یک غزل فوق العاده لطیف و عاشقانه از صائب تبریزی شاعر بلند آوازه ی سبک هندی. به ترکیبات امروزی و روانی که شاعر استادانه به کار برده است دقت کنید. عاشقانه ترین غزل ها تقدیم به دل های عاشقتان

بوسه

سوخـت تـنهایی مرا ای بـی وفا وقت اسـت وقت گر شبی خواهی شدن مهمان ما وقت است وقت
مـی رود خـط تــنـگ سـازد جـا بــر آن کـنـج دهـن بـوسـه ای گر می کنی در کار ما وقـت اسـت وقت
زان هلال خـط کـه زنگ از دل چـو صـیقـل می بـرد مـی دهـی آییـنـه ام را گـر جـلـا وقـت اسـت وقـت
تـا نپـوشـیده اسـت چـشـم از زندگـی یعـقـوب مـا گر بـه کنعان خـواهی آمد ای صبـا وقت است وقت
در چـنین وقـتـی که ما از خـویش بـیرون رفـتـه ایم گـر درآیـی از در صــلـح و صــفــا وقـت اســت وقـت
جـان ز لـب در فـکـر دامن بـر میان پـیچـیدن اسـت گـر حـلـالـی خـواهی از بـیمار ما وقـت اسـت وقـت
گــر حــقــوق آشــنــایـی را رعــایـت مــی کــنـی عـمـر چـندان نیسـت ای ناآشـنا وقـت اسـت وقـت
از تــو چــشــم هـمـتــی دارنـد از خــودرفــتــگــان گر بـه گل پـایت نرفته است از حنا وقت است وقت
بـــر ســـر بـــالـــیــن بـــیــمـــاران درد انـــتـــظـــار گر رسـانی خـویش را ای نارسـا وقـت اسـت وقـت
بـیش ازین مـپـسـند عـالـم را سـیه در چـشـم مـا خـوش بـرآی از زیر ابـر ای مه لقـا وقت اسـت وقت
دسـتـم از سـرشـتـه امـیـدهـا کـوتـه شـده اسـت گر بـه دستم می دهی زلف دو تـا وقت است وقت
گـشـت چـشـم اسـتـخـوان مـا سـفـید از انـتـظـار می گشایی گر پـر و بـال ای هما وقت اسـت وقت
سوزن بی دست و پا سر رشته را گم کرده است جـذبـه ای گـر داری ای آهـن ربـا وقـت اسـت وقـت
دسـت دامـنـگـیـر و پــای رفـتــنـش زیـن درنـمـانـد رحم کن بـر صائب بـی دست و پـا وقت است وقت

متن شعر برگرفته از سایت ویکی درج می باشد