اصطلاحات عامیانه و امروزی زبان فارسی
زبان شکلی از حیات است و با ما زندگی می کند و همگام با ما تکامل می یابد. جمع بزرگی از انسان ها با زبان تکامل می یابند و جمع بزرگ دیگری خود تکامل دهندگان زبان هستند. در سده های ششم و هفتم هجری مولوی توانست زبان شعر فارسی و پس از آن زبان گفت و گویی را از بسیاری از پیچیدگی ها آزاد سازد.
زبان اگر زایش درستی نداشته باشد، ما دچار دریافت زبانی و فرهنگی میشویم و واژههای مورد نیازمان را از جاهای دیگر میگیریم. پدیدههای جدید نگاهی جدید و زبان جدیدی را میطلبند.
امروزه دو نگاه به زبان وجود دارد: پویانگری و ایستانگری. نگاه ایستایی این است که زبان تغییر نمیکند و مقدس است؛ اما در نگاه پویانگری زبان ابزار است و متناسب با شرایط، حتا معنایش هم تغییر میکند.
به ویژه در طی سه یا چهار دهه ی گذشته در جریان تحولات بزرگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در کشور ما که به روند حرکت از جامعه ی سنتی به جامعه ی مدرن که از دوران مشروطه آغاز شده بود شتاب بیش تری بخشیدند، زبان فارسی نیز دگرگونی های ژرف یافت و در کنار غنی تر کردن خود، با مشکلات تازه ای نیز که برخاسته از ناهنجاری های پدید آمده در جامعه ی ایران است رو به رو شد که یکی از آن ها تابو شدن بسیاری از واژه ها و مفاهیم توسط فرهنگ مسلط بود.
هر زبان طبیعى، مانند فارسى، عربى، انگلیسى یا صدها زبان دیگرى که در دنیا سخن گو دارند، به لحاظ نظرى از تعداد متعددى گونه ی زمانى، جغرافیایى، شغلى، تحصیلى، اجتماعى، سیاسی، سنى و جز آن ها برخوردار است. در هر مقطع زمانى، گونه یا گونه هایی از این انواع به دلایل معین اجتماعی تحول بیش تری می یابد و از دگرگونی های پیش آمده در اوضاع اجتماعی تاثیر بیش تری می پذیرند.
به عنوان مثال یکی از این گونه ها گونه ی سنى جوانان و نوجوانان است که همواره با گونه ی سنى پدر و مادرانشان، و گونه ی سنى پدربزرگ ها و مادربزرگ هایشان تفاوت های زیادی می یابند. نسلى که امروز پدربزرگ ها و مادربزرگ ها را تشکیل مى دهند، هنگامی که خود نوجوان بودند، اصطلاحاتى را به کار مى بردند که پدر و مادرهایشان به کار نمى بردند. مثلن «شفته»، «کانتورى»، «بادمجان دورقاب چین»، «شیربرنج»، «نکبت»، «آب خنک»، «پاچه ورمالیده»، «دسته هونگ»، «قرشمال»، «قاراشمیش» و صدها نمونه ی دیگر. افراد نسل امروز هم که اکنون میانسال به شمار مى آیند، هنگامی که نوجوان بودند، صدها واژه و اصطلاح ویژه ی خود را داشته اند. مثلن «نازک نارنجى»، «آنتن»، «جگر»، «هلو»، «چلغوز»، «ازگل»، «نخ دادن»، «نسناس»، «خالى بند»، «راحت الحلقوم» و ….
شمار کمى از این واژه ها و اصطلاحات از یک نسل به نسل بعد منتقل مى شوند و بقیه فراموش مى شوند. به عنوان مثال اکنون بچه هاى امروزی دیگر نمى دانند پدر و مادرانشان «راحت الحلقوم» را براى اشاره به چه نوع آدمی استفاده مى کرده اند، زیرا اینان به جاى آن امروز اصطلاح «پاناسونیک» را به کار مى برند و آن چه را که پدران و مادرانشان «ازگل» مى نامیدند، اینان «جواد» مى نامند. به گفته ی دیگر، پدید آمدن این نوع واژه ها و اصطلاح های تازه، مطلب تازه اى نیست که ناگهان در یک زبان روی داده باشد و در زبان شناسی امری کاملن طبیعی و دایمی است.
اکنون اگر چه ما در همه ی گرو های اجتماعی جامعه ی ایران شاهد پدید آمدن اصطلاحات عامیانه و ضرب المثل های جدیدی هستیم، ولی باید اعتراف نمود که یکی از مهم ترین گونه های زبانی متحول شده در طی چند دهه ی گذشته، گونه ی سنی جوانان است که واژه ها، اصطلاحات و ضرب المثل هایی را شامل می شود که که دو جنبه ی برجسته در آن ها جنبه های جنسی و سیاسی است و به همین دلیل امروز با دو دید متفاوت دو دسته از زبان شناسان به آن ها نگریسته می شود.
یکی از این دو دسته، زبانشناسان فرهنگستانی هستند. زبانشناسان فرهنگستانی این گونه ی زبانی را مخرب میدانند و چون بحث زبان و اخلاق را در هم ادغام میکنند، آن را بیفرهنگی و غیراخلاقی و توهین به داشتههای غنی زبان فارسی میدانند. اما زبانشناسانی که به مسایل جامعهشناسی و مردمشناسی زبان علاقهمندند و به کاربردشناسی اهمیت میدهند، به مطالعهی این گونه ی زبانی به مثابه ی یک پدیدهی انسانی میپردازند و هرگز نمیتوانند از کارکردهای آن غافل باشند. این زبان شناسان به مطالعه ی زبان به مثابه یک پدیده ی انسانی می پردازند و در پی ارزش گذاری زبان خوب و زبان بد نیستند. اصطلاحات این گونه ی زبانی در میان جوانان ایران در حقیقت نوعی نقاب یا پوشش زبانیاند برای بیان آن چیزی که دستگاه رسمی فرهنگی بیان آن ها را منع کرده و به عنوان تابو تلقی کرده است. این زبان حتا چندان هم ویژه ی جوانان نیست و اگرچه در جوانان شدت و رواج بیش تری دارد، اما قشرها و گروههای گوناگون سنی و اجتماعی در زمانهایی از زندگی اجتماعی خود نیز متوسل به گونه های زبانی دیگران می شوند. از این رو، گروه دوم از زبانشناسان هرگز نمیتوانند با این عنوان که اصطلاحات و ضرب المثل های بخشی از جوانان امروز در ایران فرهنگی پست و غیرقابل مطالعه هستند، از مطالعهی زبان مردم در بافت اجتماعی پرهیز کنند. شکستن قبح فرهنگ رسمی برای مطالعه نکردن فرهنگ غیررسمی، گامی بسیار بزرگ است و این گام اکنون همسو با دورانیست که ما در آن زندگی میکنیم، بعنی دورانی که تفاوت میان فرهنگ عالی و فرهنگ پست دست کم در کار پژوهشی به فراموشی سپرده شده است. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم کلمه ها و عبارت های جدید گروه سنی جوانان امروز اکنون دیگز وارد فرهنگ فارسی شدهاند و ممکن هم هست که ما از اصطلاحات آنان استفاده نکنیم، ولی حق نداریم به عنوان پژوهشگر کارکردهای این بخش از فرهنگ را نادیده بگیریم. مگر اینکه فرهنگ فارسی را فرهنگ ادیبانه و به اصطلاح متعالی بدانیم. ولی هنگامی که میلیونها زن و مرد امروزه به این زبان با یکدیگر گفتوگو میکنند و کنایات و اشاراتی را اعم از جنسی و سیاسی، که فرهنگ رسمی و مسلط نمیپذیرد، از این طریق بیان میکنند، در این صورت این فرهنگ بخشی از فرهنگ یک جامعهی بزرگ است و ویژه ی ایران و زبان فارسی هم نیست. در زبان انگلیسی بسیار بیش تر روی این مسأله کار کردهاند و فرهنگهای بزرگ عامیانه نوشتهاند که قابل مراجعه است. ولی از آن جا که این نوع مطالعات در ایران روح فرهنگستانی ندارند نمیتوان از فرهنگستان زبان انتظار داشت که برای چنین مطالعهای و برای پژوهش روی گونههای زبانی به حاشیه رانده شده سرمایهگذاری کند.
در حقیقت در مطالعه ی این نوع جریان ها ما وارد نوعی مطالعه ی فرهنگی میشویم، زیرا بخش بزرگی از این اصطلاحات از حوزههای زندگی عمومی برمیخیزد و به همین دلیل هنگامی که ما به دنبال مطالعهی فرهنگهای به حاشیه رانده شده میرویم، در واقع قصد پلیسی نداریم و به دنبال این نیستیم که مثلن آن ها را شناسایی و راه حلی برای پیش گیری از آن ها ارایه کنیم، بلکه برای این است که بخشی از فرهنگ جامعه را بشناسیم و توضیح دهیم که این گونه پدیده های زبانی در تقابل و واکنش با چه جریانهای فرهنگی و اجتماعی شکل گرفته، چه کارکردهایی دارند و چه نیازهایی را پاسخ میدهند. فرهنگ مسلط در ایران گسترهی تابوسازی را در زبان گسترش داده است و دامنه ی این تابوسازی تا آن اندازه گسترش پیدا کرده است که امروز مثلن پزشک متخصص پستان را متخصص سینه می گویند که عبارتی غلط و نامفهوم است.
طبیعی است که هنگامی که یک فرهنگ مسلط دامنهی تابوسازی زبانی را گسترش دهد و این احساس ایجاد شود که سخن گفتن در بارهی هر چیزی ممکن نیست، در نتیجه، فرهنگ به حاشیه رانده شده نیز در سوی دیگر، در برابر رویکرد تنگ کردن دامنه ی کلام از سوی فرهنگ مسلط، دامنهی واکنش خود را در ساختن نشانههای کلامی و غیرکلامی گسترش میدهد. از همین رو نیز هست که امروز این فضای گفتاری در گونه زبانی جوانان به یک فضای محرمانه و مخفی مبدل شده است. ولی نظامهای نشانهای مخفیانه، ترفندهای گوناگون در زندگی اجتماعی و واکنش به فرهنگ و نظام مسلط فرهنگیاند و به همین دلیل نیز باید معرفی، بررسی و تحلیل شوند. زبان مخفی که در اصل یک زبان مستقل نیست و یکی از شکل ها و گونه های زبان معیار است، عمدتن در حوزه ی واژگان و تا حدی اصطلاحات و عبارت های قبلی زبان ابداع می شود. بخشی از این واژه ها به سبب فراوانی کاربرد به زبان مردم کوچه و بازار نیز راه پیدا می کند و جزیی از زبان معیار می شود.
از سوی دیگر در هر جامعه ی در حال گذار مانند جامعه ی ما تاخیر فرهنگی وجود دارد. یعنی ما برای پاسخ به نیازهای واقعی خود از تکنولوژیای که در اختیار داریم، استفاده نمیکنیم. پیامک ها (اساماسها) نیز که در حوزهی ارتباط بررسی میشوند، از این تاخیر مستثنا نیستند. در جامعه های صنعتی از نیاز به تولید میرسند ولی در جامعه های سنتی یا در حال گذار مسأله وارونه است و از تولیدات وارداتی به تعریف نیاز میرسند. یعنی ما از مصرف به نیاز میرسیم. نتیجه ی چنین وضعیتی برای جامعه ای مانند جامعه ی ما این است که بسیاری از آن چه که ما داریم برای پاسخ به نیازهای اولیهی ما نیست، بلکه برای پاسخ به نیازهای ثانویهی ماست. پیامک ها در جامعه های صنعتی وظیفه ی اطلاعرسانی دارند. مردم این جامعه ها به اینکه اطلاعی بدهند و هزینهی کم تری داشته باشد احساس نیاز کردند و از این رو پیامک را پدید آوردند. در جامعهی ما چون نخست این پدیده وارد شده است، نخست برای نیازهای ثانویه از آن استفاده میکنیم؛ یعنی پیامک کارکردی تفریحی و برای سرگرمی یافته است. نتیجه آن که بیش ترین کارکرد پیامک در میان جوانان ما در حوزهی طنز و تفریح است و چنین وضعی نیز امکان پیدایش بسیاری از اصطلاحات حدید را دز میان آنان پدید آورده است.
نکتهی دیگری نیز که در اصطلاحات امروزی جوانان که بخشی جنسی و بخشی به اجتماع و سیاست مربوط می شود، دیده می شود این است که اغلب این اصطلاحات مردانه است. آن چه که پژوهشگران باید بدان پاسخ بدهند این است که آیا زنان زبان خودمانی ندارند؟ شاید برای یک پژوهشگر مرد بررسی این نکته در جامعه ی ایرانی کاری دشوار باشد؛ از این رو لازم است که این کار به صورت گروهی و با همراهی زنان صورت گیرد تا بتوان به محفلهای زنانه نیز راه یافت و زبان خودمانی آنان را نیز کشف کرد.
متغیر دیگری که در مطالعهی اصطلاحات و ضرب المثل های جدید باید مورد توجه قرار گیرد، خاستگاه طبقاتی و اجتماعی گویندگان آن ها است. زبان اصطلاحی که یک بچه تهرانی ساکن جردن به کار میبرد با زبان مخفی یک بچه تهرانی ساکن شوش فرق دارد. بچههای جنوب شهر تهران تابوها را صریحتر و آسانتر به کار میبرند در حالی که بچههای شمال تهران که به همان اندازه این تابوها را به کار میبرند، آن ها را بیش تر به صورت های استعاری، مجازی و زیر پوششها و ماسکهای ترکیب های بلاغی زبانی می گویند. این جنس زبان همچنین بسیار متحرک و پویاست و بررسی آن هر چند سال یک بار باید تکرار شود، زیرا جزو جوهر این جنس و گونهی زبانیست که ایستا نباشد.
در طی سال های گذشته کتاب هایی در این زمینه به چاپ رسیده اند که از میان آن ها می توان به دو کتاب به نام های “مردم شناسی اصطلاحات خودمانی” و “مردم شناسی ارتباطات خودمانی” نوشته ی آقای دکتر محمود اکرامی با موضوع های زبان رایج جوانان و بررسی محتوای پیامک ها (اس ام اس ها)، کار آقای ابراهیم نبوی در ضمیمه ی کتاب “سالن ۶ ” که از زبان مخفی زندانیان گردآوری شده، کتاب “فرهنگ جبهه” نوشته ی سید مهدی فهیمی، کتاب”فرهنگ لغات زبان مخفی” نوشته ی آقای دکتر مهدی سمایی که آن هم از نوعی زبان رایج در میان جوانان و اصطلاحات رایج میان آنان گفت و گو می کند و کتاب “فرهنگ اصطلاحات جوانان” از مهشید مشیری اشاره کرد.
این کتاب ها کارهایی ارزشمند هستند و گام های برداشته شده در این حوزهی فرهنگی جسورانه و زحمت پژوهشی در گردآوری واژهها و اصطلاحات این حوزه قابل ستایش است، لیکن همان گونه که در آغاز گفته شد، به دنبال تحولات پر شتاب اجتماعی، سیاسی و اقتصادی چند دهه ی گذشته در جامعه ی ایرانی، اکنون در دیگر حوزه های اجتماعی نیز اصطلاحات و ضرب المثل هایی رایج شده است که نمونه ی آن ها در قبل وجود نداشته و برای بیان معانی جدیدی پدید آمده اند. به عنوان مثال اصطلاح “آقا زاده” که امروز وارد زبان مردم شده و همه روزه به کار می رود دارای بار معنایی جدیدی است که با معنای این عبارت در گذشته تفاوت بنیادی دارد. این اصطلاح امروز برای فرزندان افراد با نفوذ و سرشناسی به کار می رود که با تکیه بر این نفوذ و انجام کازهایی اغلب ناروا ثروت های افسانه ای به چنگ آورده اند و بسیاری اصطلاحات یا واژه های دیگری که یا کاملن تازه هستند و یا دیگر دارای معنای واقعی پیشین خود نیستند و بار معنایی جدیدی یافته اند. لذا ضروری است که این گونه واژه ها و اصطلاحات و نیز ضرب المثل های جدید که دز عرصه های گوناگون اجتماعی ساخته شده اند گردآوری، تدوین و طیقه بندی شوند.
اصطلاحات عامیانه و ضرب المثل های امروزی زبان فارسی
عدد ها:
۱/۱/۱ = تاریخیست که به ظهور حضرت آدم نسبت میدهند. آغاز تاریخ بشر!
۲ بار = همان دوباره است که در چت کردن استفاده میشود.
۴ کرم = همان چاکرم است که در چت کردن استفاده میشود.
۹ کرم = همان نوکرم است که در چت کردن استفاده میشود
آ
– آجر = سیب زمینی، ۱۰۰۰ کیلومتر آن طرف تر از بی احساسی
– آخرشه تهشه اِندشه: به پایان کار رسیده ایم
– آدم تو آفتابه پپسی بخوره، خیط نشه = مترادف: آدم کچل بشه، کنفت نشه
– آقا زاده = این اصطلاح برای فرزندان افراد با نفوذ و سرشناسی به کار می رود که با تکیه بر این نفوذ و انجام کازهایی اغلب ناروا ثروت های افسانه ای به چنگ آورده اند.
– آشغال کله = احمق
– آشغالانس = ماشین آشغالی های جدید تهران که چراغ گردا ن هم دارند
– آش و لاش = آسمون جل
– آلبالو = برای ضایع کردن کسی به کار برده می شود
– آمار دادن = نخ دادن، توجه کسی را جلب کردن، راه دادن
– آمپر چسبوندن = عصبانی شدن
– آنتن = آدم فروش، خبر چین
– آنتی حال زدن = ضد حال زدن، حال کسی را گرفتن
– آرنولد فشرده = مرد ریز اندامی که زیبایی اندام کار کرده است
– آواکس = خبرچین
– آویزون = کسی که مرتبن کنه می شود و بدون دعوت همه جا می رود. طفیلی
– آینه ی بغل اتوبوس = گوش های پهن و ایستاده و بزرگ
– آیکیو (IQ) = باهوش، زرنگ، برای مسخره کردن هوش کسی هم به کار می رود
ا
– ابرو پاچه بزی = دارای ابروی پهن و پر مو، ابرو قجری
– ابوالحسن نجفی = وقتی کسی زیاد از واژهها ایراد میگیرد او را با این لقب صدا میکنند و میگویند: بیخیال ابوالحسن نجفی!. ابوالحسن نجفی کسیست که کتاب «غلط ننویسیم» را نوشته است.
– اتوب = واژه ی کوتاه شده ی اتوبوس. مثال: منتظر اتوب وایسیم یا تاکسی بگیریم؟
– اتو کشیده = آدم شق و رق
– اجمالتیم = کوچک شما هستیم
– اخرابتیم = خرابتیم
– ارایه دادن = خراب کردن، ضایع کردن. مثال: ” یارو ارایه داد”
– اُرجینال: اصل، منحصر به فرد
– اردک الزمان = تازه به دوران رسیده
– اس بازی (به کسر الف) = دختر بازی
– اسکل = از همه جا بی خبر
– اسکیموزی = مدیر مدرسه، استاد
– اسگل کردن = کسی را سر کار گذاشتن، دست انداختن
– اسدالله خان = تریاکی
– اشتب : کوتاه شده ی اشتباه
– اصغر آرنولد اینا (اکبر- محمد… آرنولد اینا): کسی که زیبایی اندام کار می کند ولی بی کلاس است . کسی که زیاد قپی می آید و خودش را زورمند نشان می دهد.
– افتض = کوتاه شده ی افتضاح
– افقی شدن = مُردن
– الاغ تور = الاغ
– اِندِ مرام بازی (Ende) = نهایت با معرفت بودن، نهایت خوبی و صفا
– اوبس = خیلی خوب، خیلی جالب
– اوپدیس کردن = صدای ضبط را تا آ خر بلند کردن
– اوپدیس بازی کردن (Opdis) = صدای ضیط صوت را تا آخر زیاد کردن، (نوار تند موسیقی تکنو را در ماشین گذاشتن و در خیابان ها گشت زدن
– اوت = پرت
– اوسگول = با شاسگول، به معنی عقب مانده ی ذهنی یا ساده لوح. همچنین اسگل نوشته می شود.
– اوشکول = غربتی گیج، پیه
– اونجا هیچی آنتن نمی ده = جاهای خیلی پرت
– اومد راه بره تک چرخ زد = کارش را اشتباه انجام داد، کارش را خراب انجام داد.
– اونایی که برای شما آرزوست، برای ما خاطره ست = این جمله را در مواقعی بهکار میبرند که شخصی درصدد انجام عملی در آینده است در صورتی که شخص متکلم در گذشته آن تجربه را پشت سر گذاشته است. بیشتر به نشانهی کلکل و بلوف و روکمکنی استفاده میشود. ضمن اینکه واژه «واسه» نیز به معنی «برای» است.
– اهل بخیه = معتاد به مواد مخدر
– ای وَل = ای والله. در مقام تایید حرف کسی و یا اعتراف به برتری کسی گفته میشود.
ب
– با اتیکت = با شخصیت
– باتری قلمی = لاغر مردنی
– با حال = با معرفت، با مرام
– باد بزن جیگر = غیبت، پشت سر دیگران حرف زدن که باعث خنک شدن دل برخی، از جمله غیبت کننده می شود
– بادمجون واکس کن = علاف، بی کاره، کسی که کارهای بی هوده می کند.
– با دنده سنگین رفتن = عجله نداشتن آرام و با طمانینه راه رفتن
– باربی = دختر کمر باریک و لاغر اندام
– ببند گاله رو = خفه شو
– بچم رو گازه = ترکیب دو بهانه ی مرسوم در نانوایی که خانمها برای فرار از صف و نوبت استفاده می کنند: بچه ام تنها در منزل است، غذام روی گاز است. این ترکیب برای مسخره کردن بی پایه بودن بهانه کسی استفاده می شود. مثال: چیه مگه بچت رو گازه انقدر عجله داری؟ (این جمله در حقیقت با جابهجایی این جملات درست شده است:بچم شیر میخواد. غذام رو گازه. که برای تمسخر اینگونه جابهجایشان کردهاند و میگویند: بچم رو گازه. غذام شیر میخواد.)
– بچه پاستوریزه = بسیار تمیز و مرتب
– بچه راکفلر = بچه پول دار
بچه شهری = به نشانهی تحقیر قشر مرفه و بالادست اجتماعی بهکار میرود که مترادف کلمه های لوس، ترسو، پولدار و مانند آنها است.
– بچه مثبت = آدم سر به راه
– بخواب لاحاف سرد شد = خفه شو
– بخواب تو جوب بابا = شلوغش نکن، بنشین سر جات
– بدن کار = بدن ساز، ارنولد، زیبایی کار
– بد یوزر Bad User = به تمسخر به کاربران ناوارد کامپیوتر که مدام کامپیوترشان خراب میشود میگویند: کامپیوتر فلانی بدیوزر داره! (یعنی کامپیوترش مشکلی ندارد اما کاربرش بلد نیست با آن کار کند که مدام خراب میشود)
– برو بچ = مخفف بر و بچه ها
– برو بکس (یا فقط بکس) = همان بر و بچ، دوستان و آشنایان از جنس مخالف. مثال: بزن بریم اونجا بر و بکس جمعند.
– برو جلو بوق بزن = زیاد حرف نزن
– برو دارمت : از تو پشتیبانی می کنم. از چیزی نترس که مواظب و همراهت هستم. از اصطلاحات خالی بندی است.
– بریدن = کم آوردن، ناتوان شدن
– برنامه ی آینده = دختر نو جوان یا زنی که در آینده امکان ایجاد ارتباط با او وجود داشته باشد.
– بشقل = تغییر داده شده ی بقل (قل بده) به معنی بده بیاد
– بندری می زنه = به کسی گفته می شود که گیج و سرگردان است یا متوجه اصل موضوعی نمی شود
– به خط تعارف رسیده = هنگامی که سیگار به انتهایش می رسد می گویند.
– بی سیمچی رو زدن = وقتی تلفن همراه ناگهان قطع می شود گفته می شود
– بیلبورد = نهایت تابلو شدن
پ
– پاچه خوار = چاپلوس
– پا دادن = پذیرفتن پیشنهاد، آمار دادن
– پارازیت = سخن بی موقع، اختلال، مزاحمت
– پارس خود رو = سگی که راه می رود و پارس می کند.
– پاشنه ها را بالا بردن = لباس خود را مرتب کردن
– پاناسونیک = دختر ناز و خوش اندام
– پایه بودن = حاضر به همراهی (همکاری) بودن. مثال: پایه ای؟ (حاضری؟، هستی؟)
– پدیده = کسی که خیلی تابلواست و کارهای عحیب میکند به تمسخر به او میگویند: فلانی پدیدهایه برای خودش!
– پسته خانم = زن بد کاره، فاحشه
– پسی = پسر
– پنیر = حشیش، جوینت، بنگ
– پوز زدن = رو کم کردن
– پوز زنی = رو کم کنی
– پیاز = خنگ، مشنگ، یعنی تو که عین بز نگاهم می کنی وقتی می گویم دوستت دارم
– پیچاندن = رد کردن، از سر باز کردن، سرباز زدن از مسئولیت. مثال: باز که کلاسو پیچوندی!
– پیچ پلیسی = کشیدن ترمز دستی و دور زدن ماشین
ت
– تابلو = کسی که از سر و ریختش پیداست که اهل منقل و وافور است؛ انگشت نما، مشهور، واضح و معلوم. مثال: این که جوابش تابلوِه! ؛ ضایع بودن
– تابیل = نوعی تابلو، ضایع
– تاقال = کرمو
– ترکوندن = حال کردن؛ خوردن مخدر و به مهمانی رفتن؛ حال پخش کردن اساسی، فراهم کردن، رساندن، خوب و اساسی رفتار کردن، بدون نقص بودن
– تریپ (تیریپ) = تیپ، قیافه، فرم، مدل، سبک (به تریپ هم زدن: با هم دعوا کردن)
– تریپ زدن = خوش تیپ کردن
– تریپ مرگ = بسیار بد حال، و نیز بسیار باحال
– تگری زدن = بالا آوردن پس از نوشیدن الکل یا کشیدن سیگار
– تگری شکوفه = حالت تهوع، بالا آوردن
– تو سایت کسی رفتن = تو نخ کسی رفتن
– تو کار کسی بودن = برای جذب کسی کوشیدن
– تو کف چیزی بودن = از چیزی تعجب کردن
– تو کف کسی بودن = به کسی علاقه مند بودن. مثال: تو کف مهری است (از مهری خوشش می آید)
– تهران ۵۱ = آدم دولتی، کارمند وابسته به حکومت
– تی تیش = خیلی وسواسی، خیلی حساس
– تیریپ لاو (love) = روابط عاشقانه
– تیکه انداختن = متلک گفتن
– تیغی زدن = شزط بندی کردن
ج
– جا سویچی = به آدمهای سیریش و آویزان میگویند. آدمهایی که خودشان را هر جایی جا میکنند. مثال: طرف جاسویچیه! (اخطاری است که مواظب باشند او را به جایی دعوت نکنند)
– جان کوچولو = آدم درشت هیکل
– جوات = پیکان
– جوات مخفی = پژو
– جیب ملا = کنایه از حرص و طمع در جمع کردن پول است، جیب ملا معمولن خیلی بزرگ است و به سادگی پر نمی شود.
– جیرجیرک = پر حرف
– جیک ثانیه = زود سریع
چ
– چایی نخورده پسر خاله شد = فورن صمیمی شد
– چاقال = بی جربزه.
– چای شیرین = کسی که خودش را برای دیگری لوس می کند، کسی که چاپلوسی می کند.
– چپو کردن = مال و اموالی را بالا کشیدن. این کلمه از لغت چپاول به معنی به تاراج بردن و غارت کردن می آید. مثال: فلانی مال همه روا چپو کرد.
– چراغ خاموش = مخفیانه
– چس کلاس نزار = سریع بیا، تکون بخور
– چکل = داف
– چلاسیدن = ترکیب ماسیدن و چسبیدن و پلاسیدن کنایه از آدمی که دپ شده
– چلغوز = عقب مانده ی گیج
– چمنتم = مخفف: چاکرتم، مخلصتم، نوکرتم
– چنیم = وقتی می حواهند از چیزی تعریف کنند از این اصطلاح استفاده می کنند
– چوخلصیم = خیلی مخلصیم
ح
– حال پخش کردن = به همه لطف کردن
– حسش نیست = حوصله اش را ندارم
– حسین صاف کار = صدام حسین که شهرها را با خاک یکسان می کرد.
خ
– خار داشتن = راه نیامدن، پا ندادن
– خاک انداز = کسی که خودش را در هر کاری دخالت میدهد
– خالتور = مجلسگرمکن، اهل رقص و آواز روحوضی، موسیقی جوات
به موزیسینهایی که در مجالس عروسی و طرب با آهنگهای خود به اصطلاح مجلس گرم کرده و در برابر آن پول دریافت میکنند، میگویند. که بعدها حتی به آدمهای جلف و امثال آنها نیز این واژه نسبت داده میشد. مثال: چه موزیک خالتوری! (موزیک مسخرهای که فقط به درد مجلسگرمکردن و مراسم عروسی میخورد) یا: تو چقدر خالتوری!
گویا ریشه ی این کلمه به فاحشه ی خانه ی سابق تهران (شهر نو) برمیگردد. ظاهرن یکی از روسای آنجا توران نام داشته و معروف به خالهتوران بوده است. این خاله توران مجلسگرمکن بوده و اهل رقص و آواز روحوضی. در آن زمان سایر مردم هم هنگامی که به مجلسی میرفتند و موسیقی روحوضی میخواستند میگفتند خاله تورانی بخون! یا آهنگ خالهتورانی بخون! و این به خالهتوری! خالتوری! و خالتور تبدیل شده است!
– خالی بند = دروغ گو
– خبرگزاری = سخن چین
– خجسته = بی خیال، خوش خیال
– خر به خراسان بردن = زیره به کرمان بردن
– خَز = عمل و رفتار و هر چیز زشت و ناجور. از مد افتاده، جواد. مثال: طرف عجب آدم خزییه!، این کفشه خیلی خزه، فلان آهنگ خیلی خز شده، اون کارت خیلی خز بود. بی کلاس بالای شهری
– خز و خیل (خز و پیل) = خز و دوستانش، اجتماع چند خز
– خسته = حرفه ای و کار کشته
– خط خطی بودن = خرد بودن اعصاب
– خفت کردن = زورگیری کردن
– خفن = عالی، بی نقص، خوب و تحسین برانگیز، جالب و دیدنی، خیلی باحال و خوب. برای هر نوع اغراق به کار می رود. مثال: عجب ماشین خفنی داری!
– خفن بازار = جایی که چیزهای خفن (خوب و جالب) در آن زیاد یافت می شود.
خلافی داشتن = شکم بزرگ داشتن (خلافی جایی از ساختمان هایی است که بر خلاف قوانین شهرداری ساخته شده و قسمتی از خیابان یا پیاده رو را تصاحب می کند).
– خونه خالی = کنایه از جای امن برای انجام هر کاری
– خیار شور = آدم بی مزه
– خیالی نیست = مهم نیست، مساله ای نیست
د
– داف = دختر با قر و قمیش، دختری که از نظر تیپ و چهره در نگاه نخست جلب توجه می کند.
– داف بازی = دختر بازی
– دافی = دوست دختر
– دایورت = بی خیال، کسی که حرف کسی را به حساب نمی آورد
– درایوری رانندگی کردن = (اشاره به فیلمDriver ) با مهارت رانندگی کرزدن
– درد کشیده طبیبه = کسی که درد و مرضی را گذرانده است مثل یک دکتر از آن درد خبر دارد و میتواند طبابتش را بکند.
– دخی = دختر
– در دیزی باز بودن = وقت برای دزدی مناسب بودن
– دستمالیسم = فرهنگ چاپلوسی
– دمبه = آدم خیلی تنبل
– دو در (دو دره) = دزدی، دزدیدن، کم فروشی، کم کاری، کلک زدن، حقه بازی، کلاه گذاشتن، سر کار گذاری
– دور سه فرمان = کسی که خیلی مشکل دارد، بسیار قاطی
– دوومنگل = ماتیز
– دهن کسی کف کردن = از حرف زدن خسته شدن
ر
– رادار = جاسوس
– راه دادن = تحویل گرفتن، پذیرفتن پیشنهاد، پا دادن
– رَ دَ دَ = به پایان رسیدن
– رفیق دُنگ = رفیق صمیمی
– روی آنتن رفتن = همه در جریان قرار گرفتن
– ریز دیدن = به نشانهی کوچک شمردن طرف مقابل بهکار میرود. مثال: خیلی ریز میبینمت! (هنوز خیلی کوچکی)
– ریلیف کردن = آماده کردن
ز
– زاب چک / زیب چک = دستگیره, چیزی که برای بستن، بازشدن یا در امدن مزاحم باشد. مثال: اون زاب چک رو بکش. یعنی اون دستگیره (یا هر چیزی را) رو بکش . اون زاب چک رو ببند. یعنی اون پنجره رو ( یا هر چیزی را) ببند.
به طور کلی هنگامی که گفتن یک اسم یا انجام کاری دشوار باشد و یا گوینده حوصله ی گقتن کلمه ای را ندارد از زیب چک استفاده می شود. مثال: اون زیب چک رو بده به من (یعنی اون سیگار، کبریت، تسبیح و . . .) رو بده به من.
– زابلو = تلفیقی از تابیل و زابیل
– زابیل = تابلو بودن، ضایع
– زاخار = مزاحم، چیز ضعیف و بی کلاس
– زارت (زرت) = زرشک، به سرعت. مثال: زارتی زد تو گوشم
– زاق = ضایع، زاقارت، یه کامیون کار اشتباه
– زاقارت = ضایع، سه، غیر عادی. مثال: این لباست خیلی زاقارته، اوضاع مالی زاقارته
– زالزالک = حرف مفت و بی معنی.
– زریدن = زر زدن، حرف مفت زدن
– ز ذ = (با تلفظ زی زی) مخفف “زن ذلیل”، مردی که همیشه مطیع و پیرو همسر خود است.
– زلزله = به بچهای که خیلی شلوغ میکند میگویند.
– زورگیری = به زور گرفتن
– زید = دوستدختر، دوست پسر
ژ
– ژولیت = مامور کلانتری
س
– ساختن خود = معتادان از آن به معنی مصرف مواد مخدر استفاده می کنند، اما در زبان عامیانه به معنی هر نوع خوبی رساندن به خود (یا دیگران) است. مثال: بیا ببرمت جیگرکی بسازمت (جگر بدم بخوری)، گرسنه ام، برم خودم رو بسازم (غذا بخورم)، خسته ام، برم شمال خودم رو بسازم (تفریح/استراحت کنم)، بیا اینجا آب خنک هست، خودت رو بساز (رفع تشنگی کن)
– سازمان سنجش = کسی که زیاد می پرسد.
– سازمان گوشت = آدم چاق و فربه
– سالار = بامعرفت، لوتی. مثال: طرف خیلی سالاره! (یعنی خیلی بامعرفت است)
– سفره الفقرا = روزنامه
– سکه رایج بلاد اسلامی= صلوات، چیزی که همه توان آن را دارند.
سگ برگر = غذایی است که خورده شده و باعث شده دهان طرف بوی یک کامیون پیاز بدهد و همراه با بو – های دیگر
– سوار درخت انگور = مست، کسی که شراب زیاد خورده و تلو تلو می خورد.
– سوپر قلعه = نهایت دهاتی بودن
– سوسک کردن کسی = کوچک و خوار کردن طرف مقابل، با برتری زیاد کسی را مغلوب کردن
– سوپر کالی فرا جلیس تیک ِ اِکس پیا ل ِ دوشِز = روی هم یعنی: وه! به نشانه ی تعجب و شگفتزدگی.
کسی که در یک آن از چیزی شگفتزده میشود، در مقابل آن شگفتزدگی شروع به گفتن این عبارت دراز میکند.
– سوتی = ضایع، سه
– سوتی دادن = ضایع کردن، خراب کردن، انجام دادن کاری بر خلاف قاعده ی معقول
– سوراخ جورابتیم = به شوخی برای نشان دادن نهایت فروتنی و چاکری در برابر دوست گفته می شود
– سه = ضایع ، مایه ی شرمندگی
– سه دروغ بزرگ = دانشگاه آزاد اسلامی
– سه سوت = سریع
– سیامک سنجرانی = سیم و سنجاق (اسباب تریاک کشی در زندان)
– سیاه بازی: حقه بازی، شارلاتان بازی
– سی جی = آدم خز موتور باز
– سیرابی = توهینی قدیمی از دوره ی برادران آب منگل
– سیریش = سمج، کنه
– سیستم = هر چیز الکترونیکی که به هر وسیله ای سوار می شود
– سیم های کسی قاطی کردن = دیوانه شدن، حالت عادی نداشتن. مثال: رییس سیماش قاطی کرده، طرفش نرو!
ش
– شاسی = اشاره به قد
– شاسی بلند = قدبلند
– شاخ شدن = پر رو شدن، بدون دعوت به جایی رفتن، خود را قاطی کردن
– شاسکول = از همه جا بی خبر، هندونه، مسخره، خل
– شصت تیر = با سرعت
– شقایق = به آدم معتادی میگویند که زیر چشمش قرمز است.
– شکلات = کسی که فقط تهدید می کند ولی جرات دعوا ندارد
– شلخک = همین جوری، اله بختکی
– شلغم = کنایه از آدم بیبخار و به دردنخور. آدم منفعل.
– شله زرد = شل و وارفته
– شلیمف = تنبل
– شوخی افغانی = هر گونه شوخی که حال طرف را تا حد سکته یگیرد
– شوخی شهرستانی = به شوخیهایی می گویند که از حد شوخی میگذرند و به اعمال فیزیکی شدید منجر میشوند.
– شیرین عسل = چاپلوس، بادمجان دور قاب چین
– شیلنگ = دراز
– شیمبل = جاسازی کردن، مخفی کردن
ص
– صاف شدن = تحمل فشار بیش از حد توان. مثال: این درس خیلی سنگینه، صاف شدم.
– صفاسیتی = لذت زیاد بردن
ض
– ضایع = خراب
– ضد حال = چیز ناخوشایند
– ضد حال زدن = حال گیری کردن
ع
– عُمرن = هرگز، امکان ندارد. مثال: عمرن بتونن ما رو ببرن تو بازی (امکان ندارد که بتوانند ما را وارد بازی کنند)
– عمرنات پتاسیم = همان عمرن است. اختراع بچه های دبیرستانی که جدول مندلیف یاد میگیرند. به طور خلاصه عمرنات هم گفته می شود.
ف
– فاب (فابریک) = دوست دختر یا دوست پسری که فقط با تو باشد.
– فراجناحی = با همه رفیق
– فراخ = تنبل و تن پرور
– فر دادن = از چیزی زدن، از چیزی کف رفتن
– فر خوردن = ترسیدن
– فروغ فرخزاد = دختر شاعر خوشگل
– فضانورد = معتاد به قرص، معتاد به حشیش که در عالم هپروت به سر می برد.
– فطیر = خیلی خیلی زیاد، اونقدر که نشود فکرش را کرد
– فک زدن = زیاد حرف زدن، چانه زدن
– فک کسی به زمین خوردن = دهان کسی از شدت تعجب باز ماندن، روی کسی کم شدن
– فلفل سبز = مامور انتظامی
– فنچ (فنچول) = به نشانهی کوچکبودن و برای تحقیر طرف مقابل یا نشانهی برتری استفاده می کنند. دختر کم سن و سال
ق
– قات زدن = قاتی کردن، جوش آوردن، آشفته و عصبانی شدن
– قُزل قورت = گرسنگی شدید
– قُزمیت = عقب افتاده
– قشنگ = وقتی کسی مدام در حال اشتباه کردن و دچار برداشتهای اشتباه از چیزی باشد به تمسخر و تذکر او را با این واژه صدا میزنند که تاکید و هشداری باشد برای این که طرف مقابل را متوجه اشتباه بودن حرفهایش بکنند. مثال: قشنگ! این چیزی که تو میگویید معنیاش این میشود نه آن. نمونهی مترادف با این واژه؛ مشنگ، هوشنگ، مجیدجان دلبندم، پسرم و امثال آنها است.
قمقمه = اهل قم
قورباغه = ماشین فولکس
– قه ثانیه = فورا
ک
– کاکتوس = مامور انتظامی
– کاسب = به فروشندگان مشروبات الکی و مواد مخدر میگویند..
– کاهگل لقد نمی کنم = حرف دارم می زنم، گوش کن!
– کُردان = دروغ گو، خالی بند، مدرک جعل کن، بچه باز، متخصص ازاله ی بکارت، وقیح
– کرمو = کسی که کرم می ریزد.
– کره = خیلی با حال
– کره خوری = خوردن غذاهای چرب و شیرین پس از دود کردن ماده ی مخدر؛ وحشیانه غذا خوردن؛ به کار بردن بیش از حد هر چیز.
– کره کردن = اشتهای غذا خوردن پس از کشیدن سیگار یا علف
– کف کسی بریدن = برای نشان دادن تعجب زیاد به کار می رود. مثال: قیمتش رو بفهمی کفت می بره…
– کف دستش مثل کون بچه صافه = هیچ پول ندارد، فقیر است
– کف و خون بالا آوردن = خیلی تعجب کردن، خیلی هیجان زده شدن
– کلان (از کلانتر) = پلیس ، نیروی انتظامی
– کل کل کردن = لج بازی کردن
– کم آوردن = جا زدن
گ
– گاگوول = نفهم، خنگ، مترادف با اسکل و یوول است.
– گرخیدن = ترسیدن، کپ کردن، کم آوردن، قافیه را باختن
– گل واژه = مودبانه دری وری، حرف بی محتوا و بی هدف.
– گلابی = تنبل، ببو و پخمه. مثال: برو بابا گلابی
– گوجه زدن = تگری زدن (بالا آوردن)
– گوشت = دختری که اندام زیبایی دارد. جیگر
– گوشت کوب = هر چیز به دردنخور معمولن قابل حمل. مثال: اون گوشکوبتو (تلفن همراه) بده یه زنگ بزنم
– گولاخ = به ترکی یعنی گوش و به آدم درب و داغون و نخراشیده می گویند
– گون = کسی که هر چی بهش میگی نمی فهمه و آی کیوش (IQ) پایین است
– گیر سه پیچ = سماجت بسیار
ل
– لاو انداختن (love) = عاشق شدن، رفیق شدن
– لاو ترکاندن (love) = عاشق هم بودن، اظهار عشق و محبت دختر و پسر به یکدیگر. مثال: اون دوتا رو ببین چه لاوی می ترکونن!
– لایی کشیدن = با ماشین به سرعت از میان دو ماشین دیگر گذشتن
– لبگند = لبخند دارای درد و رنج. لبخند زورکی
م
– مال دوره ی گروهبان یکی هیتلر = دارای افکار قدیمی، پیرمرد
– مالیات = چاپلوسی! مثال: بابا اینقدر مالیات نده! (این قدر چاپلوسی نکن!)
– ما هم بله = ما هم در جریانیم. ما هم تو کاریم
– ماهی شو برو! = حرف زیادی نزن، ساکت باش!
– مخ زدن = مخ خوردن، جلب کردن
– مگسی شدن = عصبانی شدن
– ملی شدن = همه در جریان قرار گرفتن، برای همه آشکار شدن
– مماس بودن = در ارتباط بودن
– مُهرمون هم خرابه = (برگرفته از نمایش آهنگین شهر قصه که در آن مسئول دولتی برای دریافت رشوه بهانه تراشی می کند.). معنی آن این است که مشکل به این سادگی که به نظر می رسد نیست و مسایلی پشت پرده وجود دارد. مثال: تو که همه مدارکت جوره، چرا کارتو راه نمی اندازند؟پاسخ: ای بابا، ما مُهرمونم خرابه!
– میخ شدن = خیره شدن، گیر دادن
– میرزا مقوا = آدم لاغر و لق لقو
ن
– ناخدا = بیخدا، کافر، بیدین
– نا فرم = بد شکل، بد جور
– نبشی دادن = سوتی دادن، گاف دادن
– نک و نال = ناله و زنجموره
– نمره ی شهرستان = دهاتی، روستایی، جواد
– نمور (نموره) = جزیی، کوچک، کمی
ه
– هاگیر واگیر = گیر و دار، شلوغی و پلوغی
– هَپَلی =کثیف، آلوده، کسی که بهداشت را رعایت نمی کند. (برگرفته از نمایشی در برنامه کودک در دهه ی ۶۰ به نام “محله ی برو بیا” که در آن هپلی نماد میکروب بود. مثال: هپلی برو دستاتو بشور!
– هندونه = اسکل، شاسکول، از همه جا بی خبر
– هندونه گذاشتن = الکی حرف زدن
– هویج = بی بخار، پخمه
ی
یول = شخصی که چیزی نمیفهمد. گیج. مترادف تندتری برای اسکل و شاسکول است.
درکل خوب بود ولی بهتر از این هم میتونه باشه
خسته نباشید
خیلی عالی بود.ممنونم از زحمتتون.
معنی کلمه Rewچیه؟
سلام .. اقا عاالی بود . استفاده بردیم .. دمت دمادم
بابت زحمتتون و این همه جمع آوری مرسی
چوخلصیم : چاکریم + مخلصیم!
بابا حلالت
اصطلاحات جالبی هستن واقعا
سلام خیلییی جالب بود خیلی کلمه ها خنده دار و جدید تشکر فقط جمله تو گلوت گیر نکنه کنایه از چیه
سلام
وقت گذاشتم بخونم که یه جا شنیدم ، با تعجب نگاشون نکنم
مرسی از بابت انرژی که گذاشتید برای جمع آوری این مطالب
لطفا اصطلاحات نارایج عبداله و طاهره را از لیستتان حذف کنید و موجب شایع صدن تمسخر اسامی دیگران نشوید
سلام.عالی بود !
فقط یه چند تا کلمه بزارید که معنی اون ها به مرور زمان تغییر کرده !
مثلا امروزه «لاشی» به معنای یه فش و حرف بد تبدیل شده که در واقعیت لاشی یعنی لا+شی که به زبان عربی میشه ناچیز ! ممنون میشم اگه از این کلمه ها هم بزارید..