارهایی می رویند. ضحاک برای اینکه زنده بماند باید روزانه مغز دو جوان را به مارها بدهد و کاوه آهنگر نیز کسی است که هفده فرزندش قربانی مارها شده است. در این هنگام، کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیشبند چرمی خود را بر سر چوبی میکند و آن را بالا می گیرد تا مردم گرد او آیند. سپس با کمک مردم، کاخ فرمانروای ضحاک خونخوار را در هم می کوبد و فریدون را بر تخت شاهی می نشاند. فریدون نیز پس از آینکه به شاهی رسید فرمان می دهد تا چرم پیشبند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش بیارایند و زر و گوهر به آن بیافزایند و آن را درفش شاهی خواند. و بدین شکل کلمه درفش کاویانی پدید آمد. .بعدها نیز هر پادشاهی به آن گوهری میافزود تا در شب نیز درفش کاویان بیشتر بدخشد. درفش کاویان نشان جمشید و نشان فریدون نیز نامیده میشد.
از نظر تاریخی در متون اوستایی و هیچیک از نوشتههای بجا مانده از دوران هخامنشی، سلوکی و اشکانی اشاره مستقیمی به درفش کاویانی نشدهاست. پژوهشگران امروزی در مورد اینکه آیا درفش کاویانی جدا از روایتهای اسطورهای یک واقعیت تاریخی بودهاست محتاطانه برخورد میکنند. بیشتر دانش ما در مورد درفش کاویانی به منابع اسلامی بر میگردد. محمد بن جریر طبری در کتاب خود به نام تاریخ الامم و الملوک مینویسد: درفش کاویان از پوست پلنگ درست شده، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بین نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است، ۶۰ سانتیمتر به حساب آوریم، تقریباً پنج متر عرض و هفت متر طول میشود. ابوالحسن مسعودی نیز به همین موضوع اشاره میکند. ابن خلدون گزارش میکند که درفش کاویانی دارای ستارهای بود و چنین اعتقادی وجود داشت که تا زمانی که کسی که این درفش را حمل میکند شکست ناپذیر است. گفته میشود که علامت + که بر روی پرچم کاویانی بوده همان چلیپا یا صلیب ایرانی است که نماد و آیکون خورشیددر فرهنگ ایرانی و آئین مهری بودهاست کاوه فرخ بیان میکند که بالاترین نشان دوره ساسانی درفش کاویانی میباشد و تصویری بازسازی شدهای از درفش کاویان بر اساس شاهنامه ارایه میدهد.به هنگام حمله اعراب به ایران، در جنگ قادسیه درفش کاویان به دست آنان افتاد و چون آن را نزد عمر بن خطاب، خلیفه مسلمانان، بردند، وی از بسیاری گوهرها، درها و جواهراتی که به درفش آویخته شده بود، دچار شگفتی شد و به نوشته تاریخ بلعمی عمر خلیفه مسلمین دستور داد تا گوهرهای آنرا بردارند و آنرا بسوزانند.
در دوران مدرن درفش کاویانی نقشی نمادین در جنبشهای ملی گرایانه و سیاسی داشت. این نماد نه تنها در جنبشهای سیاسی پوپولیست جایگاه خاصی داشت. بلکه نمادی بود که در ملی گرایی مدرن ایران تواماً داری نقشی عقیدتی، فرهنگی و روشنفکری بوده است.
درباره سرنگونی درفش کاویانی و ارزش آن بلعمی (ترجمه تاریخ تبری رویه ۳۰) می نویسد:”چون عرب ها خزینه ملوک عجم غارت کردند، آن درفش پیش عمرابن الخطاب بماند. پس فرمود تا آن گوهرها بگشادند و آن پوست بسوختند.”تبری در ” تاریخ تبری” رویه ۱۶۰۰ تا ۱۶۰۳ پوشینه چهارم می نویسد که در جنگ قادسیه ضررین الخطاب، درفش کاویانی را از ایرانی ها به تاراج گرفت و دیگر تازی ها آن را به سی هزار درهم خریدند تا پاره پاره کنند و به فروش برسانند. بهای درفش کاویانی هزار هزار و دویست هزار درهم بود.مسعودی (مروج الذهب و معادل الجوهر رویه ۸۲ و ۸۳) می نویسد:” تا زمان یزدگرد سوم آنرا با رستم فرخزاد به سال ۱۶ هجری برای جنگ به قادسیه فرستاد و رستم کشته شد، درفش بدست ضررین الخطاب فهری افتاد و به در هزار هزار دینار تقویم شد. به قولی تصرف درفش به روز فتح مدائن و به قولی به روز فتح نهاوند در سال ۱۶ یا ۲۰ هجری بود.” ثعالبی (غرر اخبار ملوک الفرس، رویه ۳۲ تا ۳۹) می نویسد:درفش کاوه پس از پیروزی فریدون به زر و گوهر آراسته شد، علم مقدس ایران بود تا در جنگ قادسیه به دست عربی از قبیله نخع افتاد. سعدابن وقاص آن را جزو ذخایر و جواهر یزدگرد نزد عمرابن الخطاب فرستاد. عمر امر کرد که آنرا از چوبه برگرفتند و خود درفش را پاره پاره کرد و در میان عرب ها تقسیم کردند.