رهی معیری
ای باده نوشین ، نگشائی دل ما را
مشکل ، که کسی چاره کند مشکل ما را
هرچند که موری به کم آزاری ما نیست
آزار دهد ، هر که تواند دل ما را
هر خنده ما، شمع صفت مایه اشکی است
با گریه سرشتند تو گوئی گل ما را
پروانه پر سوخته را، بیم شرر نیست
از برق چه اندیشه بود حاصل ما را ؟
از سینه برانگیز رهی ، شعله آهی
شاید که شبی گرم کنی محفل ما را
عکس یک دختر خیابانی که ان مقع شب در خیابان پرسه میزنه را گذاشتید برای این شعر رهی ؟!!!