اسماعیلیان

اسماعیلیان را به لقب های گوناگونی خوانده و یاد کرده اند از قیبل باطنیه، قرامطه، تعلیمیه، فاطمیه، سبعیه، ملاحده، حشیشیه، نزاریه و مستعلیه.

اسماعیلیان چون طرفدار امامت اسماعیل، فرزند بزرگ حضرت امام جعفر صادق بودند بدین نام خوانده می شوند. در میان اسماعیلیان نیز بر سر امامت و شیوی جانشینی اختلاف است. گروهی پس از اما جعفر صادق اسماعیل را امام می دانند و اعتقاد دارند امامت با او خاتمه می یابد. گروهی دیگر به امامت محمد فرزند اسماعیل عقیده دارند و امامت را پس از محمد خاتمه یافته تلقی می کنند.

عقاید اسماعیلیان

اسماعیلیان عقیده دارند که ذات خداوند برتر از قیاس و گمان و وهم و فکر و عقل است و خداوند نیز بالاتر از حد صفات است. «با هیچ صفتی و تعینی و حدی چه به سبب و چه به ایجاب از وی سخن گفتن نتوان» اینان نیز بر این باورند که دین و تعالیم آن دارای ظاهر و باطن است. ظاهر دین که در کتاب های دینی و از جمله در قرآن کریم هم آمده است همان چیزی است که بعنوان کلام خداوند بیان شده است اما در پس ظاهر این آیات، باطنی است که جز امام- مورد اعتماد اسماعیلیان- و پیروان او کسی بدان راه نمی یابد. از این رو تفسیرهای آنان کمی متفاوت و خاص است.

حشاشین

حشیشیه یا حشاشین، نامی که مخالفان مسلمانِ اسماعیلیان نزاری بر آنان نهادند و سپس در زبانهای اروپایی به گونه‌های مختلفِ کلمه اساسین بدل شد.
پیروان حسن صباح حشاشین خوانده می‌شدند، زیرا در آن زمان حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش می‌باشد. این گروه از پیروان مذهب اسماعیلیه در تشیع و از شاخه نزاریه بودند. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربه‌های شخصی خویش را تنها در صورتی می‌پذیرد که عقل بر آن حکم دهد. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت. در دوره سینان جانشین صباح، وی به دو تن از زیردستانش دستور داد که خود را بکشند و آنها خود را از دیوار به پایین پرتاب کردند که این واقعه در تاریخ ثبت شده‌ است. افراد این گروه، نام این فرقه را الدعوه الجدیده می‌نامیدند. این فرقه با حمله هولاکوخان مغول به الموت و کشته شدن آخرین خورشاه، منحل شد.

اَساسین

اَساسین (ASSASSIN) نامی است که صلیبیون و اروپائیان قرون وسطایی به اسماعیلیان نزاری در دوران الموت، که گسترده حکمرانی‌شان، ایران و سوریه را به مرکزیت قلعه الموت شامل می‌شد، استفاده می‌شود. نام حشیشیه توسط صلیبیون از سوریه به اروپا منتقل شده و در شکل‌های گوناگون ادبیات غربی جنگ‌های صلیبی، در متون عبری و یونانی به کار رفته است.

رهبران الموت

حسن صباح «پیر کوه»
کیا بزرگ‌امید
محمد بن بزرگ‌امید
حسن بن محمد
علاء محمد بن حسن
حسن سوم
رکن‌الدین خورشاه

بقایای قلعه الموت

بقایای قلعه الموت

حسن صباح که بود؟ چه شد؟

حسن صباح از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کرد و او از مخالفان سرسخت تسلط اعراب بر ایران بود او از مذهب اسماعیلیه پیروی کرد که باور انها این بود که بعد از امامت جعفر صادق پسرش اسماعیل باید به امامت میرسید
دژالموت که حسن صباح آن را به عنوان ستاد فرماندهی و پایگاه مرکزی خود برگزید.برصخرهای بلند.در کوهستانی قرار داشت که دست یافتن به آن بسیار مشکل بود دژ الموت بین راه قزوین و کرانه دریای خزر واقع بود.
حسن صباح پس از سفری که به مصر داشت به ایران بازگشت و فعالیت خود را اغاز کرد و از انجا که از دل سخن میگفت و کلامی اتشین و پرنفوذ هم داشت توانست طرفداران زیادی پیدا کند ذهنیت حسن صباح از بین بردن مخالفان و کشتن انها توسط یاران با وفای او که فدایی مطلق تلقی می شدند بود انها کسانی بودند که امتحانهای بسیاری از انها به عمل امده بود و از همه انها سربلند بیرون امده بودند.
پس از استحکام دژ اسلحه و آذوقه فراوان به قلعه بردند و برای مقابله با حمله و محاصره سپاه سلجوقی که دیر یا زود انجام می گرفت آماده شدند. در آن روزها فقط هفتاد تن در دژ اقامت داشتند. وقتی حکومت سلجوقی به محل اقامت حسن صباح پی برد دستور نابودی او را صادر کرد ولی قدرت حسن صباح را دست کم گرفت.
مکتب جسن صباح به حشاشیون معروف بود که به معنای دارو فروشان میباشد و از این لحاظ می باشد که یاران او به جمع آوری داروی گیاهی هم اشتغال داشتد. فداییان مطلق بسیاری از سران سلجوقی را کشتند نهضت انها نزدیک به صدو پنجاه سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان این جنبش را خاموش کرد.

تصورات احمقانه مارکوپولو از اسماعیلیان

به گفته مارکوپولو به دستور رهبر حشاشین به گروهی از جوانان ماده مخدر می‌خوراندند و در حالت بیهوشی آنان را به باغی بسیار زیبا منتقل می‌کردند که در آن جویهای شیر و عسل جاری بود و دختران زیباروی در آن به دلبری مشغول بودند. پس از گذشت چندین روز از سکونت جوانان در این بهشت ساختگی دوباره به آنان داروی مخدر خورانده و به نزد رهبر گروه می‌بردند. در این هنگام رهبر از آنان می‌پرسید که: “کجا بودید؟” جوانان همگی پاسخ می‌دادند: “در بهشت!” سپس رهبر حشاشین به آنان می‌گفت که به خواست من بود که شما وارد بهشت شدید و اگر می‌خواهید دوباره به آنجا بروید باید آنچه را که من امر می‌کنم به جای آورید. در این هنگام جوانان برای ورود دوباره به بهشت حاضر به هر گونه جانفشانی برای رهبر خود بودند.

رد نظریه مارکوپولو

توصیف مارکوپولو که اساس اطلاعات اروپاییان هم در مورد اسماعیلیان بود، به دو دلیل اطلاعات نادرست و براساس ذهنیات است:

۱ــ محل استقرار اسماعیلیان در کوهستان‌های صعب‌العبور و تقریباً دسترس‌ناپذیر بود و کسی از درون آنها خبر نداشت، الا کسانی که جزء این فرقه بودند. افراد دیگر فقط اقدامات اسماعیلیان را که همانا ترورهای قدرتمندان بود، می‌دیدند و لذا اطلاعات آنها براساس تخیلات بود. مارکوپولو از باغ بهشت و گلهای معطر و شراب و… در این‌باره نام می‌برد. تشکیلاتی که مارکوپولو نام می‌برد، در قلعه‌های شام یا الموت یا لمبسر و غیره امکان‌پذیر نبود و ضمناً اطلاعات تاریخی مارکوپولو اشتباه است. مثلاً می‌نویسد که آنها در دمشق و کردستان دو نمایندگی تاسیس کردند. با توجه به اسناد و مدارک در کردستان چنین تشکیلاتی وجود نداشت، گرچه مبلغان و ماموران فرقه به آنجا رفت و آمد می‌کردند. اولین‌بار در سال ۱۱۹۲٫م خنجرهای اساسین که تاکنون عده‌ای از امرا و سرکردگان را به خاک و خون کشیده بود، بر قلب نخستین قربانی صلیبی، یعنی کنراد مونتفراتی، شاه مملکت لاتینی اورشلیم، فرودآمد. قتل کنراد بر صلیبیان تاثیر عمیقی گذاشت و بیشتر وقایع‌نگاران جنگ صلیبی سوم از اصحاب این فرقه وحشتناک، اعتقادات شگرف آنها، روشهای هراس‌انگیزشان در آدم‌کشی، و رئیس شجاع و ترس‌آفرینشان سخن گفتند.

۲ــ خیال‌بافی‌های مارکوپولو و اروپاییان درباره اسماعیلیان از آنجا ناشی می‌شود که اروپاییان اساساً تصویری نادرست از اسلام در تمام دوره‌های میانه داشتند و با آنکه اروپاییان منابع متفاوتی برای آگاهی از اسلام یافته بودند، این تصویر همچنان باقی بود.

نظر پل آمیر نویسنده کتاب خداوند الموت

البته پل‌آمیر در کتاب خداوند الموت حسن صباح مطرح می‌کند که گروهی که هیچ‌گونه ارتباطی با اسماعیلیان نداشته‌اند، از نحوه عملکرد اسماعیلیان تقلید می‌کردند و به اقداماتی دست می‌زدند و خود را اسماعیلی می‌خواندند. او می‌گوید: «یک قرن‌ونیم پس از اینکه قلاع اسماعیلیه در الموت و قومس و ری و جاهای دیگر منهدم گردید، کسانی به فکر افتادند که یک الموت جدید به وجود آورند و همان کار را که حسن صباح و پس از او جانشینانش کردند، از سر بگیرند و آنان‌که معنای واقعی حشاشین را درک نمی‌کردند، تصور می‌نمودند که حسن صباح و پیروان او در بهشت مصنوعی بسر می‌بردند و در آنجا شراب می‌نوشیدند و یا مبادرت به فسق، لذات نامشروع می‌نمودند و اولین بهشت مصنوعی حشاشین، یک قرن و نیم بعد از ویران‌شدن قلاع اسماعیلیه در شام به وجود آمد و عده‌ای که نام خود را اسماعیلیه گذاشته بودند اما اسماعیلیه نبودند، در آنجا جمع شدند و از این جهت می‌گوییم اسماعیلیه نبودند که لازمه دارابودن کیش مزبور داشتن صفاتی چند از جمله تقوی بود. کسانی که نام خود را اسماعیلیه گذاشته بودند، عده‌ای از مردان و زنان جلف را در آن قلعه جمع کردند و مقداری خواروبار و شراب و حشیش به آنجا منتقل نمودند تا اینکه یک الموت نوین ایجاد نمایند و همان‌طورکه حسن صباح و پیروان او، بیم از خود را در دلها جاگیر کردند، آنها نیز ترس از خویش را در دلها جا بدهند و دارای قدرت شوند. این اشخاص و کسانی که در کشورهای ایران از آنها پیروی کردند و بهشت مصنوعی به وجود آوردند، عقل سلیم نداشتند و اگر عقل درست می‌داشتند، می‌باید بفهمند محال است هیچ پرنسیپ و قدرت براساس میگساری و حشیش‌کشیدن و مبادرت به فسق به وجود بیاید و نوشیدن شراب و کشیدن حشیش و بی‌عفتی ازبین‌‌برنده هر پرنسیپ و قدرت است.»

ترورهای اسماعیلیان توسط فدائیان

در آن زمان فرقه اسماعیله به شدت تحت فشار بود بدستور خواجه نظام الملک (که بعدها نیز توسط اسماعیلیان کشته شد) هر کس که دین اسماعیلیه را داشته باشد محکوم به بدترین مرگ بود. در آن زمان اسماعیلیان در قلاع (قلعه ها) خود سربازانی را می پروراندند که توانایی انجام هر کاری را داشته باشد.  به نقل از پل آمیر همه افراد این فرقه همگی ورزش صبحگاهی داشتند و از این رو سربازان و مردم همگی ورزیده و مرد جنگ بودند. اما سربازان خاص آنها که برای انجام عملیات ترور پروش می یافتند دارای آموزش های خاصی بوند. نخست شرط عضویت در این گروه، برداشته شدن میل جنسی بود و دلیل آن نیز مشخصا برای دل بریدن کال از دنیا بود و اینکه اگر سربازی بعد از سالها برای عملیات ترور از قلعه خارج می شد دیگر هوی نفسی نداشته باشد تا سدی بر سر هدف باشد.

بر نفس مذموم ترور هیچ شکی نیست و البته نکوهیده. اما با توجه به شرایط آن زمان و واجب القتل بودن هر باطنی و بخصوص جوایزی که خواجه نظام الملک برای کشتن هر باطنی گذاشته بود شاید این امر کمی قابل توجیه باشد.

پیشرفت های اسماعیلیان

به یقین اسماعیلیان در طب پیشرفت های شگرفی داشته اند. قلعه الموت پایگاه اصلی اسماعیلیان را شاید بتوان بزرگترین بیمارستان آن روزگاران جهان نامید. اسماعیلیان تمام دانش خود را در کتاب هایی می نوشتند و در قلاع مستحکم خود نگهداری میکردند، اما چه حیف که ای همه دانش در حمله مغول و فتح شدن قلاع بدست سپاهیان وحشی مغول خاکستر شد و به باد فنا سپرده شد.

 

و نهایتا اگر به این موضوع علاقمندید پیشنهاد می شود حتما کتاب خداوند الموت نوشته پل آمیر را بخوانید. کتابی است بسیار زیبا با ترجمه ای شیوا…

 

  • منابع
  • WeAre.ir
  • کتاب خداوند الموت نوشته پل آمیر
  • کتاب تاریخ و تمدن اسلام نوشته غلامحسین ده بزرگی
  • دانشنامه ویکی پدیا
  • نوشته های دکتر محمدامیر شیخ‌نوری