امروز با داستانی دیگر از سری داستانهای گل آقا که با عنوان “دو کلمه حرف حساب” در مجله اطلاعات چاپ می شد در خدمتتان هستیم. داستان بسیار زیبایی است حتما تا آخرش را بخوانید.

آش سرد شد!

سار از درخت…؟

برادر گل آقا،

امسال عقلمان را دادیم دست دولت که گرانفروشان را می گرفت و تعزیرات حکومتی مینمود. فلذا غافل شدم پیاز انباری نخریدم. دیروز یک کیلو خریدم دویست ریال. پوستش را که کندم توی آش بریزم اشک از دیدگانم جاری گردید! ما که دستمان از همه جا کوتاه است. حضرت عالی که در مرکز هستی دو کلمه مرقوم بفرما که آن طرف وضع مبارزه با گرانی و میزان آلودگی هوا و بقیه چیزها در چه حال است و تازه چه خبر؟

ارادتمند کوچک شما «ممصادق»

اردتمند کوچک ما برادر ممصادق،

سلامت باشی. بی خبر نیستم. غضنفر از مرخصی آمد، ناخوش شد. رفت دکتر. حالا مش رجب و شاغلام دو روز مرخصی استعلاجی گرفته اند، دارند در به در دنبال دواهایش توی شهر می گردند! شما نگران نباش. بالاخره یک خاکی به سرشان می کنند. ولی اوضاع اینجا رویهم رفته خوب است. شما مواظب باش آشتان سرد نشود.

ضمنا ان سار که از درخت پرید و داستانش در کتاب درسی قدیم بود، دو سه روز پیش آمد اینجا روی یک درخت نشست و گفت: تا سازمان محیط زیست تکلیفش را روشن نکند، پدرسوخته باشد اگر بپرد!

خلاصه آنقدر نپرید تا عمرش را داد به شما! نه خیال کنی از شایعه آلودگی هوا و گرانی و کمبود دوا و گرانفروشی و اینجور چیزها بود… نخیر، خودش صبر انقلابی نداشت، مرد. خیال می کرد ما نمی فهمیم.

«گل آقا»

چهارشنبه ۱۳۶۶/۱۰/۲

گل آقا و مسئله بیکاری و گرانفروشی