آیا افسانه های مربوط به مشهورترین نامردگان تاریخ ممکن است ریشه در واقعیت داشته باشد؟ داستان های مربوط به خون آشام ها در میان ملت های مختلف در طول تاریخ و به شکل های مختلف وجود داشته اند. این داستان ها گاهی آنقدر روی شنوندگان خود تاثیر می گذاشت که به عنوان واقعیتی فیزیکی مورد پذیرش واقع می شد. یکی از این موارد، داستانی است که سال گذشته میلادی در شرق اروپا اتفاق افتاد و براساس آن، شورای محلی یک روستا، به مردم دستور داد تا روی درهای خانه خود، سیر بگذارند. آیا مایلید در مورد این اتفاق بیشتر بدانید؟

آسیاب آبی مخروبه ای در صربستان وجود دارد که گفته می شود محل زندگی مشهورترین خون آشام این کشور بوده است. براساس افسانه ها، “ساوا ساوانوویک” در این آسیاب روی رویخانه “روکاسیگا” در “زاروژه” زندگی می کرد. این دهکده، تحت مدیریت شهرداری “باجیناباستا” بود که بین شیب های کوه های سرسبز و زیبا و جنگل های مرموز و اسرار آمیز مرز بوسنی قرار داشت. در این محل بود که ساوانوویک خون هر کشاورزی را که برای آسیاب محصولش به او مراجعه می کرد، می نوشید. ساختمان چوبی آسیاب حدود ۶۰ سال پیش توسط خانواده “یاگودیک” خریداری شده بود. آنها جرات نداشتند از آن به عنوان آسیاب استفاده کنند، اما درآمد ثابتی از بازدید توریست ها عایذشان می شد. توریست ها برای بازدید تنها اجازه داشتند در ساعات روز به آنجا بروند. این خانواده نگران تعمیر ساختمان بودند، زیرا از این می ترسیدند که آرامش ساوانوویک را برهم زده و درنتیجه خشم این خون آشام سایه ای تاریک بر زندگیشان بیاندازد، اما چندماه پیش، آسیاب در اثر فرسودگی بیش از حد و عدم تعمیر، فروریخت.

برخی از مردم محلی ادعا می کردند که در سکوت جنگل، صدای پایی که برگ ها درختان را له می کرد، به گوششان خورده. همین طور صداهایی از سمت قله های صخره ای کوهستان گزارش شده بود، یعنی جایی که در داستان ها گفته می شد میخ چوبی را در قلب این نامیرا فرو کرده بودند. البته در این داستان ها، او در اثر این جراعات از پا در نیامده و در عوض در بدن یک پروانه حلول کرده بود. “میودراگ ووژتیک” یکی از اعضای شهرداری در این باره گفته بود: ” مردم نگرانند، همه مردم داستان ها و افسانه این خون آشام را می دانند و فکر می کنند او اکنون دیگر بی خانمان شده و در جایی دیگر به دنبال سرپناه و قربانیان جدید است. این تفکرات به شدت مردم را ترسانده است. همه ما ترسیده ایم.”

او همین طور اضافه کرده بود: ” این شاید برای کسانی که اینجا زندگی نمی کنند، خنده دار باشد. شاید هم برای دیگران اهمیتی نداشته باشد که این اتفاقات اینجا رخ داده، اما ساکنین اسن منطقه کوچکترین شکی در وجود خون آشام ها ندارند. برای آنها این هیولاهای به اندازه خانه ها و خیابان ها واقعی هستند.” او تایید کرد که شورای محلی، به تمام روستائیان هشدار داده تا روی درها و پنجره های خانه هایشان سیر بگذارند، چون همه می دانند که خون آشام ها از بوی سیر بیزارند و به آن نزدیک نمی شوند.

ووژتیک همین طور به این نکته اشاره کرد که ” روستائیان تمام احتیاط ای لازم را رعایت می کنند و صلیب و علایم دیگر را بالای ورودی خانه های خود قرار داده اند. ما به دست های خود سیر می مالیم و میخ ها و خارهایی از جنس “ولیک” را همراه خورمان داریم.

روستائیان تا چندین ماه به حالت آماده باش بودند، زیرا براساس افسانه های خون آشامی این منطقه، این هیولاهای بین کریسمس و عید صعود مسیح در هفتم ژوئن، بیشترین فعالیت را دارند.

افسانه های خون آشامی

دکتر جیمز لیون که متخصص تاریخ بالکان و نویسنده کتاب “بوسه پروانه”، رمانی با موضوع خون آشام هاست، می گوید: “در کوه های جنگلی صربستان، بوسنی، مونته نکرو، مقدونیه و کرواسی هنوز مردم به خون آشام ها باور دارند و این مساله را هم بسیار جدی می گیرند. در داستان های فولکور این مناطق، خون آشام هیچ شباهتی به شخصیت های زیبا و خوش تیپ هالیودی ندارند، بلکه موجوداتی بسیار زشت و تشنه خون هستند. آنها چشمانی قرمز رنگ، دندان هایی آهنین (که هنگام نوشیدن خون بزرگ می شوند) و همین طور توانایی تغییر شکل دارند.” ساوانوویک در صربستان امروزی هنوز آوازه بدنامی خود را حفظ کرده است. اولین اشاره او در داستان ” پس از نود سال” اثر نویسنده رئالیست صرب “میلووان گلیشیک” آمده است. براساس این داستان بعدها در سال ۱۹۷۳ فیلم ترسناک پروانه به کارگردانی “جورجه کادیه ویچ” ساخته شد و روی پرده سینماها رفت. این فیلم ترسناک در تمامی یوگوسلاوی با فروش خوبی مواجه شد. در سال ۲۰۰۹ هم این خون آشام در رمان “وحشت و خدمتکارش” نوشته “میریانانواکوویچ” دوباره زنده شد.

ادعا می شود شبه جزیره بالکان همیشه در طول تاریخ زادگاه خون آشام های مختلف و همین طور انواع دیگری از هیولاهای تیز دندان بوده است. لیون توصیح می دهد: ” صربستان در این امر همیشه پیشرو بوده است. خون آشام ها در صربستان پا به عرصه وجود گذاشتند، نه رومانی. کلمه “ومپایر” در اواخر دهه ۱۷۲۰ از صربستان وارد زبان های دیگر شد. نیروهای اتریشی که از نبرد با لشکریان عثمانی در ثربستان به کشور خود بازمی گشتند، داستان های خون آشام ها را با خود سوغات می بردند. به این ترتیب، این داستان ها در اروپا پخش شد و گسترش پیدا کرد. همین داستان ها بودند که برای بایرون، کیتس و کولریج الهام بخش شدند.

در سال های ۱۷۳۰ و ۳۱، ارتش کشو اتریش جراحی نظامی را به صربستان فرستاد تا افرادی را که تصور می شد خون آشام شده اند، کالبد شکافی کندو آرشیو تجربیات این جراح و پزشکان دیگری که برای این امر به صربستان سفر می کردند، هنوز هم وجود دارند”

موارد مشهور دیگر

پرونده های مشهور دیگر خون آشام ها در صربستان ماجرای “آرنولد پائول” و “پیترپلوگویوویتز” هستند. پائول،سربازی بود که کشاورز شد. گفته می شود او پس از مرگش تبدیل به خون آشان شد و ۱۶ نفر را در روستای خود “مدوگنا” کشت. این ماجرا دستمایه ای شد تا یک داستان، برنده جایزه بهترین داستان کوتاه نمایشگاه کتاب ۱۷۳۲ شود که توسط دو پزشک اتریشی به نام های گکلیسر” و “فلوکینگر” به رشته تحریر درآمده بود. در میان قربانیان پائول می توان دو زن را هم مشاهده کرد که در اثر مشکلات ناشی از وضع حمل، از دنیا رفته بودند. همین طور یک نوزاد و یک پیرزن که احتمالا در اثر کهولت سن درگذشته بود، نیز در این فهرست آورده شده اند.

پلوگویوویتز هم دهقانی از روستای “کیسیلووا” بود که در سال ۱۷۸۵ در سن ۶۲ سالگی از دنیا رفته بود. روستائیان از کدخدای خود اجازه گرفتند تا او را نبش قبر کنند، زیرا موجی از مرگ های سریع ناشی از یک بیماری عجیب در حال گسترش بود. کدخدا و یک کشیش نیز شاهد این ماجرا بودند که جسد این دهقان و تمامی قربانیان منسوب به او، مانند انسان های عادی روند فساد و تجزیه را طی نکرده بوند. به همین دلیل، قبل از اینکه این اجساد سوزانده شوند، میخی پوبی در قلبشان فروکردند. البته در گزارش پزشکی این افراد، آمده که روند پوسیدگی تنها با تاخیر اتفاق افتاده بود. علایم این روند شامل سرخگونی، خون لخته نشده بیرون زده از روزنه های بدن و جدا شدن ناخن ها و لایه های رویی پوست می شد.

نماینده دولت وقت “فرومبالد” زمانی که گزارش خود را از ماجرای پلوگویوویتز تحویل مقامات ارشد خود داد، این داستان به روزنامه های اتریشی رسید و کلمه “ومپایر” وارد زبان های دیگر اروپایی شد این دوپرونده یعنی ماجرای پائول و پلوگویوویتز، به این دلیل شهرت پیدا کردند که روزنامه های اتریشی با اطمینان کامل این موجودات را واقعی معرفی کردند.

سابقه تاریخی

باور به وجود موجودات تشنه خون، حال به هر نامی که خوانده شوند، برای قرن ها وجود داشته است. برای مثال، باستان شناسان اخیرا گورستانی سه هزار ساله را در جمهوری چک کف کردند که در آنها، روی اجساد آنها سنگ هایی قرار داده شده بود تا آنها را از بر خاستن مجدد از گور باز دارند. در بعضی مواد هم این سنگ ها را در داخل دهان این اجساد قرار داده بودند. این نحوه به خاک سپاری در ایرلند، روسکومون و همین طور در ونیز سابقه داشته است. یک روش دیگر برای محدود کردن و از کار انداختن این هیولاها، محکم کردن جسد بر روی زمین بااستفاده از میله های آهنین بوده است. این روش بیشتر در بلغارستان و صربستان رواج داشته است.

بعدها رواج مسیحیت در این مناطق، به این افسانه ها دامن زد و خون آشان ها را به عنوان ضد مسیح معرفی کردند. این باورهای خرافی در بعضی مناطق آنقدر جدی گرفته می شد که حتی اعدام هایی علنی برای کسانی که تصور می شد به خون آشان تبدیل شده اند، با مراسمات خاص خود برگزار می شد.