آرش کمانگیر

پهلوان ایرانی در عهد منوچهر شاه که در تیر اندازی سر آمد زمان خود بوده است که در جنگ میان منوچهر و افراسیاب قرار بر پرتاب کردن تیری میگذارند تا مرز میان ایران و توران را تعین کند آرش از طبرستان تیری پرتاب کرد که در مرو فرود آمد و بعد از آن جانش را در راه ایران زمین فدا نمود.

آناهیتا

اردوی سوره آناهیتا ایزدبانوی همه ی آب های روی زمین و سرچشمه ی اقیانوس کیهانی است .او برگردونه ای سوار است که چهار اسب آن را می کشند : باد ، باران ، ابر و تگرگ . وی سرچشمه ی زندگی است و به همین دلیل جنگجویان در نبرد ، زنده ماندن و پیروزی را از او طلب می کنند .نزول او بر زمین چنین توصیف شده :

ای زرتشت ! اردوی سوره ناهید از آن (کره) ستارگان به سوی زمین آفریده ی اهورا فرود آمد ، و این چنین گفت اردوی سوره ناهید . ( یشت ۵ ،۸۸)

هنگامی که زردشت از او می پرسد آئین پرستیدن او چگونه است ، ایزد بانو پاسخ می دهد :

آن گاه گفت اردوی سوره ناهید ، به راستی که ای سپنتمان پاک ، ! با این ستایش مراسم مرا بجای آر .از هنگام برآمدن خورشید تا به وقت فرو رفتن خورشید از این زور (آب مقدس) من تو توانی نوشید ( و نیز) آتربانانی که از پرستش و پاسخ آگاه اند و خردمند آزموده ای که کلام مقدس در او حلول کرده باشد (یشت ۵ ، ۹۱)

در یک توصیف زنده و جاندار اردوی سوره آناهیتا ، با یک دوشیزه ی زیبا با قدی بلند ، بدنی نیرومند و پاک توصیف شده است :

خوش اندام ،کمر به میان بسته ، راست بالا ، آزاده نژاد و شریف که یک جبه ی قیمتی پرچین زرین در بر دارد .به راستی همان طوری که در قاعده است برسم(شاخه ی گیاه انار) در دست با یک گوشواره ی زرین جلوه گر است .اردوی سوره آناهیتا بسیار شریف ، یک طوقی به دور گلوی نازنین خود دارد . او کمربند به میان می بندد تا سینه هایش ترکیب زیبا بگیرد و تا آنکه او مطبوع واقع شود .در بالای سر اردوی سوره ناهید تاجی با صد ستاره گذارده .یک تاج زرین هشت گوشه به سان چرخ ساخته شده با نوارها زینت یافته. زیبای خوب ساخته شده که از آن چنبری پیش آمده است .(یشت ۵ ، ۸-۱۲۶)

در اوستا ، قهرمانان و ضد قهرمانان به یکسان آناهیتا را می ستایند .به درگاه او نیایش می کنند و قربانی به حضورش تقدیم می دارند .اهمیت این ایزد بانو را به بهترین وجه می توان در کشاکش میان خیر و شر و رویارویی میان پادشاهان و فرمانروایان توران –شمال شرقی ایران – مشاهده نمود .

اسفندیار

اسفندیار جهان پهلوان ایرانی، در روایات ملی پسر کی گشتاسب پادشاه کیانی است. در اوستا نام وی بیش از دو بار نیامده است با این همه وی یکی از پهلوانان نامی و از جمله قهرمانان جنگ های مذهبی می باشد که برای انتشار دین بهی روی داده اند. نوشته اند که یکی از نزدیکان گشتاسب به نام گرزم به دلیل دشمنی ای که با اسفندیار داشت از او نزد شاه بدگویی کرد:

یکی سرکشی بود نامش گرزم    ***   گوی نامبردار فرسوده رزم

بدل کین همی داشت ز اسفندیار    ***    ندانم چه شان بود آغاز کار

شنیدم که گشتاسب را خویش بود    ***    پسر را همیشه بداندیش بود

شاه بزودی تحت تاثیر بدگویی گرزم قرار گرفت و برای دربند کشیدن فرزند به نیرنگ می پردازد، بدین ترتیب که جاماسب را به نزد وی فرستاد و فرستاده ی مزبور او را که از همه جا بی خبر بود به بارگاه آورد. پدر در حضور جمع، فرزند را به باد سرزنش گرفت و دستور داد تا او را به زندان افکنند. و ادامه ماجرا …

اَرمَیتی (اسپندارمد)، اخلاص

اسپندرامد دختر اهوره مزداست و در طرف چپ او می نشیند. چون زمین زیر نظر اوست، می گویند که به چهارپایان چراگاه می بخشد، اما خصوصیت راستین او از نامش برمی آید که «بجا اندیشی» یا «اخلاص» معنی می دهد. وی مظهر فرمانبرداری مؤمنانه، هماهنگی مذهبی و پرستش است. در مورد او می گویند که در برابر زردشت ظاهر شد، و این نمادی مناسب است برای نشان دادن فرمانبرداری صادقانه پیامبر نسبت به پیام خود و احساس مخلصانه او. اسپندارمد وقتی که دزدان و مردان بد و زنان بی ملاحظه آزادانه روی زمین راه می روند آزرده می شود، اما زمانی که پارسایان به کشت و کار و پرورش چهارپایان می پردازند یا هنگامی که فرزند پارسایی زاده می شود، شادمان می گردد. هماوردان اصلی او تَرومَیتی (گستاخی) و پَریمَیتی (کج اندیشی) اند.

وهُورَمنَه (بهمن)، اندیشۀ نیک

بهمن، نخستین زادۀ خدا، در طرف راست اهوره مزدا می نشیند و تقریباً نقش مشاور را دارد. اگر چه او پشتیبان حیوانات سودمند در جهان است، با انسان نیز سروکار دارد. بهمن بود که آشکارا در برابر زردشت نمایان شد و اوست که گزارشی روزانه از اندیشه و گفتار و کردار مردمان تهیه می کند. پس از مرگ، بهمن روان پارسایان را خوشامد می گوید و آنان را به بالاترین قسمت بهشت رهنمون می شود. در پس این تصویرپردازی با هم این اعتقاد وجود دارد که «اندیشۀ خوب» (بهمن) مظهر خرد خداست که در وجود انسان فعال است و انسان را به سوی خدا رهبری می کند؛ زیرا از طریق «اندیشۀ نیک» است که به شناخت «دین بهی» می توان رسید. دیوانی که بهمن با آنان مخالف است، عبارتند از «اَیشمَه» (خشم) و آز (غلط اندیشی) و بالاتر از همه، اَکَه مَنَه (اَکُومَن: اندیشۀ بد یا بی نظمی).

ثریته (اَثرَط)،ثرَیتَونَه (فریدون)

روایات دینی در سراسرجهان داستانهایی را از نبردهای میان قهرمانان ایزدی و غولها در بردارند. در هند باستان مشهورترین آنان ایندرَه است که وریترَه، خشکسالی را با رعد که به منزله گرز اوست ،از میان می برد و بدین گونه آبها را که به مردمان زندگی می بخشند ،آزاد می سازد. قهرمانان دیگری از این نوع تریتَه است که او را با بینی کاملا شبیه به ایندره توصیف کرده اند. تریتَه با رعد خویش ویشوَروپَه، اژدهای سه سر شش چشم را می کشد. در حادثه دیگری تریته دیوی را که شکل خرس دارد با گرز خویش از پای در می آور د . تریته همراه با طوفان غرش می کند و هنگامی که در شعله های اَگنی می دمد، این شعله ها زبانه می کشند. اما برخلاف ایندره، تریتَه یکی از کسانی به شمار آمده است که سومه مقدسه را آماده ساخته و نوشیده است. و ادامه ماجرا …

هوشنگ و تَخمُورو(= تهمورث)

چنین می نماید که در ایران باستان چندین روایت درباره نخستین شاه وجود داشته است ،زیرا علاوه برجم دو شخصیت دیگر نیز نخستین شاه نامیده شده اند :هوشنگ و تهمورث. متن ها آن گونه که به دست ما رسیده اند دارای طرح خاصی از تاریخ و اسطوره هستند وی این دو نخستین شاه را در این طرح به صورت نخستین فرمانروایی افسانه ای، یکی پس از دیگری، گنجاندن، گر چه اینان روزگاری از اهمیت بیشتری برخوردار بوده اند.
هوشنگ در دوران های قدیم فر مانروای هفت اقلیم بود و بر مردمان و دیوان حکمرانی می کرد؛همه جادو گران و دیوا ن از برابر او گریختند . گمان می شد که مَزَنَه(مَزَن) همان مازندران باشد که مرز جنوبی آن کوه دماوند است .در مازندران دیوان و جادو گر ان بسیاری اقامت داشتند که دو سوم آنان در روی زمین بود و از او و همسرش نژاد ایرانیان به وجود آمد .
تهمورث مانند هوشنگ و دیگر مردمان نیک سیرت ،دیوان را شکست داد. به بت پرستان و مردان و زنان جادوگر تاخت و حرمت راستین آفریدگار را رواج داد و گویند که در نبرد با شر ،اهریمن را به شکل اسبی در آورد و به مدت سی سال سواربر او گرد جهان گشت .
برگرفته از شناخت اساطیر ایران (جان هینلز)

یِمه (جم)

جم شخصیت دیگری است که به مجموعه عقاید دوران هند و ایرانی تعلق دارد. گرچه سنت های هندی و ایرانی در شماری از جزئیات با هم توافق دارند ، با این همه شخصیت کلی جم مشخصا با شخصیت یَمَه (در هند) تفاوت دارد.

مشخصۀ برجستۀ یَمَه در وداها این است که وی نخستین کس از بیمرگان است که مرگ را بر گزید: « او مرگ را برگزید تا خدایان را خشنود سازد، بیمرگی را برنگزید تا فرزندان خود را خشنود کند.»

رستم

ملقب به تهمتن . پهلوان بزرگ ایران . فرزند زال و رودابه . نواده سام و مهراب کابلی که در عهد کیقباد و کیکاوس و کیخسرو با تورانیان جنگید و از خود دلاوری ها و رشادتهای شگفت انگیز بر جای گذاشت.

رستم دستان

سنباد

یکی دیگر از قیام کنندگان بر علیه حکوتهای غارتگر اعراب در ایران که به جان و مال و ناموس ایرانیان تجاوز میکردند . او اهل نیشابور بود و پس از اینکه منصور خلیفه عباسی – ابومسلم خراسانی را کشت وی در نیشابور به خونخواهی از ابومسلم که فردی ایرانی و وطن پرست بود برخواست و قیام کرد که در نهایت با شصت هزار نفر از یارانش توسط اعراب بیابانگرد و کشتارگر کشته شد .

سیاوش

یکی از اسطوره های ملی ایرانیان . که زمان های مدیدی سوگ سیاوش را هر ساله گرامی میداشتند . پسر کیکاوس و پدر کیخسرو . سودابه زن کیکاوس عاشق او شد که سیاوش از او امتناع ورزید . سودابه به همین جهت اورا نزد پدر متهم ساخت و سیاوش به توران زمین نزد افراسیاب رفت و فرنگیس، دختر وی را به زنی گرفت . گرسیو برادر افراسیاب به سیاوش حسد برد و افراسیاب را وادار به کشتن او کرد . که کشته شدن سیاوش باعث جنگهای طولانی میان ایرانیان و تورانیان گشت .
نوشته اند که روزی طوس، گیو، گودرز و چند پهلوان نامی دیگر به شکار رفتند. آنها پس از پیمودن مسافتی به یک شکارگاه سرسبز و بکر و پربرکت رسیدند و به شکار پرداختند. چون آن شکارگاه پر از شکار بود دیری نپایید که چند حیوان را شکار کردند. آنها پس از پایان شکار به قصد گردشی کوتاه در اطراف نخجیرگاه، پیش تاختند تا به جنگلی انبوه رسیدند. در حال گشت و گذار و تماشای سرزمین بکر و زیبا، ناگهان وجود زنی بسیار زیبا و جوان در آن مرغزار، نظر همگان را به خود جلب کرد:

به بیشه یکی خوب رخ یافتند    ***   پر از خنده لب هر دو بشتافتند

گیو که از دیدن دختر زیبا و جوان در این دشت و جنگل انبوه شگفت زده شده بود بیدرنگ شرح حال و علت تنهایی اش را در جنگل پرسید. دختر جوان پاسخ داد : « از دست بدمستی ها و شراب خوارگی های زیاد و پرخاشگری و بدرفتاری پدر، خانه و خانواده ی خود را رها کرده و از ترس جانم فرار کرده به این جنگل پناه آورده ام.

شب تیره مست آمد از دشت سور    ***    همان چون مرا دید جوشان ز دور

یکی خنجری آبگون برکشید    ***    هما خواست از تن سرم را برید

وقتی گیو از نژاد دختر جوان پرسید، او پاسخ داد : « از بستگان و خویشگان گرسیوز هستم.» و ادامه ماجرا…

شاپور ذوالاکتاف

شاپور دوم پادشاه مقتدر ساسانی که پس از خلع آذر نرسی بر تخت پادشاهی ایران جلوس کرد و هفتاد سال پادشاهی کرد . او یکی دیگر از پادشاهان بزرگ ایران است که چندین بار از حمله اعراب به ایران جلوگیری کرد و با اندیشه نیک سرزمین آریایی ما را از هجوم بیگانگان محفوظ داشت . او را به این جهت ذوالاکتاف میخوانند که دارای شانه های پهن و بزرگ بود . در بعضی از کتب تاریخی گفته شده است به دلیل آنکه پس از اسیر کردن مهاجمین ( اعراب ) از کتف آنان طنابی عبور میداده و همه را به طناب میکشیده ذوالاکتاف نامیده شده ولی این باور با ابهت و منش نیاکان ما در تضاد است .

فریدون

فریدون پادشاه پیشدادی بود که با یاری کاوه آهنگر بر ضحاک ستمگر چیره شد. او پادشاه جهان گشت و آنگاه جهان را میان سه پسرش سلم؛تور و ایرج بخشید.در شاهنامه از شاهان ستوده و نیک ایران است.فردوسی او را نمادی از نیکویی و داد و دهش می‌‌داند:

فریدون فرخ فرشته نبود    ***    ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
بداد و دهش یافت آن نیکوئی   ***    تو داد و دهش کن فریدون توئی

در شاهنامه، فرانک مادر فریدون و همسر آبتین است .او با همسرش در دهکده‌ای با کشاورزی می‌زیستند.همسرش آبتین به دست ضحاک کشته شده بود و ضحاک با خوابی که دیده بود در جستجوی فریدون بود.فرانک با فرزند به کوه و دشت گریخت. فرزندش را به دشتبانی سپرد تا از آزار ضحاک در امان بماند.چندی پس از آن باز کودک را از دشتبان گرفت تا جانش را در امان دارد وبا فرزندش در کوه البرز به پیرمرد پارسایی پناه برد تا فریدون بالید و بزرگ شد.

کاوه آهنگر

در زمان پادشاهی ضحاک ستمگر، شیطان در قالب آشپزی به دربار وی رفت و غذاهای خوشمزه ای برای ضحاک پخت. و به عنوان پاداش خواست که بر شانه های ضحاک بوسه زند. در اثر این بوسه شیطانی دو مار سیاه بر شانه های ضحاک رویید و همان دم آشپز ناپدید شد. این بار شیطان به عنوان یک پزشک به دربار ضحاک آمده و تجویز کرد که باید هر روز به مارها مغز سر دو جوان خورانده شود. ضحاک نیز دستور داد هر روز دو تن از جوانان برومند سرزمین را کشته و مغز آنان را به مارها بدهند.

کاوه آهنگر نیز که مانند خیلی های دیگر از ظلم و ستم ضحاک به تنگ آمده بود، پیشبند چرمین آهنگری خود را بر سر نیزه زد و با یاری مردم ضحاک را شکست داده و فریدون را بر اورنگ پادشاهی نشاند. بعدها این پرچم که نشان سربلندی و پایداری ملت ایران بود به درفش ملی کاویانی تبدیل شد.

کیومرث

نخستین پادشاه و بنیانگذار سلسله پیشدادی در هزاران سال پیش . نام وی در اوستا گیومرتا آمده است و ذکر شده است که زرتشتیان او را نخستین انسان میدانند . در زمان او مردم در غارها و کوهها بودند و بدن خود را با پوست حیوانات می پوشاندند .

اَهُورَه مَزدا، سرور دانا

اَهُورَه مَزدا (اورمزد در متون بعدی) به معنی «سروَر دانا»، نامی است که زردشتیان به «خدا» داده اند. چنانکه از نام او برمی آید، ویژگی او خرد است، کسی است که نه فریب می خورد و نه می فریبد. این سرور، بخشنده و خیرمطلق است. او که پدر و مادر آفرینش است، مسیر خورشید و ماه و ستارگان را ساخته است. او بوده و هست و خواهد بود. به سخنی دیگر، او جاودانه است، اما در دوران کنونی قادر مطلق نیست، زیرا توانایی او به دلیل دشمن عمده اش یعنی امریمن محدود است. اما زمانی خواهد رسید که بدی مغلوب شود و اهوره مزدا با قدرت مطلق فرمانروایی کند.

سرَوشَه (سروش)، فرمانبرداری

سروش به معنی اطاعت و انضباط، یکی از چهره های محبوب دین زردشتی است. این ایزد در همۀ آیین های دینی حضور دارد، زیرا او در نیایش ها و سرودهای مردمان جای دارد و خدایی است که نیایش ها را به بهشت منتقل می کند. سروش را در سرودش به عنوان «سروَر مناسک دینی» به یاری می خوانند و از آنجا که مناسک زردشتی نیروی مؤثری است که بدی را نابود می کند، از این رو، سروش نیز چون جنگجوی مسلح و بهترین درهم کوبندۀ «دروغ» توصیف شده است. با تبر جنگی اش کاسۀ سر دیوان را خرد می کند و به اهریمن ضربت می زند، اما او بیش از همه مخالف اَیشمَه (خشم) است. «فرمانبرداری» که تجسم کلام مقدس است.

کِرِساسپَه(گرشاسب)

گرشاسب قهرمان جوان گیسودار گرز به دست یکی دیگر از قهرمانان اژدها کش بزرگ باستانی ایران است. وی نیز فریدون ایزد به شمار نمی آید و از این رو، زردشتیان او را نیایش نمی کنند بلکه فقط برای او با نیت خاصی قربانی میکنند. اسطوره های بسیاری یا شاید بهتر است انها را افسانه بنامیم – درباره این پهلوان ماجراجوی بزرگ وجود داشته باشد که اکنون فقط بخشهایی از آنها را در دست داریم. گفته شده که وی گَندَرِوَه اژدهای زرین پاشنه را کشته است که با دهان گشاده برای بلعیدن حرکت می کرده و سر او به خورشید می رسیده و می توانسته دوازده مرد را یکباره ببلعد .گفته شده که نبرد با این غول هراس برانگیز نه شبانه روز در‌‌‌‍ (دریای گیهانی) به درازا کشید. بسیارند غولها و راهزنان و نابکارانی که به دست گرشاسب اُفتاده اند. و ادامه ماجرا …

هَوروَتات (خرداد) و اَمِرِتات، (مرداد) کمال و بیمرگی

چون این دو موجود مادینه همیشه در متون با هم ذکر می شوند، در اینجا نیز با هم مورد بحث قرار می گیرند. خرداد که به معنی تمامیت، کلیت و پُری است (غالباً کمال معنی می شود)، مظهری است از مفهوم نجات برای افراد بشر. مرداد (تحت الفظی به معنی بیمرگی) تجلی دیگر رستگاری و جاودانگی است. این دو امشاپسند با آب و گیاه ارتباط دارند و هدایای آنان ثروت و رمۀ چهارپایان است، به گونه ای که این دو نمایندۀ آرمان های نیرومندی، سرچشمۀ زندگی و رویش هستند. هماوردان خاص آنان «گرسنگی» و «تشنگی» اند.  برگرفته از شناخت اساطیر ایران (جان هینلز)

خشَثَره وَیریَه (شهریور)، شهریاری مطلوب

از جهات بسیاری شهریور انتزاعی ترین امشاسپندان است. او مظهر توانایی، شکوه، سیطره و قدرت خداست. در جهان مینویی او نمایندۀ فرمانروایی بهشتی است و در زمین نمایندۀ آن سلطنتی است که با کمک کردن به فقرا و ضعفا و با چیرگی بر همۀ بدی ها، ارادۀ خدا را در آن مستقر می کند. به دلیل پشتیبانیش از فلزات، وی با جاری شدن فلز گداخته ای که در پایان جهان همۀ مردمان را به آزمایش خواهد کشید، ارتباط دارد. از این رو، گفته می شود که خدا از طریق او پاداش و مکافات اخروی را تعیین می کند. هماورد اصلی او سَوروَه است که سردیو «حکومت بد» و «هرج و مرج» و «هستی» است. برگرفته از شناخت اساطیر ایران (جان هینلز)

ایزدان، یا موجودات ستونی

در دین زردشتی امشاسپندان تنها موجودات آسمانی نیستند، یَزَته ها (= ایزدان) یعنی «موجودات پرستیدنی، ستودنی» نیز موجود دارند. در مجمع آسمانی، ایزدان از لحاظ رتبه در ردۀ سوم بعد از اهوره مزدا و امشاسپندان قرار دارند. اگر چه ایزدان اصولاً بی شمارند، اما بدیهی است که بعضی چهره ها بر دیگران تفوق دارند و اینان عمدتاً ایزدانی هستند که روز خاصی از ماه در تقویم زردشتی به آنان اختصاص دارد. مهمترین آنان مانند مهر (میثرَه) و ناهید (اَناهیتا) معمولاً سرود یا «یشتی» مخصوص به خود دارند. از آنجا که دربارۀ ایزدان عمده ای چون وای، ناهید، هوم، آتَر، بهرام، رَپیثوین و مهر در جای دیگر بیاوریم. به جای آن، بهتر است که بر همۀ آنان به صورت یک گروه نظری بیفکنیم. به طور کلی، احساس می شود که آنان یک مینوهای نگاهبان خورشید و ماه و ستارگان و غیره هستند یا تجسمی از مفاهیم انتزاعی مانند دعا و راستی و خدایانی از مجموعۀ خدایان، مانند شخصیت های اساطیر یونان باستان، بدانیم، لااقل در مورد دین زردشتی کنونی، به خطا رفته ایم. زردشتیان اعتقاد دارند که اورمزد چنان بزرگ و والاست که انسان نباید با تظلم های کوچک، توبه ها و پیشکش های خود خاطر او را آشفته کند. به جای او، مردم نگهبان خاص خود را انتخاب می کنند و بدو تقرب می جویند. این کار به این معنی نیست که آنان عشق و قدرت و فرمانروایی اهوره مزدا را بزرگ ندارند یا نستایند، همانگونه که کاتولیک های رومی با درخواست کمک و آسایش از قدیسان عشق به خدا را از نظر دور نمی دارند. بنابراین، پارسیان (= زردشتیان) به حق ادعا می کنند که قرینۀ حقیقی ایزدان (زردشتی)، خدایان متعلق به «مجموعۀ خدایان دوران قدیم (یونان)» نیستند، بلکه قدیسان یا فرشتگان مسیحیت اند.

بنابراین، در دین زردشتی ایزدان موجودات جهان مینویی هستند. به طور خلاصه، زردشتیان به یک خدا یا نیروی غایی یعنی اهوره مزدا اعتقاد دارند که نیکی و خرد و دانایی مطلق است و انسان می تواند با بهره داشتن از جلوه های مختلف شخصیت او و با دنبال کردن راه «اندیشه نیک» و «راستی»، در وجود او شریک باشد. ارادۀ او را در جزئیات امور تعدادی از «فرشتگان» به مرحلۀ اجرا درمی آورند که خود مورد عشق و علاقۀ مؤمنانند، اگر چه هیچکدام از آنان هرگز نمی توانند جای «سرور دانا» (اهُورَه مَزدا) را بگیرند.

متضاد درگاه بهشتی، جهان «روح شر» (= اهریمن) است و اینک بدان می پردازیم. برگرفته از شناخت اساطیر ایران (جان هینلز)

شَه (اردیبهشت)، راستی

اردیبهشت که زیباترین امشاسپندان است، نه تنها در برابر ناراستی قرار می گیرد، بلکه نمایندۀ قانون ایزدی و نظم اخلاقی در جهان نیز هست. شخص مؤمن اَشَوَن یعنی «پیرو اشه» نامیده می شود. آنانی که اَشَه را نمی شناسند، از بهشت محروم اند، زیرا آنان بیرون از کل نظم خدا هستند. پارسایان نیایش می کنند تا بتوانند این فرمانروای بهشتی را ببینند و راهش را دنبال کنند و در بهشت پر از شادی او به سر برند. اشه نظم را در روی زمین نگاه می دارد، زیرا بیماری و مرگ و دیوان و جادوگران و آفریدگان شریر یعنی همۀ آنانی که با نظم جهانی که خواست خداست به مخالفت برمی خیزند، سرکوب می کند. اشه حتی نظم را در دوزخ نگاه می دارد و مراقبت می کند که دیوان بدکاران را بیش از آنچه سزاوار آنند، تنبیه نکنند.

مطالب گذشته مرتبط را نیز از دست ندهید: