«نادانیِ شه گرفت دامان امیر/ تا نیشتر آمد به رگِ جانِ امیر/ بربست سعادت را بَر وِی، مادر/ بگشود چو جوی خون ز شریان امیر» (شعری که بر دیوار آرامگاه امیرکبیر در کاشان نوشته شده است)
بیستم دی ماه، سال‌روز درگذشت رادمردی است که هرچند عمری طولانی نیافت، اما تا ابد نقش و یاد خود را در دل تمام ایرانیان باقی گذاشت. به پاس قدردانی از زحمات این فرزند ایران‌زمین، نگاهی کرده‌ایم به زندگی و اقدامات والای او.
«میرزا محمدتقی خان» فرزند «کربلایی قربان‌بیگ فراهانی»، در سال ۱۲۲۲ هجری قمری در «هزاوه»ی فراهان از توابع اراک متولد شد. محمدتقی خان، زاده‌ی یک خانواده‌ی اشرافی نبود. پدرش در دستگاه «میرزا عیسی» («میرزا بزرگ») قائم‌مقامِ اول، سِمت آشپزی داشت و مادرش «فاطمه‌سلطان» دختر استاد «شاه‌محمد بنا» بود. با این وجود میرزا محمدتقی خان هوش و استعداد کم نظیری داشت؛ هوش و استعدادی که از چشمان میرزا بزرگ پنهان نماند و با پشتیبانی های او، محمدتقی خان درنهایت به سمت منشی‌گری میرزا عیسی و پس از او، پسرش «میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام» دست یافت. اعتماد و پشتیبانی قائم‌مقام از او باعث شد تا محمدتقی خان به معتمدِ «عباس میرزا»ی نایب‌السلطنه بدل شود.
پس از ماجرای قتل «گریبایدوف» وزیرمختار دولت روسیه در تهران، لیاقت و هوشیاری میرزا محمدتقی خان باعث شد تا او به‌عنوان همراه «خسرو میرزا» فرزند نایب‌السلطنه، برای عذرخواهی از امپراتور روسیه راهی این کشور شود. این ماموریت که در حکم اولین تجربه‌ی سیاسی امیرکبیر بود، راه او را برای نفوذ به دستگاه سیاسی قاجار بیش از پیش باز کرد. در اواخر دوران حکومت فتح‌علی‌شاه و پس از مرگ قائم‌مقام اول و عباس میرزا، محمدتقی خان وارد خدمت «محمدخان زنگنه»، امیرنظام و پیشکار آذربایجان شد. ورود او به آذربایجان، به‌ویژه از ابتدای دوران محمدشاه که تبریز تبدیل به ولی‌عهدنشین قاجار شده بود، موجبات نزدیکی امیر و ناصرالدین میرزای ولیعهد را فراهم آورد. او که در این زمان به لقب «امیرنظام» منصوب شده بود، در ۱۶ شوال ۱۲۵۳ هجری جهت همراهی با ولیعهد به منظور ملاقات با تزار «نیکُلای اول»، به‌عنوان پیش‌کار او و برای مرتبه‌ی دوم راهی روسیه شد. طولی نکشید که شخصیت ممتاز و توجه او به منافع کشور، باعث شد تا مسوولیت یکی از مهم‌ترین ماموریت‌های سیاسی دوران سلطنت محمدشاه قاجار، یعنی ریاست هیات نمایندگی دولت ایران در کمیسیون صلح «ارزنه الروم» به او واگذار شود و محمدتقی خان به‌عنوان وکیل تام‌الاختیار ایران مذاکرات صلح با دولت عثمانی را در صفر ۱۲۵۹ آغاز کند. این مذاکرات در نتیجه‌ی مساعی و تلاش‌های محمدتقی خان و به‌رغم تمامی مشکلات، بالاخره پس از چهار سال به نتیجه‌ی مطلوب دولت ایران رسید و قرارداد صلح امضا شد.
امیرنظام که به دلیل موفقیت در این ماموریت، به‌شدت مورد تشویق محمدشاه قرار گرفته بود، تبدیل به مهره‌ای مهم در دستگاه ولی‌عهد شد. نزدیکی و همراهی او با ناصرالدین میرزای ولی‌عهد، باعث شد تا پس از مرگ محمدشاه، با تمام قدرت اسباب جانشینی ناصرالدین شاه را فراهم کرده و در ۱۴ شوال ۱۲۶۴، با وجود تمام مخالفت‌ها و دشمنی‌های عموها و عموزاده‌ها، سلطنت او را اعلام کند. ناصرالدین شاه پس از تاج‌گذاری و به‌دست گرفتن قدرت، به منظور سپاسگزاری از خدمات امیرنظام، در ۲۲ ذیقعده‌ی ۱۲۶۴ علاوه بر لقب سابق، لقب «امیرکبیر اتابک اعظم» را هم به او داد و منصب صدارت‌ِ عظمای دولت عِلّیه‌ی ایران را به امیرکبیر واگذار کرد و تنها خواهر تنی خود، «عزت‌الدوله» را نیز به عقد امیر درآورد.
امیرکبیر که دست‌پرورده‌ی مکتب قائم‌مقام و عباس میرزا بود، کوتاه زمانی پس از تسلط بر منصب صدارت، اصلاحات و اقدامات سیاسی، مالی، نظامی، امنیتی و فرهنگی‌اش را برای جلوگیری از عقب‌ماندگی و پایان دادن به اجحاف درباریان و نفوذ بیگانگان در امور داخلی ایران آغاز کرد. طبیعی بود که اقدامات و تغییرات اصلاحی امیر -که از طرفی منجر به کوتاه شدن دست کشورهای انگلیس و روسیه از امور کشور شده بود و از طرف دیگر، امور جاریه‌ی درباریان به‌ویژه «مَهد عُلیا» مادر شاه را مختل کرده بود-، با واکنش‌ها و دشمنی‌های بسیار روبه‌رو شود. با وجود این، امیرکبیر سرسختانه به تلاش‌های خود برای ساختن ایرانی آزاد و پیشرفته ادامه می‌داد. از جمله اقدامات مهم امیرکبیر در این دوران، می‌توان به این موارد اشاره کرد:
نظم بخشیدن به امور دستگاه سلطنت و حکومت، و کنترل اعمال دیوانیان و شاه‌زادگان و خاندان‌های سلطنت و وابستگان آنان.
ریشه‌کَن کردن بسیاری از مفاسد اداری و مالی در اداره‌ی امور کشور.
بازسازی بنیان ارتش و پایه‌گذاری نظمی جدید در نیروی نظامی کشور.
ایجاد چاپارخانه، تذکره‌خانه (اداره‌ی گذرنامه)، بنای بازار و تیمچه‌های متعدد در تهران، تاسیس سازمان اطلاع‌رسانی و خفیه‌نویسی، تلاش برای براندازی برخی رسوم (مثل «بَست‌نشینی») به منظور اصلاح سیستم قضایی کشور، تلاش برای توسعه و بهبود وضعیت اقتصادی و صنعتی، انتشار روزنامه‌ی «وقایع اتفاقیه» و گسترش ترجمه و انتشار کتب.
با این وجود شاید مهمترین و والاترین اقدام امیرکبیر در راه به‌سازی فرهنگی و اعتلای سطح دانش عامه‌ی مردم، تاسیس «دارالفنون» بود که پس از تلاش‌های بسیار، در پنجم ربیع‌الاول ۱۲۶۸ و متاسفانه تنها ۱۳ روز قبل از قتل امیرکبیر، افتتاح شد. دوران صدارت امیر هرچند بسیار کوتاه بود، اما طی آن چنان گام‌های بزرگی برداشته شد که شاید اگر کینه و عداوت و دشمنی فرصتی برای زنده ماندن به امیر می‌داد، امروز شاهد ایرانی به مراتب پیشرفته‌تر، مدرن‌تر و آگاه‌تر بودیم.

amirkabir

همان‌طور که گفتیم، متاسفانه تلاش‌های اصلاح‌گرایانه‌ی امیر مدت زیادی دوام نیافت. در حالی که او با جدیت بسیار مشغول قطع نفوذ و دخالت روسیه و انگلیس در ایران بود، توطئه‌های نمایندگان سیاسی این دو کشور با همراهی بدخواهان و مخالفان داخلی و درباری، بالاخره موجبات بدبینی، نومیدی و خشم ناصرالدین شاه را از این وزیر فرهیخته فراهم آورد. او که تحت تاثیر بدگویی‌ها و دشمنی‌ها قرار گرفته بود، در محرم ۱۲۶۸ قمری، امیر را از مقام صدارت عزل کرد. در حکم عزل امیر آمده بود: «چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت برای شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم، باید به کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید.»
امیرکبیر که از تصمیم شاه دل‌آزرده شده بود، طی نامه‌ای خطاب به شاه از او درخواستِ ملاقات کرد، اما شاه حاضر به ملاقات با او نشد و قرار دیدارش با او را موکول به اتمام مراسم سلام و انتصاب «میرزا آقاخان نوری» به سمت وزارت کرد. امیرکبیر که می‌دانست دیگر نمی‌تواند به وعده‌ها و محبت شاه امیدوار باشد، در مراسم سلام شرکت نکرد. همین مساله باعث شد تا شاه بیش از پیش به صحت گفته‌های بدخواهان اعتماد کند. به این ترتیب، برای جلوگیری از اقدامات خودسرانه‌ی امیر، نه‌تنها او را از کلیه‌ی سِمت‌های دولتی برکنار کرد، بلکه دستور داد امیر به همراه مادر، همسر و فرزندانش تحت‌الحفظ عازم فین کاشان شود. اما خلعِ ‌ید و تبعید، برای آسوده شدن از خیال و خاطر امیر کافی نبود و امکان عفو و بخشش او از سوی شاه، همیشه وجود داشت، آن هم در حالی که دشمنانش سعی داشتند نام او را برای همیشه از تاریخ ایران محو کنند. بنابراین با پیگیری و جدیت بسیار، سرانجام توانستند فرمان قتل او را از ناصرالدین شاه بگیرند. در فرمان قتل امیر آمده بود: «چاکر آستانِ ملائک‌پاسبان، فدویِ خاصِ دولتِ ابدمدت، حاج‌علی خان پیش‌خدمتِ خاصه، فراش‌باشیِ دربار سپهراقتدار، مامور است که به فین کاشان رفته، میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید و در انجام این ماموریت بین‌الاقران مفتخر و به مَراحمِ خسروانی، مُستَظهر بوده باشد.»
پس از صدور فرمان قتل، پیکی از تهران به کاشان رفت و به امیر و همسرش خبر داد که قرار است فردا، فرمان وزارت و خِلعت از طرف شاه برای امیر آورده شود. امیر که مشتاق بازگشت به تهران و رفع کدورت‌ها بود، برای آن‌که برای فردا آماده باشد، به حمام رفت. اما علی‌خان فراش در همان زمان به فین رسیده و کنار حمام منتظر امیر بود. پس با ورود امیر به داخل گرمابه، ماموران درهای حمام را بستند و رگ‌های دست و پای او را بریدند. پس از مدتی خون‌ریزی، علی‌خان فراش به میرغضب که همراه او بود، اشاره‌ای کرد و میرغضب با چکمه به میان دو کتف امیر کوبید. با به زمین افتادن امیر، دستمالی در گلوی او فرو بردند تا بالاخره جان داد. پس از این قتل ناجوانمردانه، مامورین به سرعت از حمام خارج شده و برای دریافت پاداش خود، راهی تهران شدند. به این ترتیب امیرکبیر در بیستم دی ماه ۱۲۳۰ شمسی مقارن با هفدهم ربیع‌الاول ۱۲۶۸ قمری و ۱۰ ژانویه‌ی ۱۸۵۲ میلادی، در حمام فین کاشان برای همیشه خاموش شد. پیکر امیر را ابتدا در گورستانی معروف به «بهشت مشهد» در همان کاشان به خاک سپردند، اما چند ماه بعد، همسرش عزت‌الدوله کالبد او را به کربلا منتقل کرد و در اتاقی نزدیک به صحن امام حسین(ع) به خاک سپرد.
« هنوز ، آب به سرخی زند که در رگ جوی / هنوز /هنوز ،/هنوز ،/به قطره‌قطره‌ گُل‌گونه رنگ می‌گیرد / از آنچه گرم چکید از رگ امیرکبیر/ نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان / نه خون، که داروی غم‌های مردم ایران/ نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر/ هنوز زاری آب/ هنوز ناله ی باد / هنوز گوش کر آسمان ، فسونگر پیر !/ هنوز منتظرانیم تا زگرمابه/ برون خرامی ، ای آفتاب عالم گیر ( فریدون مشیری)