داستان آفرینش در هر دینی به صورتی بیان شده و انسانهای نخستین در همه ادیان آدم و حوا بوده اند . اما نظریه متفاوتی نیز دراینباره وجود دارد که انسانهای نخستین و داستان آفرینش را دچار تردید میکند . شاید این اسطوره همانند اسطوره های تاریخی MarDuK وTiamaT با اغراق بدینجا رسیده باشد اما چیزی که این اسطوره را مهم میکند و حتی تا حدودی به واقعیت نزدیک میکند این است که این اسطوره حتی توجیح دینی نیز دارد . البته این توجیح های دینی فقط مختص دین یهود و مسیحیت است. بیایید کمی به داستان آفرینش انسان از دیدگاه دین یهود بپردازیم و استدلال هایی که در این مورد آورده می شود را مرور کنیم.

در سفر آفرینش از کتاب مقدس باب اول آیه ۲۷ میخوانیم : (( و الوهیم آدم را به صورت خویش آفرید ؛ به صورت خدا او را آفرید ؛ ایشان را مرد و زن آفرید ))

در باب دوم سفر آفرینش آیه ۱۸ چنین می آید : (( و یهوه گفت : خوب نیست آدم تنها باشد ؛ به جهت او یاوری مناسب خواهم ساخت … و سپس یهوه از دنده ای که از آدم گرفته بود ؛ زنی ساخت و او را بر آدم آورد ))

 آیه اول را اینگونه تفسیر می کنند که «همانطور که میدانیم آدم کامل آفریده شد . به چهره خدا یا (( الوهیم )) آفریده شد . خدا نه مذکر است و نه مونث . هم مذکر است و هم مونث . حتی نام عبری الوهیم ؛ ریشه مونث دارد ؛ اما علامت جمع مذکر دارد : (( الواه = الهه ؛ ایم = علامت جمع مذکر )) . یعنی الوهیم هم مرد است و هم زن ؛ هم مادر است و هم پدر ؛ جمع است و کامل . پس آدم نیز در آغاز هم مرد بوده و هم زن . چرا که در غیر اینصورت نامتعادل بوده و ناکامل بوده است و تورات میگوید خداوند انسان را کامل آفرید . کمال انسان در هر دو جنس اوست . و شاید همین باشد که او را فراتر از فرشتگان قرار میدهد . از این دیدگاه آدم ؛ انسان نبود بلکه یک موجود کیهانی بود که آدم کادمون ( Adam Kadmon ) نام داشت . آدم صورت کهنی بود که انسانها بعدها بر اساس او به وجود می آمدند . در اینجا به باب دوم سفر آفرینش میرسیم . همانگونه که وحدانیت خدا به دو قسمت تبدیل میشود ( آبها از آسمان جدا شدند ) تا جهان را خلق کند ؛ به همین ترتیب نوع بشر نیز از جدایی آدم مثالی به دو نیمه مرد و زن پدید آمد . بنابراین زن از مرد جدا شد . و آدم کادمون به موجودی نامتعادل ؛ به انسان بدل شد . این جدایی در نهایت منجر به سقوط از بهشت یا هبوط شد ؛ و هبوط تجلی پیدایش انسان حقیقی از انسان مثالی است . زن حوا نامیده شد که اغلب به (( زندگی )) ترجمه میشود . در حقیقت به انسان حوا را دادند یعنی به نوع بشر زندگی را دادند .»

در آیه دو که بیشتر جنبه اسطوره ای دارد، لیلیت به عنوان نخستین همسر آدم وارد میشود . آیه ذکر شده در باب اول اشاره مبهمی به حضور لیلیت دارد . آیه ۲۰ از باب دوم سفر آفرینش ؛ تاکید بیشتر بر لیلیت دانسته شده است : (( پس آدم تمامی بهایم و مرغان هوا و حیوانات صحرا را نام نهاد ؛ اما از برای آدم یاوری که به همراهش باشد پیدا نبود )) . جانوران زمین فقط برای کمک به آدم خلق شده بودند اما لیلیت بیشترین شباهت را به آدم داشت . اما لیلیت آدم را ترک کرده بود و خدا تصمیم گرفت زنی از جنس خود آدم خلق کند.

لیلیت همسر اول آدم بود . پیش از خلقت حوا . خدا او را همراه آدم و از خاک خلق کرد تا یاور او باشد . از اتحاد آدم با این زن ؛ آسمودئوس خلق شد که همان شیطان یا جنی است که بعدها با لیلیت ازدواج کرد . اما لیلیت همراه مناسبی نبود و در روش همبستری اختلاف نظر داشتند و لیلیت حاضر نبود موقعیت تسلیم به خود بگیرد . چرا که معتقد بود هر دو از خاک خلق شده بودند و برابرند . آدم حاضر نشد خود را برابر لیلیت بداند که فقط به منظور همراهی او آفریده شده بود . اما لیلیت مستقیم به نزد خدا رفت و خدا اسم اعظم خود را به او آموخت . بعد هنگامی که آدم خواست خود را به او تحمیل کند ؛ تمکین نکرد و اسم اعظم را بر زبان اورد و به پرواز درآمد و برای همیشه از باغ عدن و آدم گریخت . لیلیت در غاری در ساحل دریای سرخ مقیم شد و هنوز هم اقامتگاهش همانجاست . جنهای دنیا را به عنوان جفتهای خود برگزید و در زمان کوتاهی هزاران فرزند جن در سرتاسر جهان به وجود آورد . بدین ترتیب لیلیت مادر جنیان و همسر آسمودئوس ؛ پادشاه جنیان لقب گرفت . در همین هنگام آدم از آزردن لیلیت پشیمان شد . نزد خدا رفت و از او خواست لیلیت را بازگرداند . یهوه نیز معتقد بود که یکی از ساکنان باغ عدن نمیتواند به همین سادگی از آن برود . بنابراین ۳ فرشته نگهبان فرستاد تا او را باز گردانند . این ۳ فرشته که سنوی ؛ سان سنوی ؛ و سمان گلوف نام داشتند لیلیت را در غارش یافتند و پیام یهوه را به او رساندند . همچنین گفتند اگر تسلیم نشود که برگردد هر روز ۱۰۰ نفر از فرزندان او را خواهند کشت تا عاقبت تسلیم شود و برگردد . لیلیت پاسخ داد که این سرنوشت بهتر از بازگشتن و تسلیم در برابر آدم است و در برابر تهدید فرشته ها او نیز تهدیدی کرد . گفت : به ازای درد و رنجی که بر او تحمیل میکند ؛ او نیز به هنگام زایمان ؛ به فرزندان آدم و مادرهایشان حمله میکند . دخترها تا ۲۰ روز و پسرها تا هشت روز پس از بدنیا آمدن در معرض خشم اویند . و شب هنگام به خواب مردان حمله خواهد کرد و منی آنها را خواهد دزدید و از آنها فرزندانی جایگزین فرزندان کشته شده خود خواهد آفرید . البته گفت اگر بر بدن کسی نام ۳ فرشته را ببیند او را امان دهد . بعدها که آدم و حوا با خوردن میوه ممنوع از بهشت رانده شدند و به زمین آمدند ؛ لیلیت به قول خود وفا کرد . و از آنجا که میوه ممنوع را نخورده بود و فرق بین شر و نیک را نمیدانست از آتش جهنم دور ماند . همچنین از حکم مرگی که خدا بر آدم و حوا صادر کرد در امان ماند و همچنان زنده است .

مشخصا اسطوره لیلیت به عنوان شیطان شب یا همان آل که مادران را سر زایمان میبرد بسیار جدی است و همگان آن را باور داشته اند . حتی طلسمهایی نیز در اینباره وجود دارد که در موزه های فرانسه و انگلیس یافت میشود . اما چیزی که به این وبلاگ مربوط میشود و مذهبی نیز باید باشد این است که عوام مردم به خصوص پیروان ادیان یهود ( و مختصرا مسیحیت ) بر این باورند که لیلیت همسر اول آدم بوده است . به این ترتیب و بر این فرضیه داستان آفرینش انسان به کلی زیر سوال میرود که در آن آدم و حوا را اولین انسانها از جنس خاک برشمرده است در صورتیکه همانگونه که اشاره شد لیلیت نیز همانند آدم از جنس خاک و همسر اول آدم است .

در سنت مسیحی ؛ روایت لیلیت افزوده هایی نیز دارد که بیشتر به هبوط آدم و حوا مربوط میشود . شاید مشهورترین نسخه لیلیت در مسیحیت ؛ نقاشی های میکل آنژ در صومعه سیستین باشد . در این نقاشی ها ؛ این زن به عنوان یک مار – زن نمایش داده شده و او را همان ماری میدانند که منجر به اغوای حوا و اخراج او و آدم از باغ عدن شد . ظاهرا نفرین لیلیت برای تسکین او کافی نیست و بنابراین تصمیم میگیرد از راه زن جدید آدم ؛ به او ضربه بزند . البته در مسیحیت مار اغواگر را خود شیطان میدانند . اما نیز میگویند که لیلیت پس از آدم ؛ همسر شیطان شد ( یا شمائیل عبری ) . اغوای حوا ؛ حاصل تلاش مشترک این دو نفر بود . لیلیت به شکل مار در آمد و شمائیل به جای مار حرف زد .

تمام جیزهایی که در اینجا مطرح شد، چیزهایی که تنها در دین یهود و تا حدودی در دین مسیحیت وجود دارد، و در اسلام از این موضوع، پیزی گفته نشده و همواره حوا را اولین زن تاریخ معرفی می کند. این نظریه، نظریه آفرینش را که آدم و حوا نخستین انسان ها و از جنس خاک بوده اند زیر سوال می برد و می تواند در آن شک ایجاد کند، اما از آنجایی که تورات و انجیل در طول تاریخ دستخوش تحریفات زیادی شده اند، این داستان نیز می تواند افسانه ای باشد که وارد این کتاب ها شده است، همانند کشتی گرفتن بعقوب با خدا! پس اینکه لیلیت اولین همسر آد بوده و همه این مطالب را می توان تنها در حد شایعه ای دانست.

از مطالعاتی که «لایارد» مستشرق انگلیسی در یک کتیبه سنگی به عمل آورده چنین استنباط می‌شود که قصه آدم و حوا نخست درمیان اکدیها و سومریها شهرت داشته و از آنان به کلدانیها و آشوریها رسیده است. در کتیبه سنگی مکشوفه (که اکنون در موزه بریتانیاست) درخت معرفت در وسط قرار گرفته و آدم و حوا در دو طرف آن بر روی چهارپایه نشسته‌اند و مار که موجب گمراهی حوا شده و او را به خوردن میوه ترغیب کرده است در پشت‌سر حوا ایستاده است. این درخت چون به آدمی امتیاز عقل و معرفت را بخشیده و انسان را از این جهت شریک و نظیر خداوندان ساخته است مورد احترام مردم بین النهرین قرار گرفته بود و در برخی از کتیبه‌ها سلاطین و شخصیتها را در برابر این درخت مقدس ترسیم کرده بودند.
این عقیده و فکر مذهبی بعدها در کتاب تورات، سفر تکوین، باب سوم، به این صورت منعکس شده است: «آدم را خداوند از خاک زمین آفرید و حوا را نیز از دنده آدم خلق کرد و هردو در باغ عدن بخوبی و خوشی می‌زیستند. در این باغ انواع و اقسام درخت میوه و آب گوارا و همه‌نوع آشامیدنی و خوردنی وجود داشت. در وسط باغ دو درخت بود یکی به نام درخت معرفت، دیگری به نام درخت حیات. آدم و حوا را خداوند اجازه داد هرچه مایل باشند از میوه درختان تناول نمایند مگر از دو درخت معرفت و حیات و از خوردن میوه این دو درخت ممنوع شدند. ولی روزی مار به حوا ظاهر شد و وی را به خوردن میوه درخت معرفت تحریص و ترغیب نمود. حوا یک میوه از درخت معرفت تناول کرد و میوه دیگر را با خود همراه برد و به آدم داد. آدم از این میوه خورد و بر اثر آن، نیروی تشخیص پیدا کرد و به لخت و عریان بودن خود توجه حاصل کرد و شرمنده شد و وقتی آواز خداوند را شنید در پشت درختان پنهان گردید. خوردن این میوه سبب شد که آدم و حوا عقل و معرفت پیدا کردند و نیک و بد را از هم تشخیص دادند ولی برخلاف دستور خداوند رفتار نموده بودند و برای اینکه مبادا از میوه درخت حیات میل کنند و حیات جاویدان پیدا نمایند از باغ عدن رانده شدند و خداوند برای حفاظت درخت حیات، کروبیان را در این باغ مسکن داد و هرکدام شمشیر آتش‌بار در دست داشتند و از این درخت نگهبانی می‌کردند.

همه اینها چیزهایی بود که در مورد خلقت نخستین انسان مطرح است. بیشتر این مطالب شبیه افسانه هایی است که مرحله به مرحله توسط ذهن انسان ها مطرح شده و برای قابل قبول کردن آنها به کتاب خدا نسبت داده شده. در طول تاریخ ذهن زنانی که از تبعیض ها و نابرابری ها خسته شده بودند شخصیت افسانه ای به نام لیلیت را خلق می کند که علیه ظلم و نابرابری اعتراض می کند. از نظر آنها لیلیت فمینیستی بود که دانایی خودش را همانند آدم می دانست و مانند حوا فکر نمی کرد. در واقع لیلیت می دانست چه قابلیت هایی دارد و حرف مردم بعدش تا هزار سال هم مهم نبود. اما در باور مردها که این نابرابری را شایسته می دانستند لیلیت مستحق بدترین مجازات ها شد و گناهکار. چهره ای دیو مانند برای او توصیف شد و به او خصلت های شیطانی نسبت داده شد. همه اینها افسانه ای بیش نیست اما به نظرم اگر لیلیت وجود داشت بعید میدانم که برگشته و آدم را به مرز فنا برساند. لیلیتی که در منظر خدا به سبب نخوردن میوه ممنوعه گناهکار نیست چگونه می تواند حسود و اغوا گر باشد. ذهن من به عنوان یک زن دوست دارد افسانه لیلیت را اینگونه ادامه دهد که لیلیت به دنبال بلند پروازی های خودش رفت، هرگز برنگشت و آدم را نفریفت، فقط تنها او را رها کرد و برای همیشه رفت…

لیلیت اثر دانته گابریل رزوتی

منبع:

تاریخ اجتماعی ایران، ج‌۱، ص: ۷۹