۱- داستان کیقباد در روایت های اوستایی و پهلوی

نام قباد در اوستا کَوات Kavāta با لقب کوی Kavi و در زبان پهلوی کَوات Kavāt با لقب کی ذکر شده است و در تازی و فارسی، قباد است.

دوهارله، این نام را مشتق از کلمه ی پهلوی « کَوادَه[۱] » یعنی آستانه ی در دانسته و به عبارت دیگر به عقیده ی او،کوات یعنی کودکی که بر آستانه ی در یافته باشند( بچّه ی سر راه ).

در اوستا از قباد، یک بار در فروردین یشت ( فقره ۱۳۲ ) در صدر نام شاهان کیان و یک بار دیگر در کیان یشت یا زامیاد یشت ( فقره ۳۱ ) هنگام بحث در پیوستن فرّ به شاهان کیانی سخن رفته است.

در چهرداد نسک، کوات از اعقاب منوچهر و موسس خاندان کیان و پادشاه ایران شمرده شده بود. در دینکرد ( کتاب ۸ فصل ۱۳ فقره ۱۲ ) آمده است که کوات نخستین شاه کیانی و پادشاهی دادگر و نیک مرد و برای آدمیان مایه ی آسایش و سعادت بود. در کتاب مینوگ خرد( فصل ۲۷ فقرات ۴۸- ۴۵ ) چنین آمده است: « ازکی کواذ سوذاین بوذ که اندر یزدان سپاس وار بوذ و خدایی خوب کرد و پیوند تخمه ی کیان از وی آغاز شد. » در کتاب هفتم از دینکرد آمده است که فرّ از کَرساسپ[۲] به کی کوات رسید و او جدّ کیان است و به یاری فرّ بر ایران شهر، حکم روایی یافت.

( حماسه سرایی در ایران، ۴۹۶ )

بندهش در خصوص کودکی قباد می نویسد که: قباد، نابرنای در صندوقی بود. او را به رود بهشتند، به محفظه بیفسرد- زاب بدیده بستد، بپرورد و او را فرزند یافته نام نهاد.( بندهش، ۱۵۵ )

مدّت پادشاهی او نیز در این کتاب ( بخش بیست و دوم، ص۱۵۵ )، پانزده سال ذکرشده است.

در خصوص اسلاف کیقباد دکتر صفا می نویسد:« چنان که دیدیم، در روایت های مذهبی، پدر کیقباد معین نیست و گفته اند که زاب او را یافت و به فرزندی پذیرفت، امّا در روایت های ملی، سلسله نسب کیقباد معین شده بود، ابوریحان بیرونی، نسب کیقباد را چنین نوشته است[۳]: کیقباد بن زَغ بن نوذکان بن مایشر بن نوذر بن منوشچهر. استاد کریستن سن، سلسله نسب مذکور را بدین صورت تصحیح کرده است[۴]: کیقباد پسر زگ پسر نوتران یا نوترگان پسر منوش پسر نوتَر. در شاهنامه، تنها از انتساب کیقباد به فریدون سخن رفته و ظاهراً بر اثر ضیق مقام و اشکالاتی از قبیل آن، نسب نامه ی او به تفضیل ذکر نشده است.» ( حماسه سرایی در ایران، ۴۹۷ )

۲- معنی واژه ی « کی » و ارتباط آن با کیانیان و امرای دیگر

دکتر صفا در خصوص معنی واژه ی « کی » و ارتباط آن با کیانیان، که کیقباد نخستین شاه این سلسله شمرده می شود، می نویسد: « پادشاهان داستانی و اساطیری در یشت ها، هیچ گاه با لقب کوی یاد نشده اند و این عنوان، یکی از عناوین ایرانی و متعلق به پادشاهانی است که نخستین آنان کوات ( کیقباد ) از پادشاهان مقدم به زردشت ولی نزدیک به عهد اوست. نام کویان ( کیان ) به تمام معنی نظیر و هم ساز با نام هایی است که در عصر زردشت و یا دوره های نزدیک به او معمول بود و تنها از آن میان، چند نام مانند، اَرشَن[۵]، بیرشن[۶] و سیاورشن[۷]، متعلق به ازمنه ی کهن تر است.

کلمه ی کوی که در موارد مختلف از گات ها و یشت ها به آن باز می خوریم، همان کلمه است که در زبان پهلوی به کی با یاء مجهول و در زبان فارسی به کی به فتح اوّل و سکون ثانی مبدل شده و در تاریخ داستانی ایران قدیم، عنوان دسته ی معینی از سلاطین شده است که سلطنت آنان، از آغاز پادشاهی قباد شروع گردید. در بادی امر، خاصه وقتی در یشت ها به این عنوان باز می خوریم، ممکن است تصور کنیم که کلمه ی کوی عنوان دسته ی معینی از پادشاهان یا پهلوانان اوستا است( هم چنان که در شاهنامه یا تواریخ اسلامی مشاهده می شود )، امّا حقیقت امر به نوعی دیگر است و کوی، چنان که از موارد مختلف استعمال آن در گات ها و یشت ها بر می آید، به معنی مطلق شاه و امیر است که علی السواء بر کیقباد و سلاطینی که از خاندان او بوده اند و یا بر امراء و پادشاهان دیگری که در همان ایام بر قسمت هایی از ایران شرقی حکومت می کرده اند، اطلاق می شده است. زیرا در گات ها، کلمه ی کوی اغلب برای تعیین دسته ای از امرا یا روسای قبایلی که دشمن زردشت شمرده می شدند به کار می رفته است، اینان پرستندگان دیو بوده و روحانیان ایشان به عنوان کَرَپَن[۸] خوانده می شده اند و زردشت در بسیاری از موارد، از کویان و کرپنان و آزارهای آنان نالیده است. در عین آن که امرای متخاصم زردشت به عنوان کوی خوانده شده اند، در همان حال هم ویشتاسپ، حامی زردشت و نگاهبان کیش او، با همین عنوان در گاتاها یاد شده است. این دو مورد استعمال، دو مطلب را آشکار می سازد، نخست این که کویانی که با کرپنان یکجا ذکر شده اند، دسته ی معینی از قبایل یا افراد یا احزاب نیستند و دوم آن که عنوان کوی که برای ویشتاسپ و یا امرای مقدس مقدم بر او مانند کیقباد و کاوس و خسرو آمده است، نام خاندان خاصی از ایرانیان خاوری نیست، بلکه عنوانی است که به هر که عمارت و سلطنتی داشت، داده می شد و هم چنان که گفتم درست به معنی شاه و امیر بود. لذا کلمه ی کوی به معنی مطلق شاه وامیر است که در ادوار جدیدتر تاریخ ایران و حتّی در قسمت های اخیر اوستا، نام خانوادگی و لقب عده ی معینی از شاهان ایران شد که نخستین آنان قباد و آخرین ایشان در اوستا، کی گشتاسپ و در مأخذ پهلوی و عربی و فارسی، داراب دارایان است.» ( حماسه سرایی در ایران، ۴۹۲- ۴۸۹ )

۳- ویژگی های اساطیری داستان کیقباد

همان طور که ملاحظه شد، بنا به روایت های گوناگون، کیقباد سر سلسله ی شاهان کیانی است و در مورد ویژگی های اساطیری این دوره، دکتر آموزگار می نویسد:« جنبه ی اساطیری رویدادها در دوره ی کیانیان به نسبت دوره ی پیشدادیان کم تر است. سلسله ی کیانیان، به طور واضح تری جنگجو هستند. و دوران، دوران پهلوانی است، که بیشترین آن، جنگ میان ایران و توران است. دوران فرمان روایی کیانیان را برخی به دو بخش تقسیم می کنند، از کیقباد تا کیخسرو و از لهراسب تا پایان کار کیانیان.» ( تاریخ اساطیری ایران، ۶۱ )

کریستن سن نیز، به این موضوع اشاره نموده و می نویسد:« از بندهای۱۳۸- ۱۳۰ از یشت ۱۳، صورت نخستین شاهان را در هیأت ابتدایی آن ها به دست می آوریم. این صورت با ییم اوّلین بشر هند و ایرانی آغاز می شود. در یشت های مقدم، نظم نسبتاً جدیدتری مشاهده می شود که بنا بر آن، پیش از ییم، دو پادشاه داستانی دیگر سلطنت کرده اند و آن دو عبارتند از: هئوشینگهه پرذات و تخم اوروپی. در دنبال این نخستین شاهان و پهلوانان داستانی که سرگذشت آنان در اساطیر هند و ایرانی آمده، شاهانی ذکر شده اند که عنوان کوی دارند و به ترتیب خاصی در یشت ۱۳ ( بند ۱۳۲ ) و یشت ۱۹ ( بند ۷۱ به بعد ) نام برده شده اند.» ( کیانیان، ۲۳- ۲۲ )

سپس در خصوص ویژگی های اساطیری این پادشاهان می نویسد:« اگر چه اوّلین شاهان مذکور در یشت ها، بدون تردید افراد اساطیری یا داستانی و نمونه های مختلف از نخستین بشر، نخستین شاه، انسان اژدها پیکر، کشنده ی اژدها و غیره هستند و غالباً از عهود هند و ایرانی باقی مانده اند، لیکن کوی ها که سلسله ی منظمی را تشکیل می دهند، افرادی کاملاً ایرانی می باشند. تاریخ آنان بر مبنای اساطیری استوار نیست و اعمال آنان عبارت است از قهرمانی هایی که کاملاً جنبه ی عادی بشری دارد. با آن که در روایت های بعدی یشت ها، داستان های فرعی اساطیری در سرگذشت تاریخی کوی اوسزَن ( کاوس ) و کوی هَئوسروه ( کیخسرو ) وارد شده است، ولی این امر نباید علّت گمراهی ما در تحقیق گردد، چه حتّی یکی از افراد تاریخی مانند گیو هم که از میان سلسله ی شاهان اشکانی برداشته شده در روایت های ایرانی به صورت موعودی جاویدان در آمده است.» (کیانیان، ۴۶ )

مورد بعدی در خصوص افکنده شدن کیقباد در کودکی در آب است که کریستن سن در این خصوص می نویسد: «در روایت های ملی سخنی از این که کیقباد را در کودکی به رودخانه افکنده بودند نیست و این خصوصیت برای انتساب « دارا » پادشاه دیگر کیانی نگاهداری شده است. هم چنین ماجرای آورده شدن کیقباد از کوه البرز را اشاره ای به کاخ کاوس در کوه البرز می دانند و در این خصوص می نویسند: فردوسی حکایت می کند که رستم بعد از فوت گرشاسپ مأمور شد تا کیقباد را بجوید و سرانجام او را در کاخ با شکوه بر فراز البرز کوه یافت. مسلماً در این مورد، تجدید خاطره ای از کاخ عظیم کاوس بر البرز کوه مشاهده می شود.» ( همان، ۱۵۹ )

منبعhttp://asatir-shahname.blogfa.com