قبل از مطالعه این مقاله باید بدانیم که وستجال به اندام هایی از بدن گفته می شود که بر اساس نظریه داروین، کاربرد آنها در اجداد انسان بوده است و به مرور زمان و تکامل بدن، بدون مصرف باقی مانده اند.

۱۰. آپاندیس کرمی شکل (Vermiform Appendix)

آپاندیس کرم شکل قسمتی از سکوم (روده کور: بخشی از روده بزرگ) می باشد و عضوی است که برای هضم سلولز توسط اجداد انسان گیاهخوار استفاده می شده است. یک هدف بالقوه مطرح شده توسط چارلز داروین این بوده است که آپاندیس برای هضم برگ در پستانداران نخستین مورد استفاده قرار می گرفته است که ممکن است طی تکامل کارکرد خود را ازآنچه در نخستیان داشته، از دست داده باشد.
مدارک و شواهد را می توان در حیوانات گیاهخوار مانند کوآلا مشاهده کرد .سکوم کوآلا بسیار طولانی است، و میزبان باکتری های خاصی را قادر می سازد تا سلولز را تجزیه کنند. اجداد بشر ممکن است بر چنین سیستمی متکی بوده اند و در یک رژیم غذایی غنی از شاخ و برگ درختان زندگی می کردند. هنگامی که انسان ها شروع به خوردن مواد غذایی که به راحتی هضم می شدند، کرد، سکوم برای هضم کمتر لازم شد و جهش ها که قبلا زیان آور بودند دیگر در برابر آن انتخابگر نشدند. این آلل ها شایع تر شدند و سکوم به کوچک شدن خود ادامه دادند. پس از گذشت هزاران سال، سکوم که زمانی بسیار کارآمد بود، به آنچه امروز ما می بینیم، آپاندیس، تغییر یافت. ارگان های مشابه در حیوانات شبیه به انسان ، همچنان به انجام آن عمل خود ادامه دادند، در حالی که سایر حیوانات گوشتخوار به مانند انسان کارکرد آپاندیس آنها کاهش یافت. البته، برخی از تحقیقات حاکی از آن است که آپاندیس ممکن است به محافظت در برابر از دست رفتن باکتری های همزیستی که کمک به هضم غذا می کنند، می پردازد.

آپاندیس کرمی شکل (Vermiform Appendix)

۹. پوست مرغی (Goose Bumps یا chicken skin)

پوست مرغی که اصطلاح پزشکی آن cutis anserina می باشد ، برجستگی هایی بر روی پوست انسان در قاعده موهای بدن می باشد که بطورناخواسته هنگامی که یک فرد احساس سرما و یا تجربه احساسات قوی مانند ترس، وحشت، تحسین و یا تحریک جنسی پیدا می کند، ایجاد می شود. این فرایند نه تنها در انسان بلکه در بسیاری از پستانداران دیگر نیز رخ می دهد که نمونه بارز آن خارپشت است. هنگامی که در معرض تهدید و خطر قرار گیرد تیغه های خود را بالا می برد. پوست مرغی در صورت ظاهر نمی شود.

در واکنش به سرما،در حیوانات دارای پوشش پوست و مو، موهای سیخ شده، هوا را به منظور ایجاد یک لایه عایق به دام می اندازد. این حالت می تواند در پاسخ به خشم یا ترس نیزباشد. موهای سیخ ، به منظور ترساندن دشمن حیوان را بزرگتر به نظر می رساند.

پوست مرغی (Goose Bumps یا chicken skin)
در انسان، آن را حتی می توانید به عنوان یک واکنش به شنیدن خراش ناخن بر روی تخته سیاه ، گوش دادن به موسیقی ترسناک، و یا احساس و یا به یاد آوردن احساسات قوی و مثبت (به عنوان مثال، پس از برنده شدن در یک رویداد ورزشی) مشاهده کنید. از آنجایی که ما تنها تعداد بسیار کمی از موی بدن خود را حفظ می کنیم، رفلکس در حال حاضر هیچ سود شناخته شده ای برای ما ندارد. انسان ها نیز دارای برخی از رفتار های ذره ای و رفلکسی هستند. تشکیل این برجستگی های پوست مرغی در انسان هنگام استرس یک رفلکس وستیجال است. عملکرد خود را در اجداد انسان به منظور بالا بردن موهای بدن، و بزرگتربه نظر رسیدن هنگام مواجهه با خطر ظاهر می شد. موهای برجسته برای به دام انداختن یک لایه اضافی از هوا و گرم نگه داشتن انسان نیز استفاده می شود.

۸. ماهیچه ها (Musculature)

تعدادی از عضلات در بدن انسان تصور می شود وستیجال هستند نظیر ماهیچه پشت سر که به طور معمول به عضلات گوش می پیوندد. این ماهیچه که در جمعیت های مختلف به صورت بسیار پراکنده وجود دارد – اغلب در همه مالزیایی ها ، در ۵۶ درصد از سیاه پوستان، ۵۰ درصد ژاپنی ها، ۳۶ درصد از اروپاییان وجود دارد و در مردم Khoikhoi در جنوب غربی آفریقا و در ملانسیان ها (مجمع الجزایری در اقیانوس آرام، شمال استرالیا) وجود ندارد. در بسیاری از پستانداران غیر انسانی لب فوقانی و ناحیه سینوس با سبیل و یا ریش که یک عملکرد حسی انجام می دهند، همراه است. به طور مشابه عضله لونگوس پالماریس (palmaris longus) در ساعد، ماهیچه پیرامیدالیس (pyramidalis) درشکم و ماهیچه پلانتاریس (plantaris) در پا بی فایده و یا وستیجال در نظر گرفته می شوند.

وضع و ترتیب ماهیچه ها (Musculature)

۷. ارگان Vomeronasal

جوندگان و پستانداران دیگر سیگنال های شیمیایی به نام فرومون ترشح می کنند که حامل اطلاعات در مورد جنسیت خود و یا تولید مثل هستند و رفتار دیگران را تحت تاثیر قرار می دهند. فرومون ها توسط یک سیستم حسی تخصصی ، بنام ارگان vomeronasal (VNO)، که متشکل از یک جفت از ساختارهاست که در آستر مخاط بینی یا سقف دهان است، ترشح می شوند. اگرچه بسیاری از انسان های بالغ چیزی شبیه VNO در بینی خود دارند، دانشمندان علوم اعصاب هیچ تردیدی در رد آن به عنوان یک جزء ندارند. اگر شما در آناتومی ساختار نگاه کنید، هیچ سلولی که مانند سلول های حسی در VNOs دیگر پستانداران است نخواهید دید. شما هیچ فیبر های عصبی که ارگان را به مغز ارتباط می دهد نخواهید دید. شواهدی ژنتیکی نشان می دهد که VNO انسان غیر کارکردی است. تقریبا تمام ژن هایی که گیرنده های سطح سلول را کد گذاری می کنند ، سودوژن هستند و بصورت غیر فعال می باشند. پس چه پاسخی در مورد شواهد گیج کننده که انسان به بعضی از فرومون ها جواب می دهد وجود دارد؟ لری کاتز و یک تیم در دانشگاه دوک در کارولینای شمالی، دریافتند که علاوه بر VNO، سیستم بویایی در موش نیز به فرومون پاسخ می دهد. اگر چنین موردی در مورد انسان نیز صادق باشد ما هنوز هم ممکن است فرومون ترشح کنیم تا رفتار دیگران را بدون استفاده از VNO برای تشخیص آنها ، تحت تاثیر قرار دهیم.

ارگان Vomeronasal

۶. پلک سوم چشمی (Nictitating Membrane The Third Eyelid)

غشای چشمک زن پلک سوم شفاف یا نیمه شفاف موجود در برخی از حیوانات است که در سراسر چشم برای محافظت و مرطوب نگه داشتن چشم بکار میروند در حالی که همچنان میدان دید را حفظ می کنند. خزندگان، پرندگان، و کوسه های مختلف دارای یک غشای های کامل چشمک زن هستند، در حالی که در بسیاری از پستانداران از جمله انسان ، باقی مانده ذره ای کوچک از غشای موجود در گوشه داخلی چشم وجود دارد که هیچ عملکرد شناخته شده ای ندارد. بعضی از پستانداران، مانند شتر، خرس های قطبی و خوک آبی، همچنین دارای یک غشا کامل چشمک زن هستند که اغلب به نام پلک سوم معروف است.

پلک سوم چشمی غشای چشمک زدن (Nictitating Membrane The Third Eyelid)

۵. استخوان دنبالچه (Coccyx the Tailbone)

استخوان دنبالچه بخش نهایی از ستون مهره میمون است که شامل سه تا پنج مهره جداگانه و یا ترکیب شده (مهره دنبالچه ای) در زیر استخوان خارجی است. در انسان و سایر پستانداران بی دم (به عنوان مثال میمون) استخوان دنبالچه باقی مانده ی دم وستیجال است، اما هنوز به طور کامل غیر قابل استفاده نیست، چرا که اتصالی برای عضلات، تاندون ها و رباط ها می سازد. علاوه بر این، به عنوان بخشی از ساختار سه رکنی تحمل کننده وزن است که به عنوان کمک در نشستن  عمل می کنند. با وجود این استخوان دنبالچه ، یا tailbone، باقی مانده ی یک دم از دست داده، است. همه پستانداران دارای یک دم در یک نقطه از تکامل خود هستند. در انسان، برای یک دوره ۴ هفته ای ، در مرحله ۱۴ تا ۲۲ رشد جنین انسان وجود دارد. این دم در جنین انسان ۳۱-۳۵ روزه برجسته تر می باشد. دنبالچه که در انتهای ستون فقرات قرار گرفته است، کارکرد اصلی خود در کمک به تعادل و تحرک را از دست داده، هر چند که هنوز هم بعضی از عملکردهای ثانویه خود مانند نقطه پیوست عضلات حفظ کرده است.

استخوان دنبالچه (Coccyx the Tailbone)

۴. دندان عقل (Wisdom Teeth)

معمولا هر فردی دارای ۲ دندان عقل در فک بالا ،۲ دندان عقل در فک پایین و در مجموع دارای ۴ دندان عقل است. گاهی به دلایلی از جمله دلایل ارثی، بیماری‌های دوران کودکی (کم خونی، راشیتیسم) ،عدم هماهنگی رشد استخوان فک با اندازه دندان‌ها و … این دندان‌ها در داخل فک نهفته می‌مانند. همچنین ممکن است قسمتی از تاج آن‌ها به طور ناقص در دهان ظاهر می‌شود، که در این صورت به آن دندان عقل نیمه نهفته گفته می‌شود. عدم وجود دندان عقل یک یا چند نمونه از hypodontia است. این دندانها نقش چندانی در جویدن غذا ندارند و با توجه به مشکلاتی که ذکر شد، این دندان ممکن است توسط دندانپزشک از فک خارج شوند. البته خارج کردن بدون دلیل آن به خاطر احتمال آسیب به اعصاب توصیه نمی‌شود. بهترین سن برای خارج کردن دندان عقل از دهان، زیر ۲۰ سالگی است. البته در سنین ۲۰ تا ۴۰ سالگی هم امکان خارج کردن آن‌ها وجود دارد، ولی پس از ۴۰ سالگی کشیدن دندان عقل دشوارتر می‌شود.

دندان عقل (Wisdom Teeth)
پیشینیان ما،‌ آرواره‌های بزرگ‌تری داشتند. بنابراین فضای کافی برای رویش ۳۲ دندان وجود داشت؛ اما امروزه آرواره‌های ما کوچک‌تر شده است، درنتیجه فضای زیادی برای رویش ۳۲ دندان وجود ندارد. پس دندان عقل معمولا نهفته می‌شود و از رویش طبیعی محروم می‌ماند. در واقع از وقتی انسان‌های اولیه آموختند که تکه‌های بزرگ مواد غذایی را با دستشان خرد کنند، ارتفاع استخوانی فک کوتاه‌تر و برجستگی استخوان آرواره کم‌تر شد. به این ترتیب در خیلی از انسان‌های امروزی دندان عقل به دندانی بی‌کاربرد و نهفته تبدیل می‌شود؛ به طوری که گاهی باید به کمک روش‌های جراحی خارج می گردد.
شاید انسان‌های چندین نسل قبل از ما بیش از ۲۳ تا دندان داشته اند،‌ اما با تغییر شرایط محیطی و دگرگون شدن رژیم‌های غذایی و کوچک شدن فک‌ها،‌ امروزه حتی جا برای ۲۳ دندان هم در دهان باقی نمانده است. با تغییر این شرایط، دندان‌هایی به‌نام دندان‌های عقل، مظلوم و فراموش شده و گاهی بی‌جا و مکان مانده‌اند.

۳. گوش خارجی

گوش میمون ماکو (بوزینه‌ ی دم‌کوتاه‌ شبیه‌ انسان‌) و بیشتر میمون های دیگر، دارای عضلاتی بسیار بیشتر از انسان است و در نتیجه دارای توانایی حرکت دادن گوش خود برای شنیدن بهتر تهدیدات بالقوه دارند. انسان و سایر نخستیان مانند شامپانزه با این وجود دارای گوشی هستند که عضلات آن به ندرت تکامل یافته اند و غیر کاربردی هستند، اما با این حال هنوز هم به اندازه کافی بزرگ می باشند تا قابل شناسایی باشند. عضلات متصل به گوش نمی تواند گوش را حرکت دهند، به هر دلیلی، دیگر نمی توان گفت که دارای هر گونه عملکرد بیولوژیکی هستند. در انسان ، تنوعی در این عضلات وجود دارد، به طوری که برخی از افراد قادر به حرکت دادن گوش خود در جهات مختلف هستند، و گفته شده است که ممکن است برای دیگران نیز در صورت تکرار و آزمایشات مکرر ممکن شود. در چنین نخستیان ناتوانی در حرکت دادن گوش عمدتا توسط توانایی در چرخش سر بر روی یک سطح افقی، جبران می شود. عملی که زمانی توسط یک ساختار تامین می شد در حال حاضر توسط ساختار دیگر جایگزین شده است. ساختار بیرونی گوش، همچنین برخی از ویژگی های وستیجال مانند برآمدگی یا دماغه در مارپیچ گوش که به عنوان برآمدگی داروین شناخته می شود، دارد. این ویژگی در حدود ۱۰ درصد از جمعیت یافت می شود. دماغه داروین، و یا برآمدگی، ناهنجاری های جزیی موجود در اقلیت قابل توجهی از مردم است و شکل گره های غضروفی و یا برآمدگی در لبه گوش بیرونی به خود می گیرد.

گوش خارجی

۲. نوک پستان مردان (Male Nipples)

نوک پستان مردان، به عنوان ساختار وستیجال ذکر می شود، و شبیه به ساختارهای وستیجال مثل بقایای استخوان های لگن بی فایده در نهنگ هستند، اما درواقع وستیجال نمی باشند چرا که آنها باقی مانده نوک سینه های های عملکردی مرد در گونه های اجدادی نیستند. نوک پستان در مردان وجود دارد زیرا پیش سازهای نوک پستان در اوایل توسعه جنین انسان، قبل از تمایز جنسی رشد می کنند. بعدها در زندگی این ساختارها به طور کامل در زنان توسعه می یابند. حضور نوک پستان در پستانداران نر معماری ژنتیکی محصول جانبی از نوک سینه ها در زنان است. پس چرا مردان نوک سینه دارند؟ زیرا زنان دارند!!!!!!!!!!!

نوک پستان مردان (Male Nipples)

۱. رفلکس چنگ زنی کف دستی (Palmar Grasp Reflex)

رفلکس چنگ زنی کف دستی ، که درواقع یک ساختار نیست و یک رفتار وستیجال است، در بدو تولد ظاهر می شود و تا پنج یا شش ماهگی ادامه دارد. زمانی که یک شی در دست نوزاد قرار داده می شود و کف دست او را لمس می کند انگشتان دست بسته خواهند شد و آن شیء را چنگ می زنند. این گرفتن قوی اما غیر قابل پیش بینی است، هر چند که ممکن است قادر به پشتیبانی از وزن کودک باشد، آنها همچنین چنگال خود را به طور ناگهانی و بدون هشدار آزاد می کنند. حرکت معکوس می تواند با نوازش پشت یا کنار دست القا شود. رفلکس کف دست به عنوان یک رفتار وستیجال در نوزادان انسان وجود دارد. هنگام قرار دادن انگشت یا یک شیء در کف دست نوزاد، آن شیء را بطور محکم با چنگ می گیرد. برخی از نوزادان (۳۷ درصد با توجه به مطالعه انجام شده در سال ۱۹۳۲) با این حرکت قادر به تحمل وزن خود از روی یک میله هستند.

 رفلکس چنگ زنی کف دستی (Palmar Grasp Reflex)